چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

بازآمد آن مهی که ندیدش فلک به خواب


بازآمد آن مهی که ندیدش فلک به خواب    آورد آتشی که نمیرد به هیچ آب
بنگر به خانه تن و بنگر به جان من    از جام عشق او شده این مست و آن خراب
میر شرابخانه چو شد با دلم حریف    خونم شراب گشت ز عشق و دلم کباب
چون دیده پر شود ز خیالش ندا رسد    احسنت ای پیاله و شاباش ای شراب
دریای عشق را دل من دید ناگهان    از من بجست در وی و گفتا مرا بیاب
خورشیدروی مفخر تبریز شمس دین    اندر پیش دوان شده دل‌های چون سحاب


همچنین مشاهده کنید