پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


فیلمی بر اساس بازی‌های رایانه ای


فیلمی بر اساس بازی‌های رایانه ای
▪ کارگردان: جان مور.‏
▪ ‏فیلمنامه: بو تورن بر اساس بازی ویدیویی سام‌لیک.‏
▪ ‏موسیقی: مارکو بلترامی، باک سندرز.‏
▪ ‏مدیر ‏فیلمبرداری: جاناتان سلا.‏
▪ ‏تدوین: دن زیمرمن.‏
▪ ‏طراح صحنه: دانیل تی. دورنس.‏
▪ ‏بازیگران: مارک والبرگ (مکس پین)، ‏بو بریجز (بی.‌ بی. هنسلی)، میلا کونیس (مونا ساکس )، کریس بریجز (جیم براوورا)، کریس اودانل(جیسون کالوین)، نلی ‏فورتادو (کریستا بالدر)، کیت برتون (نیکول هورن)، دونال لاگ (الکس بالدر)، آموری نولاسکو (جک لوپینو)، اولگا ‏کوریلنکو (ناتاشا ساکس)، ماریانتی اوانز (میشل پین ). ۱۰۰ دقیقه.
‎کارآگاه مکس‌پین، در بخش پرونده‌های راکد اداره پلیس نیویورک خدمت می‌کند؛ در جریان یک توطئه، همسر و فرزندش کشته می‌شوند؛ او تنها یک هدف را در زندگی خود دنبال می‌کند. یافتن قاتل ‏همسر و دختر نوزادش، تنها آرزوی اوست و وی نیز به نوعی دچار عذاب وجدان و خشم می‌شود و سعی دارد تا به هر قیمتی که شده قاتلان را پیدا کند و انتقام همسرش را بگیرد؛ مکس، بعد از دریافت اطلاعاتی ضعیف از خبرچین خود، زمانی که دوباره به سر وقت وی می‌‏رود با دو خواهر به نام‌های «ناتاشا» و «مونا ساکس» آشنا می‌شود. ناتاشا، بعد از ملاقات با مکس کشته می‌شود و زمانی که ‏کیف پول وی نزد جسد یافت می‌شود، همه علیه مکس موضع می‌گیرند. مکس برای رفع شبهه و یافتن قاتل از همکار ‏قدیمی خود کمک می‌گیرد، اما کشته شدن وی ماجرا را بیش از پیش پیچیده می‌کند. تنها کسی که در این میان به کمک ‏او برمی‌خیزد «بی.بی. هنسلی»، یک دوست قدیمی خانوادگی و مردی با نفوذ است که به نظر می‌رسد از بسیاری چیزها ‏باخبر است. مکس که تنها سرنخش خالکوبی روی دست ناتاشا است، بعد از یافتن نام آخرین فردی که ناتاشا قبل از مرگ ‏با او تماس گرفته بود، به راه می‌افتد. در حالی که افسر امور داخلی و دیگر همکارانش در اداره پلیس در صدد شکار او ‏هستند و مونا ساکس نیز قصد دارد او را به انتقام مرگ خواهر از میان بردارد، او متوجه دارویی به نام «والکری» می‌شود که پی بردن همسر وی به وجود این دارو، سبب به قتل رسیدن او شده است. ‎مکس ‏پی می‌برد که این دارو توسط‎ ‎ارتش برای ساختن «ابر ـ سرباز‌»ها آزمایش شده است، اما یک نفر خیابان‌ها را پر از آن‎ ‎کرده است. او باید با این فرض پیش برود که مبارزه و‎ ‎جنگیدن التزام دارد. اما، مبارزه بسیار سخت‎ ‎آقای پین ‏‎ ‎با نیروهای داخلی کاملاً واضح‎ ‎است. ‏
● زاویه‌ای دیگر
هالیوود اخیراً و در این سال‌ها نشان داده است که بر اساس بازی‌های رایانه‌ای پرطرفدار، دست به تولید فیلم‌های مختلفی زده است. که تنها از راه داستان‌های مصور نیست‏ که می‌توان به سود بالا دست پیدا کرد. این معدن جدید که می‌شود سود قابل ملاحظه‌ای از آن برداشت کرد، اقتباس از بازی‌های کامپیوتری است. مکس‌پین یکی از موفق‌ترین بازی‎‌‎های کامپیوتری است که در سراسر دنیا طرفداران زیادی دارد و برای همین هم خبر‏ تبدیل آن به نسخه سینمایی توانست سر و صدایی حسابی به پا کند به‌طوری که خبرگزاری‎‌‎های سینمایی و بزرگ دنیا لحظه به لحظه پیگیر اخبار این فیلم هستند.
‏مکس پین یکی از اعضای خانواده بازی‌های رایانه‌ای است که به عالم سینما گام نهاده‌اند. اما مانند هم خانواده‌های خود به سرنوشت دیگر بازی‌های رایانه‌ای که برگردان سینمایی داشته‌اند دچارشده است. مکس پین به لحاظ ساختار سینمایی یک فرم بسیار عالی و سینمایی را در خود دارد اما ساختار محتوایی و داستانی آن بسیار ضعیف و سطح پائین است. در واقع همان طرح بازی ساده‌ای که یک مصرف‌کننده را راضی نگه می‌دارد در قالب یک فیلم سینمایی پیاده شده است. شخصیت داستانی این فیلم تک بعدی و بدون پرداخت شخصیت‌پردازی عمیق به نظر می‌رسد. حرکات نمایشی بسیاری در این فیلم وجود دارد، اما موارد احساسی و روانشناسی‏‎ ‎زیادی نیز وجود دارد که فیلم را خیلی عمیق می‌کند‎.‎
‏«مارک والبرگ»، ایفاگر نقش مکس تمامی تلاش خود را به کار بسته و حضوری بسیار سطح بالا از خود ارائه داده است، اما آنچه سبب می‌شود بازی عالی او چندان جلب نظر نکند تک بعدی بودن شخصیت انتقام‌گیر مکس پین است که سعی شده همان فضای رنگی و مکس بازی در فرمت سینمایی عرضه شود. مکس در این فیلم همانند بازی‌اش هیچگاه نمی‌اندیشد و تنها فعلی که از او سر می‌زند، غرق در گذشته شدن و اندیشه انتقام است حال آن که در مهاجم مقبره با بازی آنجلینا جولی که همانند مکس پین یک برگردان بازی رایانه‌ای به غالب سینمایی بود، شخصیت جولی از حالت یک اسباب‌بازی رایانه‌ای تا حدودی خارج شده بود. البته شاید عده‌ای از طرفداران این بازی این موضوع را از نقاط قوت فیلم بر شمارند، اما باید گفت شخصیتی که مکس پین در فیلم دارد برای بیننده مشتاق سینما چندان قابل قبول نیست.
به عنوان مثال در بازی ‏GTI در نسخه چهارم و پنجم دموهای (وله) داستانی بازی, مصرف‌کننده را بیشتر راغب به بازی می‌کند. حال چطور ممکن است که یک بازی پرطرفدار رایانه‌ای که دموهای آن بسیار پرداخت عالی و مناسبی دارد، از یک داستان ضعیف سینمایی بهره ‌برد؟ کارگردان « جان مور» که یکی از ضعیفترین کارگردانی‌های داستان گوی عالم سینما است به جای آنکه به دموهای داستانی مکس دقت کافی داشته باشد به حرکات اکشن و خلق فضا‌های زیبای سینمایی ـ تخیلی بسیار توجه بیشتری داشته است. اگر منصفانه‌تر بخواهیم درباره داستان قضاوت کنیم کلیت آن را به راحتی می‌توانیم زیر سؤال بیریم، اما نیم‌ساعت ابتدایی فیلم برای نگارنده که یکی از هواداران مکس پین هستم بسیار خاطره‌انگیز است. معرفی این شخصیت در قسمت ابتدایی از نقاط قوت فیلم می‌توان برشمرد. ‏
اما مارک والبرگ در فیلم چهار برادر، چنین حس انتقام جویی را یکبار دیگر ایفا کرده بود و برای ایفای این رل به همان فرمول و فیزیک بازی خود، حس سردتری را تزریق کرده است و پرسوناژ او از چندین حضور متناوب او تلفیق شده است که به فیلم شغل ایتالیایی و رفتگان می‌توان اشاره کرد. به نقل یکی از سایت‌های خبری مارک والبرگ گفته بود هیچگاه بازی مکس پین را انجام نداده و حس خود را از فیلمنامه گرفته است اما کلیت اثر فیلمی نیست که در کارنامه کاری والبرگ کاری درخشان محسوب شود. در واقع کاراکتر مکس پین با توجه به شهرت جهانی آن را مجموعه سازنده نتوانسته درست نشان دهد ودر نهایت تنها کاری که والبرگ انجام می‌دهد، فقط مکس پین بودن است. در هر صورت اگر بازی رایانه‌ای این فیلم را انجام نداده باشید، نمی‌توانید با فیلم ارتباط برقرار کنید.‏
اکشن فیلم شاید قوی‌ترین نکته فیلم باشد. اکشن فیلم سریع و پر برخورد است و در چند صحنه کوتاه مکس پین هر کسی را که جلو چشمش باشد، می‌زند! اما اختلاف فاحش فیلم با بازی کامپیوتری در این است که دیگر با پلیس ماشینی آدمکش روبرو نیستیم. اختلاف فاحش فیلم با بازی رایانه‌ای‌اش در این است که در بازی پلیس آدمکش خلاقیت فراوانی از خود نشان می‌دهد؛ اما در نسخه سینمایی با یک کاراکتر به ته خط رسیده سینمایی همانند کاراکتر آرنولد شوایتزنگر در «آخرین روز دنیا» روبرو هستیم که در مقابل از دست دادن خلاقیتش در نسخه سینمایی دست به اسلحه شدن او نیز در نسخه سینمایی کمتر می‌شود و اقشار سنی پایین‌تر که از بازی آن لذت برده‌اند، در مقابل با دیدن فیلم مایوس می‌شوند و ذکر این نکته شاید درست باشد که کاراکتر مکس قابلیت بیشتری برای پردازش داشته است. تنها نقطه قوت فیلم برای گروهی است که بازی را تجربه نکرده‌اند. در این صورت از کاراکتر مکس و جلوه‌های ویژه ماتریکس وارش حتماً لذت خواهید برد. فیلم نیز به سرنوشت هم خانواده‌هایش مثل اهریمن ساکن (رزیدنت اویل)،,مهاجم مقبره (تام رایدر)، هیتمن گرفتار می‌شود و بی‌مایه به اتمام می‌رسد.
در کل فیلم «مکس پین» به مانند دیگر فیلم‌هایی که برگردانی از بازی هستند، ضعف‌های مشهودی دارد و نمی‌تواند بیشتر از یک فیلم معمولی باشد. اما با این حال برای طرفداران دو آتشه مکس پین این حرف‌ها چندان این مطالب خوشایند نیست!
صدای گرم و توام با بی‌روحی مکس پین و شخصیتی دیوانه که به مرحله‌ای از جنون رسیده بود و خودش را بین دو دنیا، کابوس‌وار می‌بیند، یکی از معدود شخصیت‌های دنیای بازی‌های رایانه‌ای است. اما به نظر می‌رسد این دنیا در بازی بسیار تأثیرگذارتر باشد تا فیلم. در این بازی ویدئویی مکس در مواجه با دنیای سرد و تاریک و خلافکاران با ماده به نام والکری برای افزایش قدرت سربازان مواجه می‌شویم که نوعی توهم‌زایی در خود دارد؛ البته تاکید موکد برای ساختن ابر سربازانی فرمولی بود که در آدم‌آهنی و کمیک و فیلم ‌هالک تکرار شده است و مکس پین را به عنوان یک برگردان سینمایی به وادی تکرار سوق داد. با استفاده این دارو توسط کاراکترهای منفی فیلم وارد یک فضای تخیلی ـ فانتزی می‌شود. از این قسمت داستان، جان مور را دیگر نباید کارگردان فیلم بدانیم.
«اورت بورل» به عنوان سرپرست جلوه‌های تصویری فیلم («مه» (داربونت) «شهر گناه» (رابرت رودریگوئز) و «پسر جهنمی») را برعهده داشته است و همراه با کن والاس ۲۶۴ نمای تخیلی را با جلوه‌های ویژه، خلق کرده‌اند. برای خلق این فضا غیر از کار سه بعدی‌‌سازی و ترکیب‌بندی و محو کردن و شبیه‌سازی، سعی شده است فضایی با ترکیب رنگ مثل شهر گناه بوجود بیاورد.‏
شاید سخت‌ترین قسمت خلق جلوه‌های ویژه این فیلم موجودات بالدار برخاسته از والکری است که جذابیت‌های بصری این فیلم را چند برابر کرده‌اند. این موجودات براساس طراحی‌های روز «وارن» و «راب مالکوم» ساخته شده‌اند. بدین ترتیب که از نرم‌افزار مایا و برای مدلسازی از زد‌براش (ZBrush) ‏‎‎استفاده کرده‌اند. در این فیلم ساخت پَرهای موجودات تخیلی و پویایی و روشنی تصویری این قسمت جذابیت‌های این جلوه را بیشتر کرده است. رمز موفقیت در این کار، تنظیم درست دینامیک و شفافیت آن‌ها است.حرکت والکری‌ها از طریق پویانمایی با فریم‌های اصلی
(‏Key frame Animation‏) انجام می‌شود؛ آب و هوای شهر نیویورک برفی و توفانی است و هنگام مصرف مخدر و والکری تمامی ذرات برف تبدیل به خاکستر می‌شوند و موجودات تخیلی حالت هجومی به خود می‌گیرند و تمام این موارد به اضافه آسمان تیره شهر از طریق شبیه‌سازی در نرم‌افزارها مایا بیرون آمده‌اند. ‏
● کارگردان ‏
جان مور، متولد ۱۹۷۰ داندلک، ایرلند است. بعد از تحصیل در کالج فنی به امور فیلمسازی پرداخت و شروع به ساختن ‏فیلم‌های کوتاه از جمله دوچرخه جک (۱۹۹۰) کرد که با استقبال روبرو شد. مور سپس به ساختن فیلم‌های تبلیغاتی ‏پرداخت و در این زمینه نیز به موفقیت‌هایی دست یافت تا اینکه کمپانی فاکس به وی پیشنهاد ساخت فیلم پشت خطوط ‏دشمن (۲۰۰۱) را داد. یک اکشن ۴۰ میلیون دلاری با شرکت جین هکمن که توفیق تجاری آن ادامه کار مور در‌ هالیوود ‏را تضمین کرد، اما بازسازی پرواز فونیکس توسط او در سه سال بعد نتوانست توفیق فیلم نخست را تکرار کند. دو سال ‏بعد بازسازی طالع نحس از راه رسید که توانست بودجه ۲۵ میلیونی خود را در قالب فروشی ۵۰ میلیونی بازگرداند اما ‏نامزدی فیلم در مراسم تمشک طلایی و برخورد منفی منتقدان نشان داد که نمی‌توان روی کارنامه مور به عنوان ‏فیلمسازی جدی، حساب باز کرد. با چنین پیشینه‌ای و با توجه به پس زمینه داستان فیلم که از یک بازی ویدیویی پرطرفدار اقتباس شده، نباید توقع زیادی از مکس پین داشت. ‏‏
البته مور و فیلمنامه‌نویس‌اش کوشیده‌اند با ایجاد تفاوت‌هایی میان فیلم و بازی ویدیویی و افزودن مایه‌های مردانه ضریب جذب بیننده را افزایش دهند و اندکی نیز در این کار موفق شده‌اند، اما برخوردهای منفی اغلب منتقدان نشان می‌دهد که خیلی هم نمی‌توان روی طناب موفقیت ‏بازی‌های ویدیویی، قدم برداشت. اکثریت بازی‌های ویدیویی که تا امروز به فیلم برگردانده شده‌اند، به دلیل پس‌زمینه ‏داستانی نه چندان قدرتمند خود نتوانسته‌اند موفقیتی همپای منبع اقتباس خود پیدا کنند. چون داستان‌های این بازی‌ها دو ‏بعدی است و فقط به عنوان بهانه‌ای برای عبور بازیکن از مرحله‌ای به مرحله‌ای دیگر و فعال نگه داشتن او طراحی ‏شده است. همین قصه وقتی به فیلمی چون مکس پین تبدیل می‌شود، ضعف‌های خود را به رخ می‌کشد. ‏
داستان بازی مکس پین نیز مانند بسیاری از همین بازی‌ها، سهل و ساده و حتی به شدت کلیشه‌ای است. یک قصه ‏معمولی از انتقام فردی ـ و فاقد منطق ـ که خیلی راحت فراموش می‌شود. پس تبدیل آن به فیلم به خودی، موضوع ‏مهیجی نیست، می‌ماند عوامل اجرایی که قرار است عنصر پولساز فیلم را نیز تشکیل دهند. چون صحبت از ژانر و ‏ویژگی‌های ژانری خنده‌دار است. اکثریت بازیگران نقش خود را به شکلی تخت ایفا کرده‌اند و در نتیجه همذات ‏پنداری میان تماشاگر و شخصیت‌ها به وجود نمی‌آید.
غیر از مارک والبرگ بقیه بازیگران ‏از جمله اولگا کوریلنکو در حد زینت‌المجالس باقی می‌مانند. تلاش‌های مور نیز برای افزودن حال و هوای فیلم ‏نوآوری و حتی ویژگی‌های بصری از نوع قصه‌های گرافیکی نیز چاره‌ساز نیست. فقط حال و هوای برفی فیلم آن را ‏اندکی از همتایان خود متمایز می‌کند. هر چند همین مقدار نیز می‌تواند دوستداران بازی اصلی را شاد و طرفداران ‏اکشن‌های ساده را راضی کند. ولی شما می‌توانید خیلی راحت از کنار آخرین دستپخت کارگردان بیهوده‌ترین ‏بازسازی تاریخ سینما (طالع نحس) بگذرید و به آن اعتنایی نکنید!
علیرضا پورصباغ
منبع : روزنامه اطلاعات


همچنین مشاهده کنید