شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

پشت سر گذاشتن سارا


پشت سر گذاشتن سارا
امروز سارا را به خاک سپردیم، اما او خیلی سال پیش از دست رفته بود. بیش از پانزده سال نداشت که شروع به تجربه ی مواد مخدّر کرد. کمی پات ، اندکی حشیش، و دردسرهایی در مدرسه ... او دیگر از دست رفته بود... دور ماندن اش از خانه، از چند روز به چند هفته، چند ماه، و سرانجام به چند سال رسید. همه ی ما بی تابانه در تلاش بودیم تا پیدایش کنیم، و او بی هیچ ردّی غیب اش زده بود. با این حال، هرگز امیدمان را از دست ندادیم.
وقتی که مادر تلفن کرد و گفت که دارد سارا را با خودش به خانه می آورد، اندکی شگفت زده شدم. کسی جسدش را درون یک کیسه خواب در یکی از کوچه- پس- کوچه های پایین شهر پیدا کرده بود.
روزهای منتهی به خاک سپاری سارا بس تاریک و غم افزا بودند. به سختی کوشیدم تا خاطره هایی را از او به یاد بیاورم، ولی نتوانستم. من او را بارها در فکرم به خاک سپرده بودم. سال های سپری شده او را به گونه ای وهم- و- خیال بدل ساخته بودند. خیالی که گویی هرگز وجود نداشته است. اما او وجود داشت، و اینک برای همیشه از دست رفته بود، و دیگر بازنمی گشت.
مادر و پدر اصرار داشتند تا او را در یک تابوت روباز بگذاریم. صورت سارا چنان پف کرده بود که به سادگی نمی شد او را بازشناخت. پوست اش با وجود آن که حسابی بَزَک شده بود، کبود و لکه- لکه بود.
تابوت اش را به بالای تپّه ای کوچک بردیم تا او را در آرامگاهی خاموش به خاک بسپاریم.
من آخرین کسی بودم که مزارش را ترک کردم. ماشینم را روشن کردم و برای آخرین بار نگاهی به آرامگاه بالای تپّه انداختم؛ و آن گاه چشمم به تابوت افتاد. سارا دوباره تنها شده بود. بی درنگ ماشین را خاموش کردم و خودم را کشان- کشان به بالای تپّه رساندم تا لختی دیگر در کنار خواهرم، که بسیار دوست اش می داشتم و اینک درونم را کرخ کرده بود بمانم.

نوشته ی: گلین شارپ
ترجمه ی: محسن کاس نژاد

پانویس ها:
۱. Glynn Sharpe
۲. pot


محسن ک
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید