پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

چه شدی گر تو همچون من شدییی عاشق ای فتا


چه شدی گر تو همچون من شدییی عاشق ای فتا    همه روز اندر آن جنون همه شب اندر این بکا
ز دو چشمت خیال او نشدی یک دمی نهان    که دو صد نور می‌رسد به دو دیده از آن لقا
ز رفیقان گسستیی ز جهان دست شستیی    که مجرد شدم ز خود که مسلم شدم تو را
چو بر این خلق می‌تنم مثل آب و روغنم    ز برونیم متصل به درونه ز هم جدا
ز هوس‌ها گذشتیی به جنون بسته گشتیی    نه جنونی ز خلط و خون که طبیبش دهد دوا
که طبیبان اگر دمی‌بچشندی از این غمی    بجهندی ز بند خود بدرندی کتاب‌ها
هله زین جمله درگذر بطلب معدن شکر    که شوی محو آن شکر چو لبن در زلوبیا


همچنین مشاهده کنید