جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

نقش خانواده در یادگیری فرزندان


از میان نهادهای موجود در هر جامعه، خانواده از نظر تعداد کوچکترین، ولی از نظر اثربخشی مهمترین نهاد اجتماعی است. رشد و تعالی، فرهنگ‌پذیری، ثبات شخصیت و تعادل روانی انسان در درون خانواده شکل می‌گیرد. هیچ جامعه‌ای نیست که ادعای سلامت کند اما از خانواده‌های ناسالم تشکیل شده باشد. مهمترین نقش خانواده ارائه دانسته‌های متفاوتی است که از روزهای اول زندگی به کودکان خود آموزش می‌دهد. اساس آموزش‌های مدرسه‌ای کودک نیز در شش سال اول زندگی در محیط خانه و در تعامل با والدین و دیگر افراد خانواده در قالب همین آموزش‌ها شکل می‌گیرد.
در این رابطه، توجه خانواده‌هابه نکات کلیدی زیر، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است:
۱. والدین برای کودکان خود سرمشق به شمار می‌روند و این سرمشق‌ها تعیین می‌کند که کودکان به چه چیزهائی اهمیت می‌دهند.
بررسی‌ها نشان می‌دهند کودکان زمانی در مدرسه عملکرد خوبی دارند که والدین آنها ملاک‌های تحصیلی واقع‌بینانه‌ای را برایشان تعیین کرده باشند. یعنی از همان ابتدای ورود به مدرسه والدین الگوی رفتاری جدیت را از خود بروز دهند و این ویژگی را تا پایان دوره تحصیل فرزند خود حفظ نمایند. البته این نکته شامل سخت‌گیری و دخالت‌های مکرر در روند آموزشی دانش‌آموز نمی‌شود. وجود اخلاق نیروکند و منطقی والدین در کار خود، احساس مسئولیت نسبت به قوانین اجتماع و مشارکت در فعالیت‌های مناسب اجتماعی الگوی مؤثری جهت یادگیری احساس مسئولیت نسبت به قوانین اجتماع و مشارکت در فعالیت‌های مناسب اجتماعی الگوی مؤثری جهت یادگیری احساس مسئولیت در کودکان است. لازم است به والدین یادآوری شود که تنوع فعالیت‌ها در زمینه‌های اجتماعی، آموزشی و تفریحی برای کودکان مفید است و کار مدرسه نباید لزوماً جایگزین این فعالیت‌ها شود ولی در این رابطه والدین می‌بایست برنامه منظمی را برای خود و فرزندانش در قالب برنامه هفتگی طراحی کنند.
۲. کودکان از رابطه‌ای بیشترین بهره را می‌برند که از لحاظ کلامی غنی و از نظر عاطفی حمایت‌گرانه باشد.
آیا همه خانواده‌ها درباره رویدادهای روزمره گفت و گو می‌کنند؟ آیا لحن گفت و گو مثبت و حمایت‌گرانه است؟ آیا جریان گفت و گو، بین والدین و فرزند دو طرفه است؟ آیا هر دو طرف هم گوش می‌دهند و هم صحبت می‌کنند؟
معمولاً هر چه کودکان بزرگ‌تر می‌شوند مدت زمانی که با والدین گفت و گو می‌کنند کاهش می‌یابد. برنامه‌های روزمره مانند صرف شام همراه با آرامش می‌تواند فرصت مناسبی برای گفت و گو اعضاء خانواده باشد. وابستگی عاطفی پایدار و منسجم میان والدین و فرزندان که با ابراز محبت جلوه می‌کند به مناسبات کودک با محیط خارج استحکام بیشتری می‌بخشد و باعث ایجاد نگرش‌های مثبت در مدرسه و در امر یادگیری می‌شود.
والدین بهتر است شنوندگان خوبی باشند و گفت‌ و گوی ناچیز روزمره را به مکالمه‌ای غنی میان افراد خانواده مبدل سازند. خانواده‌های پر مشغله ممکن است عادت گفت و گو را از دست بدهند. می‌توان از والدین خواست که هر روز حداقل دقایقی را به گفت و گوی خصوصی با فرزند خود اختصاص دهند و بدون حضور دیگر اعضاء خانواده یا روشن بودن تلویزیون به دقت به حرف‌های فرزند خود گوش کنند. باید به آنها نشان داد که این لحظات ارزشمند و گران‌بها است.
۳. الگوهای معین زندگی خانوادگی در توانائی یادگیری کودک در مدرسه مؤثر است.
برنامه آموزشی خانه از جمله روابط، رفتارها و الگوهای خانواده بیش از وضعیت اقتصادی خانوادگی زمینه‌ساز موفقیت تحصیلی دانش‌آموز است. خانواده‌هائی که محیطی تشویق‌آمیز و حمایت ‌گرایانه همراه با کنترل منطقی را در پیش می‌گیرند ناسازگاری‌های دوران متفاوت رشد فرزند خود را به نحو قابل ملاحظه‌ای کاهش می‌دهند. دیدارهای خانوادگی از کتابخانه‌ها، موزه‌ها، باغ‌وحش‌ها، مکان‌های تاریخی، فعالیت‌های فرهنگی، توجه به بازی‌های سنتی، مطالعه گروهی در خانه، توجه به استفاده درست و مؤثر از زبان، نظارت بر تماشای تلویزیون و تحلیل مشترک برنامه‌های آن، مطالعه روزنامه، نظارت بر گروه همبازی‌ها و همسالان فرزند و شرکت در بازی‌ها و گروه‌های دوستانه از جمله الگوهای مثبت زندگی خانوادگی است که توانائی یادگیری در مدرسه را به حداکثر می‌رساند.
۴. کودکان زمانی در مدرسه در وضعیت بهتری قرار می‌گیرند که والدین مرزی قابل پیش‌بینی برای زندگی آنها تعیین کنند. آنها را به استفاده مفید و ثمربخش از وقت تشویق کنند و تجربه‌های یادگیری را به جزئی از زندگی عادی تبدیل نمایند.
چگونگی استفاده از زمان در منزل برای دانش‌آموزان مسأله مهمی است. والدین باید در عین حالی که فرزندان خود را به داشتن استقلال تشویق می‌کنند بر نحوه استفاده مثبت فرزندان خود از این آزادی‌ها نیز نظارت داشته باشند. کودکان این والدین با جدول زمان‌بندی شده تکالیف، فهرست لوازمی که در اختیارشان است، فهرست وسایل در منزل، وقت مطالعه، وقت بازی و ... مواجه هستند. همه این‌ها تحت یک برنامه مشخص است. بنابراین فرزندان به این روش خو می‌گیرند. وقتی خانواده این موارد را جزئی از ارزش‌های خود تعیین می‌کند فرزندان از همان ابتدا متوجه می‌شوند که این ارزش‌ها از اهمیت زیادی برخوردارند.
۵. ارتباط دو سویه بین معلمان و والدین به نفع کودکان است.
دانش‌آموزان وقتی نتایج بهتری به دست می‌آورند که والدین و آموزگاران انتظارهای یکدیگر را درک کنند و در زمینه عادت‌های درس خواندن کودک، نگرش او نسبت به مدرسه، تعامل با دوستان و پیشرفت تحصیلی او، پیوسته با یکدیگر در تماس باشند. مدرسه نیز می‌تواند از طریق سیستم اجرای فضای مناسبی را برای برقراری این ارتباط ایجاد کند. معلمان وقتی بیشترین تمایل را به برقراری ارتباط با والدین نشان می‌دهند که دریابند مدیران به این ارتباط اهمیت می‌دهند و همکارانشان از مشارکت والدین پشتیبانی می‌کنند و والدین نیز قدر این ارتباط را می‌دانند. نشست‌های کاری والدین، دانش‌آموزان و معلمان در این رابطه اثرگذار است.
۶. دانش‌آموزان هنگامی بهتر می‌آموزند که در معرض تکالیف و ارزشیابی‌های مستمر باشند، به آنها نمره داده شود و ضعف‌های آنها مشخص گردد.
تکالیف درسی در صورتی که معلمان از آنها به صورت تخصصی استفاده نمایند اثر زیادی در امر یادگیری دارد. این تکالیف در تسلط دانش‌آموز بر واقعیت مفاهیم درسی، بر تفکر نقادانه و شکل‌گیری نگرش‌ها و عادت‌های مؤثر او نقش دارد به نحوی که دانش‌آموز کم توان می‌تواند با این تکالیف نقاط ضعف خود را جبران کند و دانش‌آموز توانمند مهارت خود را افزایش می‌دهد.


همچنین مشاهده کنید