پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

به حق آن که در این دل بجز ولای تو نیست


به حق آن که در این دل بجز ولای تو نیست    ولی او نشوم کو ز اولیای تو نیست
مباد جانم بی‌غم اگر فدای تو نیست    مباد چشمم روشن اگر سقای تو نیست
وفا مباد امیدم اگر به غیر تو است    خراب باد وجودم اگر برای تو نیست
کدام حسن و جمالی که آن نه عکس تو است    کدام شاه و امیری که او گدای تو نیست
رضا مده که دلم کام دشمنان گردد    ببین که کام دل من بجز رضای تو نیست
قضا نتانم کردن دمی که بی‌تو گذشت    ولی چه چاره که مقدور جز قضای تو نیست
دلا بباز تو جان را بر او چه می‌لرزی    بر او ملرز فدا کن چه شد خدای تو نیست
ملرز بر خود تا بر تو دیگران لرزند    به جان تو که تو را دشمنی ورای تو نیست


همچنین مشاهده کنید