شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


بابلووی (عبدالمای)


بابلووی (عبدالمای)
بابلووی (عبدالمای) در فولکوریسم (فرهنگ عامیانه)شهرستان رامشیر در رودخانه ی جراحی حیوانی زندگی میکند که از همه ی جهات شبیه به انسان است یعنی دارای سر و دو دست و دوپا و همچنین زندگی خانوادگی همسر و شوهر که بچه هایی نیز برای آنها ذکر شده است .
به این حیوان در زبان خلفبادی بابلووی و به عربی عبد المای (بنده یا نوکر آب) می گویند.
جالب اینجاست که در شهرستانهای همجوار نظیر شادگان و هندیجان نیز طبق تحقیقاتی که این حقیر انجام داده ام به وجود چنین حیوانی اعتقاد داشته و تمام خصوصیتهایی که ما برای این حیوان سراغ داریم در فرهنگ عامیانه ی آنها نیز وجود دارد .
این حیوان دوزیست که قابلیت زندگی در آب و بصورت محدود در خشکی را دارد سیاه رنگ بوده با بدنی متشکل از چربی (پیه) ، دارای ناخنهای بسیار بزرگ و قوی که جهت مبارزه از آنان استفاده میکند.
اعتقاد مردم این سامان این است که این حیوان انسانها و البته بیشتر بچه ها را به زیر آب کشیده و انهارا خفه کرده وسپس خون آنان را می مکد لذا به این دلیل آنها عموما بچه هایشان را از شنا در رودخانه ی جراحی که در مجاورت شهرستان می باشد منع میکنند.
حکایات بسیاری از مشاهده شدن این حیوان توسط مردم وجود دارد که رایجترین آنها را به اختصار حضورتان عرض مینمائیم.
در رامشیر به جایی که بواسطه ی تلمبه های بزرگ ، آب از رودخانه استخراج و به مزارع کشاورزی منقل میگردد مکینه میگویند که عموما در جای بلندی که به عمیق ترین نقطه ی رودخانه نزدیکتر باشد احداث میگردد. که انشاء الله در خصوص چگونگی ساخت و کار کردن مکینه ها هم در آینده نکاتی را مرقوم می نمایم.
● گرفتن بابلووی توسط یکی از سادات
در یکی از روزها که یکی از سادات رامشیر -(چون در خصوص آن شخص سید نقطه نظرات متعددی وجود دارد و چندین سید ذکر شده است لذا ما به واژه ی سید اکتفا کرده و از آوردن نام شخص معذوریم) - به کنار رودخانه رفته بود و اسب او نیز در حال خوردن آب از رودخانه بود بابلووی به اسب حمله کرده و قصد کشیدن اسب به آب را داشته است.
البته بعضی ها میگویند که بابلووی دم اسب را گرفته و بعضی دیگر میگویند که به دستان اسب که در در درون آب بودند حمله کرده است که نظریه دوم بیشتر محتمل است.
القصه بابلووی دستهای اسب را گرفته و قصد کشیدن اسب به درون آب را دارد که با مقاومت اسب روبرو میگردد و اسب شروع به رمیدن میکند و با شدت تمام دستان خود را از آب بیرون میکشد که این اقدام اسب سبب میگردد تا بابلووی از آب بیرون آمده و به هوا پرت شود و با شدت تمام به ساحل رودخانه پرت گردد.
سید مذکور نیز که شاهد این قضیه است بابلووی را گرفته و او را به خانه میبرد.در خانه متوجه میشوند که این حیوان ماده است لذا لباس زنانه را به او میپوشانند و او را برای آرد کردن گندم بوسیله آسیاب دستی (آسک) بکار میگیرند.
میگویند که بابلووی چند روزی در خانه ی سید به آرد کردن گندم با آسک مشغول بوده و مدام نام بچه های خود بشیر و نظیر را می برد و بسیار برای آنها ناراحت بود حتی می گویند که با اهل خانه صحبت میکرده است.
از طرفی شوهر بابلووی به همراه دو فرزندش بشیر و نظیر چندین شب متوالی به کنار تلمبه ی آب (مکینه) می آمدند و با لحنی حزین و به زبان عربی همسرش را با عبارت وینچ مره(ای زن کجایی) صدا میکرد.
بابلووی ماده نیز چون بدنش از چربی تشکیل شده بود ، تحمل گرمای طاقت فرسای هوا را نداشت و روز به روز از چربی او کاسته می شد و به اصطلاح آب می رفت.
لذا خانواده ی محترم سادات که ناشکیبایی شوهر بابلووی و همچنین غم و غصه ی بابلووی ماده را از فقدان فرزندان و گرمای هوا مشاهده کردند دلشان به رحم آمده و بابلووی ماده را به کنار مکینه بردند و در آب انداختند ولی با کمال تاسف بعد از چند دقیقه مشاهده کردند که خون قرمز رنگی بر روی آب جاری شد و این نشانگر این بود که بابلووی نر از فرط تعصب و غیرت زن خود را بدلیل اینکه چند روزی را بیرون از خانه گذرانده بود کشته و بدینوسیله درس غیرتمندی و ناموس پرستی را به اهالی روستا گوشزد کرد.
● حال شرح داستان فوق در قالب شعر به زبان شیرین رامشیری (خلف آبادی)
سی یو که ایخم بگم تحقیق کردم هر دمون
شادگان رفتم و رومز بعدش اومم هندیون
سی=برای --- ایخم=میخواهم--- بگم=بگویم --- هردمون=هرلحظه --- رومز=رامهرمز --- اومم=آمدم
شادگان نومش نهادن عبد مای بس سیاه
هندیونیل بگفتن ، بابلوی مثل ما
نومش نهادن= نام او را گذاشتند --- عبد الماء=بنده یا نوکر آب --- هندیونیل = هندیجانیها
مو ندونم بید حیوون یا بشر بیدک عیون
دیده بیدنش قدیمل تِ مکینه مردمون
ندونم=نمیدانم---بید= بود---عیون= در حقیقت --- دیده بیدنش= او را دیده بودند--- تِ مکینه=کنار تلمبه
اسب حونه ی سیدل رَ سر گدار او بخره
از قضا بد بابلوی دس جلوشه ایگره
حونه ی سیدل=خانه ی سادات --- رَ= رفت --- گدار=رودخانه --- او بخره=آب بخورد---دس = دست
زور ایزه اسب و بُل ایکند تا که واز اوبه ازش
بابلووی هم یهووی راس ایوبه ایگزش
ایزه=میزد --- بل کندن= رمیدن --- واز اوبیدن= رها شدن --- ازش = از او ---یهووی=یکباره --- راس ایوبه ایگزش= او را گاز میگیرد
گشتنش اسبه رم ایده دسشه ایکشه جلو
بابلووی رَ هوا ووبی منِ خاکل ولو
گشتنش= گاز گرفتن او --- رم ایده= رم میدهد --- دسشه=دستش را --- ایکشه= میکشد----- رَ هوا = به هوا پرت شد--- ووبی=شد --- منِ خاکل ولو = در خاکهای ساحل رودخانه ولو شد
مایه بی بدبخت و بردن من یه تو بنهادنش
جومه کردن ورش و مطبخ کار آسک دادنش
مایه بی=ماده بود --- من یه تو=در درون یک اتاق--- جومه=لباس---کردن ورش=به او پوشاندند -- مطبخ= آشپزخانه --- آسک= آسیاب دستی --- دادنش = به او دادند
خدمت ایکه چند روزی دیر بی از بِچْیِلش
هردمون ایگو بشیرم و نظیرم من دلش
ایکه=میکرد --- دیر بی=دور بود --- بچیلش= بچه هایش ---هر دمون=هر لحظه --- ایگو=میگفت-- من دلش= زیر لب و آرام صحبت کردن
اسم بِچْیِ اولیش بیدک نظیر دُیُم بشیر
میرش ایمَ تی مکینه هر دمون ایدا سفیر
بچیِ اولیش= بچه ی اولش --- بیدک=بود --- دُیُم= دومی --- میرش= شوهرش --- ایمَ= می آمد --- تی مکینه = کنار مکینه --- هر دمون= هر لحظه --- ایدا=میداد---سفیر =فریاد(ایدا سفیر=فریاد میکشید)
لیک ایزه از دیری زن بُنگ ایزه وینچ مره
عفتی الافروخ رحتی یا بکان یالامرأه
لیک=جیغ کشیدن --- ایزه=میزد--- دیری زن= دوری همسر --- بُنگ ایزه=فریاد میکشید---
وینچ مره=کجایی ای زن (ترجمه مصرع دوم=بچه ها را رها کردی و به کجا رفتی ای زن)
گفتنه لارش ز په بی ،طاقتش گرما نبی
له له ایزه مثل موهی دل همه سیش سخته بی
لارش= بدنش --- ز په بی= متشکل از چربی بود --- طاقتش گرما نبی= تحمل گرما را نداشت--- موهی= ماهی--- سیش= برای او --- سخته بی = سوخته بود ، به رحم امده بود
رحم کردن بردن و انداختن من او گُدار
بعد چن دیقه بدیدن خین سرخ اوبی دیار
من او = در درون آب --- گُدار= رودخانه --- چن دیقه= چند دقیقه --- خین= خون ---اوبی دیار=پیدا شد
بابلووی مایه ی مِردش ز غیرت کشته بی
درس غیرتمندی سی ما و مانل هشته بی
بابلووی مایه ی= بابلووی ماده را --- مردش= شوهرش --- کشته بی= کشته بود---
سی ما و مانل= برای ما و افرادی همانند ما --- هشته بی= گذاشته بود
حبیب ادیبی


همچنین مشاهده کنید