شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش


من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش    خویش را غیر مینگار و مران از در خویش
سر و پا گم مکن از فتنه بی‌پایانت    تا چو حیران بزنم پای جفا بر سر خویش
آن که چون سایه ز شخص تو جدا نیست منم    مکش ای دوست تو بر سایه خود خنجر خویش
ای درختی که به هر سوت هزاران سایه‌ست    سایه‌ها را بنواز و مبر از گوهر خویش
سایه‌ها را همه پنهان کن و فانی در نور    برگشا طلعت خورشیدرخ انور خویش
ملک دل از دودلی تو مخبط گشتست    بر سر تخت برآ پا مکش از منبر خویش
عقل تاجست چنین گفت به تثمیل علی    تاج را گوهر نو بخش تو از گوهر خویش


همچنین مشاهده کنید