چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

پیچ و تاب باد


پیچ و تاب باد
▪ نوشته ِ ریچارد دنر
▪ ترجمه ـ محسن کاس نژاد
من و راسکو چشم به راهِ بازگشتِ ماهیگیر هستیم. اینک لختی ست که بر روی نیمکتِ چوبی ِ کنار دکان ِ ماهی فروش در تفریحگاهِ کوهستانی ِ بیکر نشسته ام و دگرگونی ِ پیوسته ی ابرهای ِ گذرنده را در آسمان تماشا می کنم. به ناچار، کمربندم را به گردن ِ راسکو انداخته و آن را به وسیله ی ِ یک زنجیر بکسل ِ هشت فوتی به درختی بسته ام. چرا که در این جا سگ ها را باید قلاده زد، ولی مرغابیان و خرگوش ها آزادانه می خرامند.
کمی آن سوتر، نزدیکِ ساحل، دختر نوباوه ی ِ جذّابی در نسیم ملایم نیم- روزی حمّام آفتاب گرفته است. ابر سپیدی را می بینم که همچون تریستان بر آسمان ِ آبی لمیده و تکه ابر دایره گون ِ کوچکی را به سان ِ جامی از شراب ارزانی ِ ایزولده می دارد . دختر با واکمن ِ خود سرگرم موسیقی ست، و از میان خمیدگی ِ آرنج اش ، که همچون پنجره ای میان من و او گشوده شده، کنجکاوانه مرا می نگرد. آه! هیچ شایسته نیست که با چونان تشبیه- و- استعاره هایی ارزش ِ پیچ- و- تاب های ِ نرم ِ پیکر نوبالغ او را تا پایه ی ِ اسطوره ها پایین بیاورم.
به ناگاه، پسری بلند- بالا و تنومند با زیرپیراهنی ِ خاکستری و یک بریدگی ِ معنی دار بر روی ِ دنده هایش، به همراهِ چند جعبه بر دستان اش و یکی- دو تای ِ دیگر که با لگد بر روی ِ چمنها به سوی ِ گودال ِ آتش ِ کنار دخترک می راندشان، از راه می رسد؛ این نمایش ِ نورس، در عین ِ هیجان انگیز بودن، چشم انداز روحبخش ِ پیشین را آشفته می سازد.
بالای ِ سرشان، در آسمان ِ نیلگون، توده- ابری بزرگ نرم- نرمک می خزد و به پیش می آید. نسیم بازیگوشی که از سوی ِ دریاچه می وزد، تکه ای کمابیش بزرگ از خاکستر مقوا را از میانه ی ِ گودال ِ آتش بلند کرده و بر روی دخترک می افشاند. او از جا بلند می شود ، حوله اش را می تکاند، و رو به پسر می گوید، &#۰۳۹;مرسی ران ، مرسی&#۰۳۹;. و پسر که اینک سوار بر وانت بار قرمز رنگِ خود شده است، کمی بلندتر پاسخ می دهد،
قابلی نداشت. فقط می خواستم کمکی کرده باشم.
یک جفت خرگوش ِ اهلی نزدیکِ نیمکتِ من سرگرم جست- و- خیزند. راسکوی ِ بیچاره با آن زنجیر بکسل ِ سنگینی که سنگدلانه به گردن اش بسته ام، حتا نمی تواند سر خود را بلند کند. خرگوش های بازیگوش در چشم بر هم زدنی زیر ایوان ِ دکان ناپدید می شوند. هنوز خبری از ماهیگیر نیست. پاره- ابری که نقش ِ ایزولده را بازی می کرد، اینک به روح آزادی بدل گشته که گویی میلی به نوشیدن از جام تریستان ندارد.


پانویس ها
۱. Rosco
۲. Baker
۳. افسانه ی ِ Tristram)Tristan) شهسوار کورنوالی، و Iseult (یا Isolde ، Yseut،...) شاهدختِ ایرلندی، از داستان های عاشقانه و تراژدی های پر اثری ست که در سرزمین های مختلف، به زبان ها و روایت های گوناگون بازگو شده است. – دانشنامه ی Wikipedia
۴. Ron
محسن ک
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید