جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

ای نهاده بر سر زانو تو سر


ای نهاده بر سر زانو تو سر    وز درون جان جمله باخبر
پیش چشمت سرکش روپوش نیست    آفرین‌ها بر صفای آن بصر
بحر خونست ای صنم آن چشم نیست    الحذر ای دل ز زخم آن نظر
در مژه او گر چه دل را مژده‌هاست    الحذر ای عاشقان از وی حذر
او به زیر کاه آب خفته‌ست    پا منه گستاخ ور نی رفت سر
خفته شکلی اصل هر بیدادیی    تا ز خوابش تو نخسپی ای پسر
پاره خواهم کرد من جامه ز تو    ای برادر پاره‌ای زین گرمتر
سرکه آشامی و گویی شهد کو    دست تو در زهر و گویی کو شکر
روح را عمریست صابون می‌زنی    یا تو را خود جان نبودست ای مگر
تا به کی صیقل زنی آیینه را    شرم بادت آخر از آیینه گر
سوی بحر شمس تبریزی گریز    تا برآرد ز آینه جانت گهر


همچنین مشاهده کنید