جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


تاریخی که گم می‌شود...


تاریخی که گم می‌شود...
سبزوار زیباست و پر از آثار تاریخی. آدمی زیباترین شعر عشق را از همین کویر و تاریخ آن، دوباره باز می‌خواند، اما انگار این سرود کهن هر روز بی‌فروغ‌تر می‌شود. شهری با آثار بزرگ، اما نگهداری و مرمت ناشایست.
اجازه دهید از همان ورودی شهر سخن بگوییم به هر حال تنها با توصیف و تعریف از فرهنگ و تاریخ، کار سامان نمی‌یابد. ورودی این شهر که خاستگاه و تجلی گاه تمدنی بزرگ است نازیباست. توی ذوق می‌زند. به همین سادگی.
شهری که به دلیل موقیعت ویژه و قرار گرفتن بر سر راه میلیون‌ها زائر بسادگی از همه دیده‌ها پنهان شده است. وضعیت آثار تاریخی و با ارزش شهر چندان تعریفی ندارند. تنها حسرت بر دل می‌گذارند. همیشه باید ایستاد و شاهد ویرانی پی در پی آنها بود. با روند کنونی دیری نخواهد پایید که نام و نشانی ازخانه‌های قدیمی و قنات‌ها باقی نخواهد ماند. لابد باور نمی‌کنید و آدرس می‌خواهید. پس سری بزنید به روبه‌روی بیمارستان حشمتیه و روبروی باغ ملی. آن‌گاه با افسوس شاهد بناهای با شکوهی خواهید بود که رو به‌ ویرانی هستند. برخی نیز کامل ویران شده‌اند و بر پایه این ویرانه‌ها خانه‌های جدید و بی‌هویت سربرآورده‌اند. مدرسه حکیم را که متعلق به فیلسوف شهیر ایران زمین یعنی ملاهادی سبزواری بود، با آجرهای ۳ سانتی از معنا تهی کرده‌اند. حمام حکیم نیز به صورت کامل ویران شده و به تاریخ پیوسته است. انگار ملا هادی در زادگاهش غریب است. کاشانه‌اش رو به ویرانی ا‌ست. باز هم دلیل می‌خواهید، سری به قنات‌های شهر بزنید.
قنات‌هایی که می‌توانستند و حتی اکنون هم می‌توانند به یکی از جاذبه‌های توریستی شهر بدل شود، اینک به دلیل ساخت و سازهای غیراصولی مسدود شده‌اند که عواقب این مسدود شدن انحراف آب‌های زیرزمینی در زیر شهر و به مخاطره انداختن بسیاری از آثار ارزشمند و تاریخی شهر است که از آن جمله می‌توان به مسجد جامع شهر اشاره کرد. با وجود این انگار اداره میراث فرهنگی شهر هنوز ضرورت چندانی برای حفظ، خرید و بازسازی آن احساس نکرده و نمی‌کند. دوست مطلعی در این‌باره به نبود بودجه مناسب و مستقل اشاره می‌کرد و می‌گفت خرید و بازسازی این بناها به بودجه زیادی نیاز دارد که شورای شهر هم مدتی پیگیر آن بود تا از مرکز استان بتواند بودجه لازم را جذب کند؛ اما موفقیت چندانی حاصل نکرد. وی با افسوس سبزوار را با شهرهای مجاور همچون نیشابور و سمنان مقایسه می‌کرد و می‌گفت این بی‌توجهی نه تنها شهر و مردمان آن را در سکوت و فراموشی فرو برده است، بلکه سرمایه‌های اجتماعی و انسانی را ناگزیر به ترک دیارساخته است.
ناگفته پیداست، که داستان بسیار جدی تر از یک اهمال ساده است. موضوع اصلی بر سر تاریخ و فرهنگ بخشی از سرزمین ماست. اندکی حس مسوولیت نیاز است. گرچه کارهای انجام گرفته درخور تقدیر است اما کافی نیست.
مگذارید این ترانه خاموش شود.
اهالی کوچه گلستان را دریابید
حالا که خوب سبزوار را شناختید، کمی هم نرد عشق ببازید و به سوی مردمان نام آشنایی بروید که بیش از چند صد سال از حضورشان در این شهر نمی‌گذرد؛ اما حالا برای خود نام و نشانی دارند با فرهنگی خاص و متفاوت از دیگر مردمان شهر. عجیب غیرتی و با تعصب هستند در حفظ هویت و سنتشان. به آنها غرشمال می‌گویند و درست در مرکز شهر یعنی چهار راه بیهق و اسرار، در کوچه معروف گلستان که تمام شهر آن را می‌‌شناسند، خانه‌های محقر و سنتی خود را بنا کرده‌اند. کارشان همگی یک جور است؛ آهنگری و نجاری. آنها پیشترها به روستاهای اطراف شهر می‌رفتند و سیاه‌چادران خویش را برمی‌افراشتند و نیاز کشاورزان را از چاقو تیزکنی و ساخت داس گرفته تا نجاری و... برآورده کردند. یعنی به نوعی صنعتگران بیابانگرد بودند. ولی حالا آنها هم به حکم زمانه از این سنت خویش دست شسته و تنها از اهالی شهر و مسافران ارتزاق می‌کنند.
آنها هنوز هم مشتریان پر و پا قرص قدیمی‌شان را دارند. با این تفاوت که ابزارشان مدرن تر شده و اکنون روستاییان و کشاورزان برای تامین مایحتاجشان، سراغشان را از کوچه گلستان می‌گیرند. هیچ برنامه‌ای نه در سطح کلان و نه در سطح خرد برای بازسازی این محله، حفظ فرهنگ مردم و تداوم پیشینه آنها وجود ندارد و در واقع مدرنیته بدون آن‌که کاری برایشان از پیش‌برد آنها را از بخشی از اصالتشان باز داشت.
کوچه گلستان از سطح خیابان پایین‌تر است. درست ۱۰ پله پایین‌تراز سطح خیابان. آنها منتظر شما هستند و با لهجه منحصر به فرد خود که متمایز از لهجه مردم شهر است تو را به درون شهرک خود می‌خوانند تا هنر خویش را از آهنگری و کنده کاری روی چوب به تو نشان دهند. حتما از آنها خرید کنید. لابد می‌پرسید چه چیز را؟ انتخاب با شماست شاید چیزی شبیه زنگوله گردن گوسفند که بسیار زیبا و هنرمندانه ساخته شده و صدای آن کمی شما را دچار نوستالژی می‌سازد!
تاریخ ورود غرشمال‌ها به شهر معلوم نیست. شاید ما نیافتیم. اما آنچه معلوم است آنها در مهاجرت مشهور خویش از هند و چین به سوی سراسر جهان رهسپار شدند و قومی هم بر حسب تقدیر در چند مرحله راهی این شهر شدند. غرشمال‌ها به صورت کلی دارای ازدواج و روابط درون گروهی هستند. کمتر تحصیل می‌کنند و بیشتر پیشه پدران خود را پی می‌گیرند. مهربان هستند و مهمان‌نواز. البته بسیار اهل صلح و آرامش.
غرشمال‌ها مردمانی پایبند به مذهب‌اند و یکی از دیدنی‌ترین دسته‌های عزاداری در ایام محرم و سوگواری اباعبدالله حسین را دارند؛ تنها دسته عزاداری که زنان از پی مردان می‌روند و در این مراسم حضور دارند.
میدانم هنوز از کوچه غرشمال‌ها دل نکنده‌اید. پس جلوتر بیایید و خوب به خانه‌هایشان نگاه کنید و در کوچه‌های پیچ در پیچ آن قدم بزنید کودکان خاکی را ببینید از بس که زیر آفتاب ماند‌ه‌اند و با توپ‌های پلاستیکی فوتبال بازی کرده‌اند، رنگشان شبیه آفتاب شده است. حتما دلتان می‌خواهد میهمان یکی از این خانه‌ها شوید. البته به دلیل کنجکاوی، اما بعید می‌دانم به همین راحتی بتوانید به اندرون خانه آنها سرک بکشید. خانه‌های قدیمی و گلی و تا حد زیادی فرسوده که با یک هارمونی خاص، به نوعی دارای یک هویت فرهنگی شده است که اگر اندکی به آن توجه شود و روی مقاومسازی خانه‌هایشان سرمایه‌گذاری صورت بگیرد، می‌تواند به یک ویژگی فرهنگی و توریستی برای شهر بدل گردد البته با این پیش شرط که بر اساس معماری قدیمی این محله بازسازی شود.
ظاهرا شورای شهر سبزوار بازسازی خانه‌های این منطقه از شهر را در دستور کار دارد که با توجه به حضور هنرمندانی در شورای شهر، می‌تواند این فرصت در اختیار هنرمندان سبزوار قرار داده شود تا با رعایت اصول زیبایی‌شناسی، معماری و هویت بومی،‌ دست به بازسازی بزنند.
اگر غیر از این باشد، خانه و کاشانه‌شان ویران می‌شود و آنها ناگزیر به ترک جایگاه سنتی خویش می‌شوند. فرصت‌ها را دریابیم.
فاطمه حامدی‌خواه
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید