سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

ای رخ خندان تو مایه صد گلستان


ای رخ خندان تو مایه صد گلستان    باغ خدایی درآ خار بده گل ستان
جامه تن را بکن جان برهنه ببین    جان برهنه خوش است تا چه کنی جامه دان
هین که نه‌ای بی‌زبان پیش چنین جان‌ها    قصه نی بی‌زبان نعره جان بی‌دهان
آمد امروز یار گفت سلام علیک    چرخ و زمین را مجو از نفسش آن زمان
خسرو خوبان بخواست از صنمان سرخراج    خاست غریو از فلک وز سوی مه کالامان
لعل لب او که دور از لب و دندان تو    خواند فسون‌های عشق خواجه ببین این نشان
آمد غماز عشق گفت در این گوش من    یار میان شماست خوب و لطیف و نهان
دامن دل را کشید یار به یک گوشه‌ای    گوشه بس بوالعجب زان سوی هفت آسمان
گفت ترایم ولیک هر که بگوید ز من    شرح دهد از لبم ده بزنش بر دهان
و آنک بگوید ز تو برد مرا و تو را    و آنک بگوید ز من دور شد از هر دوان


همچنین مشاهده کنید