شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

گذر از وابستگی


گذر از وابستگی
بر طبق نظریه روانکاوان ، کودک در گذر از وابستگی مطلق و رسیدن به تفرد از سه مرحله اصلی عبور میکند :
۱) مرحله تمیز و تفکیک
۲) مرحله تمرین و آزمایش
۳)مرحله ترمیم و بازسازی حسن رابطه با مادر .
البته قبل از این مرحله دوران همزی گری مادر و کودک وجود دارد .
کودک با خودشیفتگی مطلق بدنیا می آید ،با احساسی من جهانی . که در این حالت خودش را همه دنیا میپندارد. این دوره اصطلاحا اوتیسم نامیده می شود .
از حدود یک ماهگی به علت رشد عصبی متوجه وجود شخصی بنام مادر می شود ولی وی را بخشی از خود میداند .
این مرحله را که دوران همزی گری می نامند تا شش ماهگی بطول می انجامد . که کودک با مادر بصورت یک موجود یکسان و همگون بسر میبرد که اتفاقا برای کودک این دوره بسیار آرامش بخش است .
در این دوران کودک هیچ مرزی مابین خود و مادر نمی شناسد . بطور مثال : کودک ، گریه کردن را یک واکنش و غذا دادن را واکنشی دیگر میداند که نمی تواند تمیز دهد که کدامیک مربوط به خود اوست و کدامیک مربوط به مادر .
به همین دلیل برآوردن نیازهای فیزیولوژیک کودک از طریق مادر باعث ایجاد قدرت و دفع احساس ناتوانی در او می گردد . بر عکس کودکی که به نیازهای او پاسخ داده نمیشود ویا تاخیر در پاسخ دادن نیاز کودک بوجود می آید بدلیل نداشتن قدرت تمیز و تفکیک ، کودک خودش را عاجز و ناتوان احساس میکند .
در پایان این دوره اگر تمام نیازهای فیزیولوژیک کودک برآورده شود ، کودک قادر خواهد بود با همکاری مادر به مرحله بعدی که مرحله تمیز و تفکیک است قدم بگذارد .
متاسفانه بعضی از مادران به دلیل لذت بردن از این وابستگی ، ناخودآگاه باعث طولانی تر شدن این دوره و به تعویق افتادن ورود کودک به مرحله بعدی می شوند .
در صورتی که این مرحله بدرستی سپری گردد امنیت، اعتماد و اطمینان در درون کودک شکل خواهد گرفت . این اعتماد که با پاسخ دادن بموقع به گریه کودک بوجود می آید به کودک این پیام را میدهد که " دردها موقت و نیازها برآورده شدنی است "
دیری نمیپاید که به علت رشد فیزیولوژیکی ، نورولوژیکی ، حسی و عاطفی ، کودک متوجه این نکته می گردد که مادر بخشی از او نیست و به دوگانگی وجود خود و مادر پی می برد .
این مرحله از زندگی که با اضطراب ، ترس و احساس ناتوانی توام است اضطراب جدایی یا separation anxiety نامیده میشود و تا حدود هجده ماهگی بطول می انجامد .
این بدان دلیل است که کودک متوجه می شود که نیمه قدرتمندی که تمام کارهای او را انجام می داد ، حالا دیگر بخشی از او نیست و اگر مادر و یا کسی که این نقش را ایفا می کند به داد کودک نرسد کودک قادر نخواهد بود از عهده نیاز های خودش بر آید .
این مرحله که کودک آنرا با اضطراب و تشویش آغاز می کند در حقیقت تولد روانی کودک است که به آن سر از تخم بیرون آوردن گفته میشود .
در این حالت کودک پوسته اندازی کرده و دچار توهمی عمیق میشود . توهمی که او همه دنیا بوده سپس او ومادر همه دنیا بودند و حالا او بخشی از مادر است آنهم بخش ناتوان .
کودک در این دوره قادر به درک بقاء در غیبت نیست و نمی تواند بفهمد مادری که از میدان بینایی او بیرون رفته ، هنوز وجود دارد .
در اینجا وابستگی و نیاز او به مادر بسیار زیاد میشود . حال اگر مادر دارای : حضور عاطفی ، حضور جسمی ، گرمی ، حمایت ، هم حسی ، حساسیت به نیازهای کودک و آشنایی با مراحل رشد کودک باشد ، کودک بتدریج این احساس ناتوانی ، بی مقداری ، جدایی و عجز را از خود دور می کند .
دراین حالت، مادر که نماینده دنیای بیرونی برای کودک محسوب میشود در درون کودک بصورت موجودی امن ، حامی ، یاری دهنده و کسی که به او اعتماد دارد تبدیل می گردد .
این کودک وقتی چنین نماینده ی بیرونی را به درون خودش منتقل کرد دیگر نیاز ندارد عقب گرد کرده و به دوران عجز و ناتوانی خود رجوع کند .
حال اگر مادر چنین ویژگیهایی را نداشته باشد و دنیای بیرونی برای کودک دنیایی پر از تهدید ثبت و ضبط گردد ، کودک برای رشد روانی خود نیازپیدامی کند تابه مکانیسمهای دفاعی خاصی متوسل شود . ضعف خودش را با قادریت مطلق سرپوش بگذارد ، اینکه او بی مقدار است با بزرگ نمایی و برتری بر دیگران پوشش دهد ، اینکه او از دنیا می ترسد با یک نوع نترسی و سلطه جویی و ترساندن دیگران سرپوش بگذارد و تبدیل شود به موجودی انزواطلب ، مهر طلب ویا برتری طلب .
در نتیجه این موجود مجبور است در زیر پوسته خودشیفتگی که نعل وارونه نفرت از خویش است ویژگیهایی را داشته باشد :
قادریت مطلق ، برتری بر دیگران ، میل شدید به کنترل دیگران ، نیاز شدید به تحسین و تمجید و مرکز توجه قرار گرفتن ، میل شدید به کسب قدرت ، میل شدید به دیده شدن .
در راه کسب این موقعیت گاه به علم می آویزد ، گاه به سیاست وگاه به روحانیت دست میاندازد وگاه به ثروت اندوزی میپردازد و اغلب هم موفق می شود و از طریق کسب چیزهایی که نیازهای بیمار او رابرآورده می کند ، به آنجایی که می خواهد خودش را برساند .
▪ به قانون بقاء ماده و انرژی توجه کنید :
"ماده و انرژی نه بوجود می آیند و نه از بین می روند بلکه فقط از حالتی به حالت دیگر تبدیل می گردند "
مابین امنیت و قدرت درست همان رابطه ای برقرار است که مابین ماده و انرژی. بدین مفهوم که انسان برای بقاء روانی خویش نیازمند امنیت است و در صورتی که این امنیت برای او درونی نشده باشد به قدرت متوسل خواهد شد زیرا که قدرت برای او امنیت می آورد .

http://www.geom.blogfa.com
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید