پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

آوای محبت چه می گوید؟


آوای محبت چه می گوید؟
«محبت را ز ماهی باید آموخت چون از آبش برون آری بمیرد»
بی شک شاعر در این بیت به راحتی دنیای محبت را به تصویر می کشد. دنیایی که یک طرف آن آب است و سوی دیگر ماهی. اما در این دنیا محبت آب به عنوان نیاز حیاتی و اساسی ماهی به شمار می رود و بدین خاطر است که شاعر در مصرع دوم به رهایی و برون آمدن ماهی از آب اشاره می کند. سوال اینجاست که آیا شاعر می توانست به جای ماهی آب را بیاورد و بگوید: محبت را ز آب باید آموخت؟ طبعا چنین استنباطی نزد شاعر بی پاسخ و عقیم قلمداد می گردد. چون آنکه به دنبال زندگی و حیات پرصلا بتی است ماهی است و آب در این شعر به عنوان مکان و بستر ضروری ماهی به کار گرفته شده که البته غیر از این نیز نمی تواند باشد.
نکته دیگر اینکه شاعر درصدد است که دنیای پرآوازه و شگفت انگیز محبت را تصویر کند که با همین شعر این مهم را به اثبات می رساند و دگر اینکه می خواهد به مخاطب تفهیم کند که یک رابطه عاشقانه و تنگاتنگ بین آب و ماهی است و مضاف بر این شاعر با ظرافت و تکنیک خاص خود از آب به عنوان معشوق یاد می کند و ماهی را عاشق دلباخته و پر و پاقرص آب. به نحوی که جان و زندگی ماهی منوط به آب است و جدایی از آب را مرگ و پایان زندگی آن تلقی می نماید. علا وه بر این موارد که ذکرش رفت، این بیت آکنده از پیام اجتماعی است. چه اینکه شاعر می خواهد با این تصویر اندازه و ارزش واقعی محبت را نیز بیان دارد. بنابراین همانطوری که زندگی و علا قه وافر یک ماهی، به آب وابسته است و این مهم را خداوند به عنوان یک آینه حقیقی و آموزنده در محل دیدگان ما درجهت باوری راسخ و قطعی قرار داده است، بی گمان این خود جهتی مفید و ارزنده مبنی بر بهتر شناختن دنیای محبت است.
نکته دیگر اینکه وقتی محبت در وجود یک موجود و حتی جمادات می تواند وجود داشته باشد. تردیدی نیست که این ویژگی و نعمت بزرگ به مانند دیگر قوای درونی انسان هاست اگرچه عملا در جهت برقراری ارتباط مشکلا ت اساسی دارند. مثلا یک دکتر انسان شناس یا مردم شناس با اینکه معلم و استاد دانشگاه است، اما ممکن است نوع ارتباط با جامعه را بلد نباشد (یعنی از صفات ذاتی آن به شمار نیاید) وچه بسا افرادی که از سواد کلا سیک برخوردار نیستند، اما جامعه را خوب می شناسند و در برقراری ارتباط با جامعه با مشکلی مواجه نیستند.
بنابراین اینکه ما بگوییم مهندس یا معلم یا دکتر و غیره هستیم و انتظار این باشد که مردم به فراخور و روحیات ادبیات ما عمل کنند، این نوع فرهنگ شایسته شخصیت افراد در جهت تکوین آن نیست. لذا به نظر این قلم «به خویش بالیدن هنر نیست»، «برخویش تازیدن هنر است.»
بدین معنی که هر کسی در هر شخصیتی که باشد باید ایثار و از خودگذشتگی را سرمنشا کلیه امور قرار دهد و در آن جاست که بزرگترین هنر را به انجام رسانده است. آری هنر بر خویش تازیدن و نه به خویش بالیدن و بالطبع این نوع شیوه برخورد باعث تکوین شخصیت خواهد شد.
به قول شاعر:
افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
منبع : روزنامه مردم‌سالاری


همچنین مشاهده کنید