شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

لاکومب لوسی‌ین - Lacombe Lucien


لاکومب لوسی‌ین - Lacombe Lucien
سال تولید : ۱۹۷۳
کشور تولیدکننده : فرانسه، ایتالیا و آلمان‌غربی
محصول : UPF/NEF، ویدس فیلم و هاله‌لویا فیلم
کارگردان : لوئی مال.
فیلمنامه‌نویس : پاتریک مودیانو و مال.
فیلمبردار : تونینو دلی کولی.
آهنگساز(موسیقی متن) : -
هنرپیشگان : پی‌یر بلز، اُرور کلمان، هولگر لاونادلر و استفان بوی.
نوع فیلم : رنگی، ۱۳۷ دقیقه.


ژوئن سال 1944. «لوسی‌ین» (بلز)، رعیت هفده ساله که در بیمارستانی کار می‌کرده به روستای خود باز می‌گردد و می‌بیند که خانواده‌اش زندانی و آواره شده‌اند و دیگر خانه و کاشانه‌ای ندارد. پس از آنکه درخواست او مبنی بر پیوستن به گروه مقاومت از سوی مدیر مدرسه رد می‌شود، به شهر باز می‌گردد و با اعضای گشتاپو آشنا می‌شود. از سوی مدیر مدرسه رد می‌شود، به شهر باز می‌گردد و با اعضای گشتاپو آشنا می‌شود. به‌زودی نیز با پُرحرفی و بدون این‌که بداند، سبب دستگیری مدیر مدرسه می‌شود. او با چند تن از اعضای نیروی مقاومت ملاقات می‌کند و به خانه یک یهودی و دختر بیست و یک‌ساله‌اش راه می‌یابد. مرد دخترش را به او می‌سپرد، دو تن از اعضای نیروی مقاومت کشته می‌شوند و «لوسی‌ین» سرانجام یک افسر آلمانی را به قتل می‌رساند...
* مال موفق می‌شود با چشاندن تلخی ماندگار به کام مخاطبانش، بازیچه شدن معصومیت در دستان سیاست و قدرت را به تصویر کشد و فیلمی خلق کند که مخلوط پیچیده‌ای است از گناه و بی‌گناهی، اخلاق و بی‌اخلاق و فساد قدرت و عشق.
لاکومب لوسی‌ین
لوسین لاکومب [لاکومب لوسی‌ین] که در تهران به‌نام آتش‌ساز بر پرده عمومی نمایش داده می‌شود، آخرین اثر لوئی‌مان [لوئی مال] فیلم بسیار خوبی است. فیلمی درخشان و با محتوای عمیق و انسانی، سینمائی به‌غایت اندیشمندانه و به همان اندازه پیچیده و حساس با همین پیچیدگی. این را هم بگویم که ما در ایران لوئی‌مال را خیلی کم می‌شناسیم. اوضاع نمایش فیلم هم که دیگر مزید بر علت است، چرا که گویا اصل فیلم در حدود سه ساعت بوده و در اینجا یک فیلم صدوسی دقیقه‌ای نشانمان می‌دهند و با این حال گویا باید متشکر هم بود!
سینمای لوئی مال کمتر نمادین است، هرچند هر نما را مفهومی می‌سازد. مال میزانسن را جانشین سمبل می‌سازد. هر اندیشه‌ای به روانی و سادگی هستی دنبال می‌شود و با همان روانی در یک عینیت زیبا و هنرمندانه باز آفریده می‌گردد. اندیشه‌ای که همواره در فرهنگی غنی و عمیق ریشه دارد، شکلی که نزدیک‌ترین و سازگارترین شیوه بیان آن است. فرمی که ویژگی کارهای روبر برسون است. همین تأثیر از برسون را در تأکید لوئی مال بر جبر و تصادف هم می‌بینیم. به‌عبارت دیگر تأکید بر تأثیر نیروئی برتر و مافوق انسانی بر سرنوشت انسان که این ارائه در فیلم مال - برخلاف کاتولیسیسم حاد برسون و شاید به تأثیر از سانتایانا که آغاز فیلم هم گفتاری از اوست - این نیرو در لفافه‌ای ماده گرایانه پیچیده می‌شود. اما مسئله «تصادف» با همان نیرو به جای خود باقی است. مثلاً پنچر شدن دوچرخه، دستگیری «لوسین» در برابر هتل و...
فیلم لوسین لاکومب در کل نمایشگر قدرت غیر انسانی و نابود کننده فاشیسم است. تشریح و کاوش دقیق در نظامی است که در آن حاکم و محکوم به یکسان زیان می‌بینند، و به انحطاط و تباهی شخصیت هر دو گروه می‌انجامد. این نظام بدور از اراده آنان و با جبریتی گریزناپذیر سلطه خود را بر جامعه می‌گستراند.
طبقه فرادست در دوران‌های بحرانی و جهت مقاومت در برابر یک آگاهی پیشرو به ناچار به قاشیسم روی می‌آورد. با این سیستم خودستیز و غیر منطقی خود و جامعه را به تباهی می‌کشد.
«لوسین» پسری است هفده ساله و با تعقلی سخت نامتعادل و نااستوار. تنها یک انسان است و بی‌هیچ ویژگی به‌خصوصی. به‌قول هستی‌گرایان یک انسان تعریف ناپذیر است. با گرایش‌هائی سخت غریزی و بدوی. این مفهوم را لوئی مال با استفاده از ضرب‌المثل «ذهن انسان یک تابلوی پاک است» پرداخته است. رویدادهای اجتماعی و تأثیر آن بر فرد بمثابه لک انداختن بر همین تابلو است. اولین رویداد مهم زندگی «لوسین»، رفتن او به نزد معلم دهکده برای پیوستن به نهضت مقاومت است. با ورود او به کلاس، معلم تخته سیاه را پاک می‌کند و در ضمن صحبت «لوسین» خطر بر آن می‌کشد. این رویداد، زنجیری از کنش‌های جمعی را در پی دارد که در نهایت به تباهی تمام شخصیت‌ «لوسین» سرسپردگی کامل او به فاشیسم می‌انجامد. فیلم به این مسئله با دقت و عمق هرچه تمام‌تر می‌پردازد. نمونه دیگر همین مفهوم را، از جنبه‌ای دیگر در یک سگ می‌بینیم. سگی که از اصل خود یعنی پرخاشجوئی و درندگی جداافتاده و حالا دیگر از او سگی دست‌آموز و رام ساخته‌اند.
به همراه همین قضیه تأکیدی هست بر همان مقوله تکراری و ملال‌انگیز «رهاشدگی» و بی‌پناهی انسان و مقولاتی از این قبیل. شخصیت «لوسین» را در همین مضمون دنبال می‌کنیم. در مورد این شخصیت نوجوان با حالاتی بچگانه آن «رهاشدگی» و بی‌پناهی انسانی دردی دیگر است. پدر او را هرگز نمی‌بینیم. رابطه‌اش با مادر و نفوذپذیری او در برابر مادر نوعی عقده اودیپی است. به‌ویژه آنکه زنی که با او در هتل معاشقه می‌کند، سایه‌ای از مادر اوست. این بینش روانکاوانه نادرست را در رابطه «فرانس» با پدرش نیز می‌بینیم (عقده الکترا). انگیزه جلوگیری «آلبر هورن» از دوستی دخترش با «لوسین» پیش از آنکه یک مهرورزی پدرانه باشد، نوعی حسادت است.
یکی از زیباترین بخش‌های فیلم ملاقات «لوسین» با مادرش در میدان شهر است. «لوسین» در حقیقت تابوت کوچکی را از مادرش می‌خزد. شکل تابوت یک نماد جنسی است. دو کودک شادابی که در کوچه می‌دوند تکمیل کننده همین مفهوم هستند. و این هم در فضائی است که نظامی‌های نازی آنرا دوره کرده‌اند.
پلان بعدی دهکده، مراسم ادعای «آوه‌ماریا» است. مجسمه مریم که از کادر بیرون می‌رود و بی‌اعتقادی «لوسین» به مذهب: سقوط یک ارزش اجتماعی دیگر. در پلان بعدی برای پیوستن به نهضت مقاومت نزد معلم دهکده می‌رود. ظاهراً تنها به این خاطر که شکارچی خوبی است. مسئول نهضت از پذیرفتن او خودداری می‌کند. آخرین پلان زندگی او در دهکده بیان کننده وداع با یک زندگی است. این پلان بسیار زیبا و جادوئی است. در غروب آفتاب یک گله گوسفند با دختر گله‌بان در جنگل هستند. «لوسین» از کنار گله می‌گذرد. دمی با آن می‌آمیزد و سپس به کناری می‌رود. دختر از او روی می‌گرداند. گله از او دور می‌شود. نور غروب آفتاب معصومیت چهره این بره گمشده را به نحوی بسیار گیرا القا می‌کند. در پایان نمای درشت صورت اوست که حسرتناک بر فرو مردن یک دنیای آشنا می‌نگرد.
در بازگشت به شهر «تصادفاً» چرخ دوچرخه‌اش پنجر می‌شود. شب دیرگاه به شهر می‌رسد. دوبار از ترس گشتی‌های پلیس آلمان مخفی می‌شود. در حالی‌که با حالتی بچگانه به هتل محل اقامت گشتاپو می‌نگرد، دستگیر می‌شود. در حال مستی، معلم دهکده یکی از فعالان نهضت مقاومت را لو می‌دهد و این آغاز همکاری او با پلیس آلمان هیتلری است. این اقدام با هیچ‌گونه انتخابی همراه نیست. اما او این همکاری را می‌پذیرد، شاید به این خاطر که تنها کاری است که می‌تواند انجام دهد. همان‌گونه که ورودش به نهضت مقاومت هم‌چندان اهمیتی نداشت. بر این بی‌تفاوتی چندین بار تأکید می‌شود. (در انتخاب پارچه لباس، در انتخاب مدل شلوار، در انتخاب اتاق) و... یا گریز از انتخاب: گذشتن از روی چمن با وجود دو خاکریز، منتظر ماندن هنگام حمله افراد نهضت مقاومت به هتل، تردید در فرار دادن هورن به اسپانیا و... پس همکاری او با گشتاپو از روی تمایل نیست. و تازه آدمکشی‌هایش چندان فرقی با شکار خرگوش ندارد! در پلانی آنگاه که جنگ خونینی در گرفته است او ناگاه با مسلسل جانوری را نشانه می‌رود. پس اساساً جبهه‌ای وجود ندارد، و این اعتراض است بر همه چیز منهای آدم‌ها. هر دو طرف بیگناهند، تنها سیستم محکوم است. این جوان احساساتی از وطن‌خواهی هم سر در نمی‌آورد. در صحنه‌ای طنزآلود هنگام خداحافظی با «هورن» می‌گوید: «زنده‌باد فرانسه!»، که منظور از «فرانسه» همان «فرانس» معشوقه اوست!
در صحنه‌ای دیگر وقتی یکی از افراد نهضت مقاومت به او پیشنهاد فرار می‌دهد، دهانش را با باند می‌بندد، نه به خاطر پیشنهادی که کرده است بلکه به این جرم که او را «تو» خطاب کرده است.
فرار «لوسیس» از سازمان گشتاپو مانند پیوستنش به آن، کاملاً تصادفی و غیرمنطقی است. به‌خاطر لجبازی بر سر یک ساعت طلائی، سربازی را می‌کشد و می‌گریزد. این رویداد هرگز به‌خاطر نجات «فرانس» نیست، چرا که این کار را قبلاً هم می‌توانست انجام دهد. بردن «فرانس» صرفاً به‌خاطر بزرگ جلوه دادن اقدام خویش است...
«هورن» یک یهودی کاسبکار است که با رشوه زندگی می‌کند. رفتارش با «فرانس» شباهتی به رابطه پدر و دختر ندارد. در نهایت راضی می‌شود. دخترش را به بهای آزادی از دست بدهد. اما موفق نمی‌شود چرا که او تنها از حساب و سود زیان سر در می‌آورد و از پس مأمورین آلمانی برنمی‌آید.
مادربزرگ تنها کارش تفأل با ورق است. و با هر فالی بی‌شک انتظاری هست. بار نمونه یک یهودی کلاسیک که در آرزوی رسیدن به سرزمینی که خداوند به قومش وعده کرده، روزشماری می‌کند.
«لوسین» یک بار با پنچر شدن دوچرخه‌اش به فاشیسم کشیده می‌شود و بار دیگر با خرابی ماشین به یک روستا می‌رسد. جنگلی سرسبز و سرشار از زندگی. این یک بازگشت است. «لوسین» در حالی‌که گیاهی را با دندان می‌جود به پشت کوه‌ها چشم می‌دوزد. شاید به انتظار خورشیدی که غروب کرده بود. زندگی بدوی طبیعت گرایانه‌ای را آغاز می‌کند، رویای روسو به حقیقت می‌پیوندد: زندگی ابتدائی با همه ویژگی‌هایش شکل می‌گیرد.
کاهدان تداعی‌کر اتاق خواب یک زن و شوهر است در طبقه بالای خانه. و کل ساختمان به غاری بزرگ می‌ماند. در یک صحنه معاشقه جنون‌آمیز «لوسین» و «فرانس» را می‌بینیم، خشونتیت که به ناچار بدین گونه بروز می‌کند. این معاشقه هم دقیقاً یک رقص خشن بدوی است. در یک نمای بسیار زیبا مادربزرگ را می‌بینیم که به فال‌گیری مشغول است. که این‌بار یک برگ کم دارد پس هرگز فال کاملی ‌گرفته نخواهد شد.
«فرانس» با فریاد «لوسین» را صدا می‌کند. این جست‌وجو نوعی بازیابی است و برای «لوسین» بازیابی خویش است. در پلان بعد «لوسین» آبتنی «فرانس» را تماشا می‌کند. «فرانس» با حالتی مبهوت و چهره‌ای مرگبار به او نزدیک می‌شود، «لوسین» در نهایت آرامش بر چمن لم داده است. علت این نما را تذکر پایان فیلم خواهد داد: مرگ «لوسین» نزدیک است.
(علی امینی - مهر 1355)


همچنین مشاهده کنید