جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

پادشاهی بهرام بهرامیان


چو بنشست بهرام بهرامیان    ببست از پی داد و بخشش میان
به تاجش زبرجد برافشاندند    همی نام کرمان شهش خواندند
چنین گفت کز دادگر یک خدای    خرد بادمان بهره و داد و رای
سرای سپنجی نماند به کس    ترا نیکوی باد فریادرس
به نیکی گراییم و فرمان کنیم    به داد و دهش دل گروگان کنیم
که خوبی و زشتی ز ما یادگار    بماند تو جز تخم نیکی مکار
چو شد پادشاهیش بر چار ماه    برو زار بگریست تخت و کلاه
زمانه برین سان همی بگذرد    پیش مردم آزور بشمرد
می لعل پیش آور ای روزبه    چو شد سال گوینده بر شست و سه
چو بهرام دانست کامدش مرگ    نهنگی کجا بشکرد پیل و کرگ
جهان را به فرزند بسپرد و گفت    که با مهتران آفرین باد جفت
بنوش و بباز و بناز و ببخش    مکن روز بر تاج و بر تخت دخش
چو برگشت بهرام را روز و بخت    به نرسی سپرد آن زمان تاج و تخت
چنین است و این را بی‌اندازه دان    گزاف فلک هر زمان تازه دان
کنون کار نرسی بگویم همی    ز دل زنگ و زنگار شویم همی


همچنین مشاهده کنید