شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

بیدار کن طرب را بر من بزن تو خود را


بیدار کن طرب را بر من بزن تو خود را    چشمی چنین بگردان کوری چشم بد را
خود را بزن تو بر من اینست زنده کردن    بر مرده زن چو عیسی افسون معتمد را
ای رویت از قمر به آن رو به روی من نه    تا بنده دیده باشد صد دولت ابد را
در واقعه بدیدم کز قند تو چشیدم    با آن نشان که گفتی این بوسه نام زد را
جان فرشته بودی یا رب چه گشته بودی    کز چهره می‌نمودی لم یتخذ ولد را
چون دست تو کشیدم صورت دگر ندیدم    بی هوشیی بدیدم گم کرده مر خرد را
جام چو نار درده بی‌رحم وار درده    تا گم شوم ندانم خود را و نیک و بد را
این بار جام پر کن لیکن تمام پر کن    تا چشم سیر گردد یک سو نهد حسد را
درده میی ز بالا در لا اله الا    تا روح اله بیند ویران کند جسد را
از قالب نمدوش رفت آینه خرد خوش    چندانک خواهی اکنون می‌زن تو این نمد را


همچنین مشاهده کنید