پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دوست همان به که بلاکش بود


دوست همان به که بلاکش بود    عود همان به که در آتش بود
جام جفا باشد دشوارخوار    چون ز کف دوست بود خوش بود
زهر بنوش از قدحی کان قدح    از کرم و لطف منقش بود
عشق خلیلست درآ در میان    غم مخور ار زیر تو آتش بود
سرد شود آتش پیش خلیل    بید و گل و سنبله کش بود
در خم چوگانش یکی گوی شو    تا که فلک زیر تو مفرش بود
رقص کنان گوی اگر چه ز زخم    در غم و در کوب و کشاکش بود
سابق میدان بود او لاجرم    قبله هر فارس مه وش بود
چونک تراشیده شده‌ست او تمام    رست از آن غم که تراشش بود
هر کی مشوش بود او ایمنست    گر دو جهان جمله مشوش بود
مفخر تبریز تو را شمس دین    شرق نه در پنج و نه در شش بود


همچنین مشاهده کنید