پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


تلاش‌های یک مادر برای پیدا کردن فرزند


تلاش‌های یک مادر برای پیدا کردن فرزند
ـ کارگردان: کلینت ایست‌وود
ـ تدوین: جوئل کاکس، گری‌روچ
ـ فیلمنامه: جی.مایکل استرازینسکی
ـ طراح صحنه: جیمز جی.موراکامی
ـ موسیقی: کلینت ایست‌وود
ـ مدیر فیلمبرداری: تام اشترن
ـ بازیگران: آنجلینا جولی (کریستین کالینز)، گتلین گریفیث (والتر کالینز)، میشل مارتین (سندی)، مایکل کلی (کارآگاه لستر یبارا)، جان مالکوویچ (کشیش گوستاو برایگلب) کولم فیوره (رئیس پلیس جیمزئی.دیویس)، جفری داناوان (سروان جی. جی.جونز)، دنیس اوهارا (دکتر جاناتان استیل)
● ۱۴۱ دقیقه، محصول ۲۰۰۸ آمریکا
نامزد نخل طلای جشنواره کن سال گذشته، نامزد جایزه بهترین موسیقی و بهترین بازیگر نقش اول زن از مراسم گولدن گلاب، نامزد جایزه ساتلایت برای بهترین فیلمبرداری و بازیگر نقش اول زن.
□□□
سال ۱۹۲۸، لس‌آنجلس، کریستین کالینز، مادر مجرد مجبور می‌شود برای رفتن به سر کار، پسر ۹ ساله‌اش والتر را در خانه تنها بگذارد. اما زمانی که باز می‌گردد، والتر را در خانه نمی‌یابد. جست و جوهایش نتیجه نمی‌دهد و مراجعه‌اش به پلیس نیز سود چندانی ندارد. اما خطابه کشیش گوستاو برایگلب درباره فساد، بی‌لیاقتی و سهل‌انگاری پلیس لس‌آنجلس سبب می‌شود تا رئیس پلیس و مامورین پرونده تلاش خود را چند برابر کنند. چند ماه بعد، پلیس به کریستین اطلاع می‌دهد فرزندش زنده در شهری دیگر یافته شده است. اما زمانی که کریستین برای تحویل گرفتن پسرش در مراسم برگزار شده توسط پلیس در ایستگاه راه‌آهن حاضر می‌شود، خود را با بچه‌ای اشتباهی روبرو می‌بیند. کریستین ابتدا از پذیرش این بچه امتناع می‌کند، ولی اصرارها و فشارهای سروان جونز باعث می‌شود تا او آن بچه اشتباهی را به خانه ببرد. رفتار اشتباه کودک بر نظریه کریستین صحه گذاشته و بعد از گفتگو با معلم و دکتر وی بار دیگر نزد جونز می‌رود. جونز که آبروی اداره پلیس را در خطر می‌بیند، مقدمات دستگیری و انتقال کریستین را به یک آسایشگاه روانی فراهم می‌کند. کریستین توسط مدیر آسایشگاه برای امضای کاغذی مبنی بر پذیرش این بچه اشتباهی به جای والتر تحت فشار قرار می‌گیرد. در این میان، دستگیر شدن تصادفی قاتلی به اتهام کشتن ۲۰ کودک و پیگیری‌های برایگلب سبب نجاتش شده و نقشه پلیس برای بستن سریع پرونده فاش می‌شود. حال، با این که همه یقین دارند والتر در میان کودکان کشته شده است، ولی کریستین هنوز امیدش را از دست نداده است.
«Changeling» در زبان انگلیسی به معنای فرزندی است که پریان به جای فرزندی که می‌ربایند جایگزین می‌کنند که از اعتقادات قدیمی مردم به حساب می‌آید.
داستان این فیلم همانطور که اشاره شد مربوط به زنی می‌شود که در دهه ۲۰ میلادی به چنین مشکلی گرفتار شده البته گفته می‌شود که در آن زمان عکسی یا مدرکی در اختیار نبود تا بتوان ادعای کریستین را اثبات کرد. همچنین عده‌ای بر این باورند که فشارهای روحی که در زمان گم شدن فرزند کریستین بر وی وارد شد، دلیل به وجود آمدن این حس در او شده است!...
«گمشده» داستان یک سازمان است که سر تا پا بر دروغ و تقلب و شکنجه و اعتراف گرفتن به زور بنا نهاده شده است که البته سعی در نشان دادن چهره خوبی از خود دارد. سازمان پلیس لس‌آنجلس به اندازه کافی نمایی تاریک از خود به جا گذاشته است و در فیلم‌های اخیر بسیار به آن تاخته شده است. فیلم‌هایی همچون «محرمانه لس‌آنجلس»، «روز تمرین» و «تراس منظره دریاچه». بسیاری از فیلم‌ها پلیس‌های فاسد را درگیر ماجرا می‌کنند، اما هیچ سازمان پلیسی به صورت دراماتیکی به تصویر کشیده نشده است. پلیس‌های قهرمان هم وجود دارند، اما آنها معمولاً مستقل و تک‌رو هستند و شاید هری‌کثیف با تمام مشکلاتش، این فیلم را تحسین می‌کند.
جان مالکویچ (کشیش گوستاو) به عنوان وکیلی که پرونده کالینز را قبل از پلیس بررسی می‌کند، بسیار عالی از عهده ایفای نقش برآمده است، اما محکم‌ترین اجرای فیلم به «جیسون باتلرهارنر» در نقش «گوردن نورث کات» قاتل تعلق دارد، چنان که نمی‌توان کاراکتر او را در یک برگ تشریح کرد. بازی مسحورکننده هارنر هر بیننده‌ای را متحیر می‌کند. او نقش یک قاتل مریض را بازی نمی‌کند، بلکه روح یک قاتل را در نقش می‌دمد. یکی از مهم‌ترین عواملی که باعث می‌شود تا فیلم گمشده موفق باشد، روند خوب و منطقی روایت است. فیلم بسیار آرام پیش می‌رود و به خوبی شخصیت‌های داستان را معرفی بررسی می‌کند، اما اندک مشکلی که در روند فیلم وجود دارد، وجود داستانک فرعی در بین فیلم است که مربوط به نیروی پلیس است. البته این قسمت از فیلم به نوعی به داستان فیلم کمک می‌کند، اما در کلیت فیلم، یک زن محور داستان است. «کریستین کالینز» با داستان حیرت‌انگیز و باور نکردنی اما مستند در سال ۱۹۲۸ با مبارزه نابرابر خود، سرانجام دادستانی و پلیس لس‌آنجلس را به زانو درآورد و به پاسخ‌گویی وادار کرد. جالب است که این داستان واقعی است و اگر هم واقعی نبود، حیرت‌انگیز است و از قصه عجیب‌تر به نظر می‌آید. چرا که این زن توانسته یک تنه و فقط به کمک یک واعظ پروتستان در مقابل نظام پلیس لس‌آنجلس آن هم در سال ۱۹۲۸ بایستد.
اما جذابیت داستان در رئالیسم آن نهفته است. اگر قصه بود، کسی آن را نمی‌توانست بپذیرد. داستان اصلی برای فیلم شدن آنقدر از حقایق کافی‌بهره نمی‌برد و لایه‌هایی دیگری هم اگر در داستان بود، می‌توانست در فیلم گنجانده شود، اما زمان فیلم بسیار طولانی‌تر می‌شد.
این فیلم بهار سال گذشته، فیلم افتتاحیه جشنواره کن بود. هرچند در بخش مسابقه حضور نداشت، اما با استقبال گرم خبرنگاران و منتقدین مواجه بود و نکته جالب جشنواره سال گذشته (۲۰۰۸) و سال ۲۰۰۷ این بود که در هر دو سال با فیلم‌هایی از آنجلینا جولی افتتاح می‌شد.
داستان فیلم گمشده، عجیب‌تر و سورئالیستی‌تر از هر داستان تخیلی به نظر می‌رسد. به جای پسر بچه ۹ ساله‌ای که پنج ماهه پیش ربوده شده، پلیس بچه دیگری را به مادرش تحویل می‌دهد که قد واقعی او نیز ۳ اینچ از بچه خود خانم کالینز کوتاه‌تر است و پلیس در برابر اعتراض زن ره به جایی نمی‌برد. و سرانجام او این زن را به عنوان دیوانه به آسایشگاه می‌فرستند تا حبسش کنند.
سناریست این فیلم مایکل استرینسکی، یک روزنامه‌نگار حرفه‌ای از لس‌آنجلس تایمز است. او با جستجو در میان پرونده‌های شهرداری لس‌آنجلس، مکتوباتی را درباره این پرونده پیدا کرده است و با وفاداری به جزئیات، آن را به نگارش درآورده است. کلینت ایستوود نیز به سبک همیشگی بدون حذف و زواید آن را تصویر کرده است. فضاسازی دقیق دهه ۱۹۲۰ در مجموع فیلم غمگین و شاعرانه‌ای را رقم زده است. تاکید فیلم بر رنج و محنت این زن و خشونت و نخوت نهادهای قدرت بنا گردیده است. هرچند که سرانجام معلوم نمی‌شود فرزند جایگزین دوم متعلق به کیست و حاشیه داستان مبهم باقی می‌ماند تا بیننده دریابد که نویسنده و کارگردان به اندازه‌ای کاملاً عجیب و بی‌پرده نسبت به این ماجرای واقعی مقداری کم توجهی نشان داده‌اند و عمق روایت را لمس نکرده‌اند. در نتیجه این فیلم مثل کاراکترجولی تبدیل به یک فیلم زن محور تراژیک شده و به صورتی تک بعدی رقم خورده است. شخصیت این زن بجز عزم لغزش ناپذیر و دردی که بر او تحمیل می‌شود، اضلاع دیگری ندارد که به این پرسوناژ حجم دهد و در نظر تماشاگر جلوه بیشتری داشته باشد.
«کلینت ایستوود» چنان سنگین این فیلم را کارگردانی کرده و به پیش می‌برد که این احساس در تماشاگر به وجود می‌آید که گویی سعی داشته خانم جولی در پیش رأی دهندگان اسکار چشم‌نوازی کند. البته این «حقه» در مورد هیلاری سوانک و عزیز میلیون دلاری اتفاق افتاد، اما امسال جولی ناکام شد و اسکار در دستان رز انگلیسی (کیت وینسلت) درخشید.
در این سالها کمتر فیلمی از ایستوود را دیده‌ایم که منتقدین جملگی آن را تحسین نکنند. گمشده همانند سایر آثار او حرفه‌ای ساخته شده است و وسواس ایستوود در حرکات دوربین و ایفای نقش هنرمندان این فیلم و دکوپاژ عیان است. تلاش او در سینمای امروز که با مهارت انجام می‌شود، می‌تواند به مقدار قابل توجهی در کالبد فیلم روح بدمد. اما آنچه که در کنار داستان تراژیک ایستوود در این فیلم می‌توانیم ببینیم، ساختار آمریکا در دهه ۱۹۲۰ به صورت تعبیری از بلوغ انقلاب صنعتی و به وجود آمدن تشکیلات عظیمی از ترکیب بوروکراسی و تکنولوژی در آمریکا، با فضایی تیره و مخوف (کافکایی) است. اما شغل این زن به عنوان سرگروه اپراتورهای تلفن، از طرفی مخارج او و بچه‌اش را تامین می‌کند و از جهتی دیگر این زن را در موقعیتی قرار نمی‌دهد که بتواند در برابر قدرت‌ها قد علم کند. به خصوص صحنه‌های شروع فیلم قبل از ربوده شدن کودک نشان می‌دهد که نگهداری فرزند برای یک زن بی‌شوهر به چه میزانی دشوار بوده است.
کلینت ایستوود در فیلم «گمشده» بار دیگر موضوع تلاش انسان در راه حق و حقیقت را نشان می‌دهد. قهرمان زن در این فیلم، برای نشان دادن تصویری صحیح از حقانیت، در مسیر این جستجو و کشف حقیقت، سرانجام پلیس و دادستانی و شهرداری را به زانو درآورد.
گمشده، دومین فیلم ایستوود در سال‌های اخیر است که براساس داستانی واقعی (قتل‌های Wineville Chicken Coop) ساخته شده است که مانند بسیاری از فیلم‌های وی در جشنواره سال قبل کن مورد توجه منتقدین قرار گرفت. «گمشده» برای دوستداران فیلم‌های پلیسی تمی آشنا دارد: بی‌لیاقتی پلیس و تلاش برای حصول به نتیجه در کمترین زمان و بستن پرونده که منجر به فاجعه می‌شود. اما ایستوود در گذر سال‌ها قواعد بازی را بسیار خوب آموخته و می‌داند که نمی‌توان امروز به راحتی روی داستانی تک بعدی مانور داد. پس باید آن را با استفاده از مصالح موجود به شکلی امروزی‌تر، پیچیده‌تر و جامع‌تر در آورد. براثر همین تلاش است که فیلم می‌تواند تلاش‌های یک مادر برای دسترسی به فرزندش ارزیابی شود که در نهایت تبدیل به فیلمی در باب اصلاحات اجتماعی می‌شود. فیلمی در ستایش از دموکراسی و لیبرالیسم که گوشه چشمی نیز به مردان خدا دارد. کسانی چون کشیش برایگلب که خود را صدای عدالت اعلام می‌کنند و در این فیلم نقش مهمی را ایفا می‌نماید.
ایستوود بعد از ران‌‌هاوارد برای کارگردانی فیلم انتخاب شد. او برای پیچیده‌تر کردن فیلم، در جریان وقایع و جزئیات دست برده است و پایانی باز به فیلم داده تا درام خود را قدرتی مضاعف ببخشد. در یک کلام می‌توان فیلم «گمشده» را در ستایش آمریکا دانست.
قدرت کارگردانی ایستوود و دقت او در جزئیات، در کنار بازی متوسط اما رو به بالای جولی سبب خلق فیلم موثری شده که با وجود قابل حدس بودن برخی دقایق آن می‌شود به راحتی به فیلم دل سپرده و مانند داوران کن یا منتقدان فرنگی، زبان به تحسین آن گشود.
● ایستوود
من اعتقاد دارم که اگر بخواهیم تعریف مشخص و دقیقی از کلینت ایستوود برای تماشاگران سینما ارائه دهیم باید نام «پیر کهنه‌کار» را به او که در فرهنگ ما نیز اصطلاح بسیار متداولی است اعطا کنیم.
برای دومین بار قهرمان فیلم ایستوود یک زن است. به هر حال یک فیلمساز مردانه اقتدارگرا از تاثیر امواج فمنیستی که در تمام جهان رایج شده است مصون نماند. کلینت ایستوود، پیر چیره‌دست هفتاد و هشت ساله، سی و سه فیلم ساخته است و هر سال یک و یا دو فیلم به این کلکسیون خود می‌افزاید. بنابراین هر کس جای آنجلینا جولی بود و عطش بردن جایزه اسکار را داشت، به سراغ کلینت ایستوود می‌رفت تا جایزه اسکار بگیرد که این اتفاق نیز برایش رخ نداد. همه هنرپیشه‌ها علاقه‌مند به همکاری با او هستند، برای این که او از ریشه، فردی حرفه‌ای و کمال‌گرا است و می‌داند از فیلم خود چه می‌خواهد.
تم اصلی این فیلم نیز مثل دیگر فیلم‌های ایستوود، اصالت فرد را در نظر می‌گیرد. فلسفه فرمولی این قبیل فیلم‌ها در فرهنگ آمریکایی ریشه دوانده است. قهرمان اصلی او همیشه همان گاوچران سردرگم دست خالی و تنهایی است که فقط با تکیه به حقیقت و اعتماد و پشت‌کار در برابر قدرت‌های بزرگ، تشکیلات و نهادهای فاسد ایستادگی می‌کند.
کارگردانی که ۴ اسکار و بیش از ۱۰۰ جایزه ارزشمند دیگر در کارنامه خود دارد، نباید غیر از این باشد. حیرت‌انگیز است دیدن این همه نیرو و شور در مردی ۷۸ ساله و فیلمسازی که با هر فیلم تازه‌اش نشانه‌هایی تازه از چیره‌دستی خود در کارگردانی را به نمایش می‌گذارد. گویا ایستوود سالخورده قصد دارد به جبران سال‌هایی که در برابر دوربین بوده، در این روزها هر سال دو فیلم بسازد. اما چه خوب که این پرکاری باعث افت کیفی آثارش نشده است.
«کلینت ایستوود» در سال ۲۰۰۵ با فیلم «عزیز میلیون دلاری» توانسته بود به موفقیت‌های زیادی دست پیدا کند و به نظر می‌رسد که «ایستوود» بار دیگر قصد دارد تا آن موفقیت را تکرار کند. دقت در کارگردانی و وسواس او در انتخاب صحنه‌ها به خوبی در فیلم نمایان است. به هر حال ساخت یک درام قوی، درست بعد از دو فیلم جنگی قوی، کاری است که به نظر می‌رسد فقط ایستوود توان انجام آن را دارد. کلینت ایستوود ۷۸ ساله تاکنون ۴ اسکار بهترین کارگردانی و بهترین فیلم را برای فیلم‌های «نابخشوده» (۱۹۹۲) و «دختر میلیون دلاری» (۲۰۰۵) به دست آورده و شش بار نیز نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر و بهترین فیلمساز بوده است. ایستوود شش بار نیز جایزه گلدن گلوب را دریافت کرده است. بسیاری از فیلم‌های بزرگ ایستوود، در مقام کارگردان بعد از «سن بازنشستگی» به وجود آمده‌اند. بعضی از کارگردانان از جوانی شروع می‌کنند و خسته می‌شوند، اما ظاهراً هنوز دود از کنده بلند می‌شود!
آنجلینا جولی که در دو فیلم اخیر خود، «چوپان خوب» (۲۰۰۶) ساخته رابرت دونیرو و «یک قلب قدرتمند» (۲۰۰۷) ساخته مایکل وینتر باتم، علاقه‌اش را به بازی در درام‌های اجتماعی ـ سیاسی نشان داده است، با بازی در این فیلم جدید، این گرایش را ادامه می‌دهد. اما فیلم از چند ایراد اساسی فیلمنامه‌ای نیز برخوردار است. به عنوان مثال، زمانی که «کریستینا کالینز» در بیمارستان است و می‌خواهند به او شوک الکتریکی وارد کنند، این کار کمی غیرقابل باور است. با نگاهی به تاریخ می‌توان متوجه شد که این شوک اولین بار توسط یک پزشک ایتالیایی به نام «یوگو سرلتی» به کار گرفته شده است. اما نکته مهم دیگری که در فیلم به آن اشاره می‌شود، این است که در مورد کارآگاه «جفری داناوان» عنوان می‌شود که گوش او سوراخ است. در حالی که در سال ۱۹۲۸ هیچ مامور پلیسی جرات چنین عملی را نداشته است.
علیرضا پورصباغ
منبع : روزنامه اطلاعات


همچنین مشاهده کنید