چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

مرغ دلم باز پریدن گرفت


مرغ دلم باز پریدن گرفت    طوطی جان قند چریدن گرفت
اشتر دیوانه سرمست من    سلسله عقل دریدن گرفت
جرعه آن باده بی‌زینهار    بر سر و بر دیده دویدن گرفت
شیر نظر با سگ اصحاب کهف    خون مرا باز خوریدن گرفت
باز در این جوی روان گشت آب    بر لب جو سبزه دمیدن گرفت
باد صبا باز وزان شد به باغ    بر گل و گلزار وزیدن گرفت
عشق فروشید به عیبی مرا    سوخت دلش بازخریدن گرفت
راند مرا رحمتش آمد بخواند    جانب ما خوش نگریدن گرفت
دشمن من دید که با دوستم    او ز حسد دست گزیدن گرفت
دل برهید از دغل روزگار    در بغل عشق خزیدن گرفت
ابروی غماز اشارت کنان    جانب آن چشم خمیدن گرفت
عشق چو دل را به سوی خویش خواند    دل ز همه خلق رمیدن گرفت
خلق عصااند عصا را فکند    قبضه هر کور که دیدن گرفت
خلق چو شیرند رها کرد شیر    طفل که او لوت کشیدن گرفت
روح چو بازیست که پران شود    کز سوی شه طبل شنیدن گرفت
بس کن زیرا که حجاب سخن    پرده به گرد تو تنیدن گرفت


همچنین مشاهده کنید