جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

نزدیک کودکت بخواب


نزدیک کودکت بخواب
مردی سراسیمه نزد شیوانا آمد و به او گفت: ”استاد! چند روزی است که بدشانسی و بدبیاری بدجوری گریبانم را گرفته است. احساس می‌کنم کاینات با من سر لج افتاده است و دائم جلوی پایم سنگ می‌اندازد. می‌ترسم بلائی درمان‌ناپذیر بر سرم نازل شود و آینده‌ای عذاب‌آور نصیبم شود. مرا راهنمائی کن که چه کنم!؟“
شیوانا از او پرسید: ”آیا فرزند کوچکی داری؟“
مرد گفت: ”آری! دو دختر و پسر کوچک دارم که در خانه هستند“.
شیوانا تبسمی کرد و گفت: ”یک هفته همه کارهایت را رها کن و از کنار این بچه‌ها لحظه‌ای جدا نشو! شب‌ها سرت را روی بالش آنها بگذار و بخواب و روزها دست آنها را در دستانت بگیر و به جاهائی که آنها می‌خواهند برو! همه چیز درست می‌شود!“
مرد سراسیمه به منزلش رفت و هفته بعد شاد و سرحال نزد شیوانا آمد و گفت: ”استاد! آرامش و اطمینان عجیبی بر زندگی‌ام حاکم شده و احساسی غریب از همراهی کاینات تمام وجودم را انباشته است. چگونه چنین جیزی ممکن است؟“
شیوانا پاسخ داد: ”مهم نیست که بزرگترها چگونه‌اند. کاینات چتر حمایتی‌اش را حتی برای یک لحظه از روی سر کودکان و اشخاص مظلوم و بی‌پناه برنمی‌دارد. تو در این یک هفته خودت را زیر چتر حمایتی کودکانت قرار دادی و در این فرصت مصیبت‌ها بدون اینکه تو را پیدا کنند از کنارت گذشتند و رفتند و خود کاینات بی‌آنکه تو آگاه شوی برای دور ساختن این مصیبت‌ها راه چاره‌ای ساخت و تیرهای عذاب به سمتی دیگر منحرف شدند. اگر بزرگترها می‌دانستند که کودکانشان چه نیروی حمایتی بزرگی را بالای سر خود دارند حتی برای لحظه‌ای آنها را از خود دور نمی‌ساختند“.
منبع : مجله موفقیت


همچنین مشاهده کنید