پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من


تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من    همچو چراغ می جهد نور دل از دهان من
ذره به ذره چون گهر از تف آفتاب تو    دل شده‌ست سر به سر آب و گل گران من
پیشتر آ دمی بنه آن بر و سینه بر برم    گر چه که در یگانگی جان تو است جان من
در عجبی فتم که این سایه کیست بر سرم    فضل توام ندا زند کان من است آن من
از تو جهان پربلا همچو بهشت شد مرا    تا چه شود ز لطف تو صورت آن جهان من
تاج من است دست تو چون بنهیش بر سرم    طره توست چون کمر بسته بر این میان من
عشق برید کیسه‌ام گفتم هی چه می کنی    گفت تو را نه بس بود نعمت بی‌کران من
برگ نداشتم دلم می لرزید برگ وش    گفت مترس کمدی در حرم امان من
در برت آن چنان کشم کز بر و برگ وارهی    تا همه شب نظر کنی پیش طرب کنان من
بر تو زنم یگانه‌ای مست ابد کنم تو را    تا که یقین شود تو را عشرت جاودان من
سینه چو بوستان کند دمدمه بهار من    روی چو گلستان کند خمر چو ارغوان من


همچنین مشاهده کنید