پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ابیات پراکنده که به هم پیوسته نیست (۴)


نیست از من عجب که: گستاخم    که تو کردی باولم دسته
٭٭٭
گاه آرامیده و گه ارغنده    گاه آشفته و گه آهسته
٭٭٭
منم خو کرده بر بوسش، چنان چون باز بر مسته    چنان بانگ آرم از بوسش، چنان چون بشکنی پسته
٭٭٭
از مهر او ندارم بی خنده کام و لب    تا سرو سبز باشد و بار آورد پده
٭٭٭
آتش هجر ترا هیزم منم    و آتش دیگر ترا هیزم پده
٭٭٭
به جای هر گران مایه فرومایه نشانیده    نمانیدست ساراوی و کره‌ی اوت مانیده
٭٭٭
گر نعم‌های او چو چرخ دوان    همه خوابست و خواب باد فره
٭٭٭
در راه نشابور دهی دیدم بس خوب    انگشته‌ی او را نه عدد بود و نه مره
٭٭٭
جعدی سیاه دارد، کز کشی    پنهان شود بدو در سرخاره
٭٭٭
کز شاعران نوندمنم و نوگواره    یک بیت پرنیان کنم از سنگ خاره
٭٭٭
ای خون دوستانت به گردن، مکن بزه    کس برنداشتست به دستی دو خربزه
٭٭٭
بتگک ازان گزیده‌ام این کازه    کم عیش نیک و دخل بی اندازه
٭٭٭
یک سو کشمش چادر، یک سو نهمش موزه    این مرده اگر خیزد، ورنه من و چلغوزه
٭٭٭
ناگاه برآرند ز کنج تو خروشی    گردند همه جمله و بر ریش تو شاشه
٭٭٭
خوش آن نبیذ غارچی با دوستان یکدله    گیتی به آرام اندرون، مجلس به بانگ و ولوله
٭٭٭
ماه تمامست روی دلبرک من    وز دو گل سرخ اندر و پر گاله
٭٭٭
ای بار خدای، ای نگار فتنه    ای دین خردمند را تو رخنه
٭٭٭
بزرگان جهان چون بند گردن    تو چون یاقوت سرخ اندر میانه
٭٭٭
زلفینک او نهاده دارد    بر گردن هاروت زاو لانه
٭٭٭
ندارد میل فرزانه به فرزند و به زن هرگز    ببرد نسل این هر دو، نبرد نسل فرزانه
٭٭٭
ایا خورشید سالاران گیتی    سوار رزم ساز و گرد نستوه
٭٭٭
گه ارمنده‌ای و گه ارغنده‌ای    گه آشفته‌ای و گه آهسته‌ای
٭٭٭
مهر جویی ز من و بی مهری    هده خواهی ز من و بیهده‌ای
٭٭٭
بر تو رسیده بهر دل تنگ چاره‌ای    از حال من ضعیف بیندیش چاره‌ای
٭٭٭
گه در آن کندز بلند نشین    گه بدین بوستان چشم گشای
٭٭٭
کار بوسه چو آب خوردن شور    بخوری بیش، تشنه‌تر گردی
٭٭٭
بتا، نخواهم گفتن تمام مدح ترا    به شرم دارد خورشید اگر کنم سپری
٭٭٭
من کنم پیش تو دهان پر باد    تا زنی بر لبم تو زابگری
٭٭٭
باغ ملک آمد طری از رشحه‌ی کلک وزیر    زان که افشک می‌کند مر باغ و بستان را طری
٭٭٭
چه نیکو سخن گفت؟ یاری بیاری    که: تا کی کشم از خسر ذل و خواری؟
٭٭٭
نیل دمنده تویی به گاه عطیت    پیل دمنده به گاه کینه گزاری
٭٭٭
مرا با تو بدین باب تاب نیست    که تو راز به از من به سر بری
٭٭٭
آهو ز تنگ کوه بیامد به دشت و راغ    بر سبزه باده خوش بود اکنون، اگر خوری
٭٭٭
از خر و پالیک آن جای رسیدم که همی    موزه‌ی چینی می‌خواهم و اسب تازی
٭٭٭
جهانا، همانا کزین بی‌گناهی    گنه کار ماییم و تو بی کنازی
٭٭٭
به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا    به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی
٭٭٭
ای آن که از عشق تو اندر جگر خویش    آتشکده دارم سد و بر هر مژه ای ژی
٭٭٭
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی    به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
٭٭٭
شدم پیر بدین سان و تو هم خود نه جوانی    مرا سینه پر انجوخ و تو چون چفته کمانی
٭٭٭
زر خواهی و ترنج، اینک این دو رخ من    می خواهی و گل و نرگس، از آن دو رخ جوی
٭٭٭
سروست آن یا بالا؟ ماهست آن یا روی؟    زلفست آن یا چوگان؟ خالست آن یا گوی؟
٭٭٭
آمد این نوبهار توبه شکن    پرنیان گشت باغ و برزن و کوی
٭٭٭
شاعر شهید و شهره فرالاوی    وین دیگر به جمله همه راوی
٭٭٭
جز برتری ندانی، گویی که آتشی    جز راستی نجویی، ماناتر از وی
٭٭٭
ای مایه‌ی خوبی و نیک نامی    روزم ندهد بی تو روشنایی


همچنین مشاهده کنید