پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا
جمع مکن تو برف را بر خود تا که نفسری
|
همچنین مشاهده کنید
- عشق تو خواند مرا کز من چه میگذری
- چه دلشادم به دلدار خدایی
- ساقیا برخیز و می در جام کن
- گر زان که نهای طالب جوینده شوی با ما
- فدیتک یا ذا الوحی آیاته تتری
- بیا ای عارف مطرب چه باشد گر ز خوش خویی
- هله ای کیا نفسی بیا
- دیدن روی تو هم از بامداد
- به حارسان نکوروی من خطاب کنید
- بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
- اندر شکست جان شد پیدا لطیف جانی
- خلقهای خوب تو پیشت دود بعد از وفات
- تویی نقشی که جانها برنتابد
- اگر دمی بنوازد مرا نگار چه باشد
- ای که جانها خاک پایت صورت اندیش آمدی
- دیده خون گشت و خون نمیخسبد
- آخر از هجران به وصلش دررسیدستی دلا
- برخیز که جان است و جهان است و جوانی
- سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد
- من چو در گور درون خفته همیفرسایم