جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

مجوی شادی چون در غمست میل نگار


مجوی شادی چون در غمست میل نگار    که در دو پنجه شیری تو ای عزیز شکار
اگر چه دلبر ریزد گلابه بر سر تو    قبول کن تو مر آن را به جای مشک تتار
درون تو چو یکی دشمنیست پنهانی    بجز جفا نبود هیچ دفع آن سگسار
کسی که بر نمدی چوب زد نه بر نمدست    ولی غرض همه تا آن برون شود ز غبار
غبارهاست درون تو از حجاب منی    همی‌برون نشود آن غبار از یک بار
به هر جفا و به هر زخم اندک اندک آن    رود ز چهره دل گه به خواب و گه بیدار
اگر به خواب گریزی به خواب دربینی    جفای یار و سقط‌های آن نکوکردار
تراش چوب نه بهر هلاکت چوبست    برای مصلحتی راست در دل نجار
از این سبب همه شر طریق حق خیرست    که عاقبت بنماید صفاش آخر کار
نگر به پوست که دباغ در پلیدی‌ها    همی‌بمالد آن را هزار بار هزار
که تا برون رود از پوست علت پنهان    اگر چه پوست نداند ز اندک و بسیار
تو شمس مفخر تبریز چاره‌ها داری    شتاب کن که تو را قدرتیست در اسرار


همچنین مشاهده کنید