جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

نزدیک زمان بعثت


نزدیک زمان بعثت
رسول خدا ( ص ) به سن سی و هفت سالگی رسیده بود . هر روزی كه می گذشت آن بزرگوار به خلوت كردن با خود و تفكر در اوضاع و احوال عالم خلقت علاقه نشان می داد . در هر سال مدتی را در كوه حرا و در غار معروف آن به تنهایی و عبادت بسر می برد و اوقات فراغت و بخصوص ساعاتی از شب را نیز به تماشای آسمان و ستارگان خلقت كوه و صحرا و بیابانها و تفكر در آنها می گذرانید .
روزها به كندی می گذشت و هنوز عمر آن حضرت به سی و هفت سال نرسیده بود كه تغییر و تحولی ناگهانی در زندگی وی پدید آمد .
شبها دیر به خواب می رفت و خوراك چندانی نداشت ، بیشتر اوقات را در درهّ های اطراف مكه و كوه حرا به سر می برد و برای رفع تنهایی گاهی شترانی از شتران خدیجه و یا ابوطالب را به چرا می برد ، ولی چه در خواب و چه در بیداری احساس می كرد كسی او را همراهی می كند و
گاهی او را به نام صدا می زند و می گوید : یا محمد ! ولی همین كه حضرت به اطراف خود نگاه می كرد كسی را مشاهده نمی نمود .
مورخین می نویسند : شبها غالباً خوابهایی می دید كه در روز تعبیر می شد و همان طور كه در خواب دیده بود در خارج صورت می گرفت ، تا سرانجام شبی در خواب دید كسی نزد او آمد و بدو گفت : « یا رسول الله ! »
این نخستین باری بود كه چنین خوابی دید و اثر شگفت انگیز در وی گذاشت . سرانجام آن صدایی های كه می شنید و شبحی كه گاهی در بیابانهای مكه در اطراف خود احساس می كرد ، سبب شدند كه نزد خدیجه رود و آنچه را در خواب و بیداری می دید برای خدیجه تعریف كند . بالاخره روزی نزد وی آمده و اظهار داشت :
« جامه ای برای من بیاورید و مرا بدان بپوشانید كه بر خود بیمناكم ! »
خدیجه با كمال ملاطفت بدو گفت :
« نه به خدا سوگند خدا تو را هیچ گاه زبون نمی كند برای آن كه تو زندگی خود را وقف آسایش مردم كرده ای ، صلهٔ رحم می كنی ، بار سنگین گرفتاری و قرض و بدهكاری را از دوش بدهكاران برمی داری ، به بینوایان كمك می كنی ! از میهمانان نوازش و پذیرایی می نمایی ، مردم را در رفع مشكلات و گرفتاریهایشان یاری می دهی ! »(۱)

پی نوشت :
(۱) به نقل از كتاب خلاصه زندگانی حضرت محمد(ص)
تالیف:سید هاشم رسولی محلاتی
تلخیص:محمدرضا جوادی
منبع : منادی


همچنین مشاهده کنید