چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

دوران افول سازمان ملل


دوران افول سازمان ملل
دبیر کل سازمان ملل ظرف دو هفته اخیر چند تصمیم اتخاذ کرد که مطالعه و تأمل در این ‌تصمیم ها شاید تصویری روشن از خط مشی رهبر عالی ترین نهاد بین‌المللی و آینده این سازمان ارائه کند.اولین تصمیم او که جنبه حیثیتی برای خود سازمان ملل و حقوقدانان جامعه جهانی داشت به ماجرای حملات ارتش رژیم اسرائیل به مقر این سازمان در جریان جنگ غزه مربوط می شود که طی آن جنگنده‌‌ها و موشک‌های هدایت شونده اسرائیل سقف ساختمان‌های «آنروا» را بر سر زنان و کودکان پناه گرفته در آن و کارکنان این سازمان ویران کردند. این تصمیم بان کی مون ابعاد شگفت دیگری هم داشت او برای نخستین بار با استفاده از اختیارات دبیرکلی، گزارش گروه حقیقت‌یاب این سازمان را که حاوی اسنادی قاطع در باره ارتکاب جنایات جنگی از سوی ارتش اسرائیل بود، کنار نهاد و رسماً‌ دستور بایگانی شدن این پرونده را صادر کرد.
به فاصله اندکی از این تصمیم، بان‌کی‌مون دو بیانیه علیه دو جنبش مقاومت حزب الله لبنان صادر کرد که هر دو بیانیه در تاریخ ۷۰ ساله این سازمان بی سابقه است. البته بان کی مون پیش از این نیز در جریان تصویب قطعنامه‌‌های شورای امنیت درباره لبنان یا موضوع هسته‌ای ایران آشکارا از خط‌مشی امریکا و گروه غرب حمایت کرده بود اما این بار گامی فراتر نهاد و در بیانیه خویش از یک سو خواستار خلع سلاح حزب‌الله در لبنان شد و از سوی دیگر با سیاست ضدصهیونیستی کشورهای حامی مقاومت یعنی ایران و سوریه به مخالفت برخاست. به راستی اتخاذ این تصمیم‌ها و موضع‌گیری‌ها از سوی مقام اول سازمان ملل نشانه چیست و چه عواملی به بروز چنین اتفاقاتی منجر شده است.
۱- به صورت تصادفی موضع گیریهای بان کی مون همزمان شد با انتشار دو کتابی که در تیراژی بسیار بالا نگاه افکارعمومی را به حقایق درون سازمان ملل معطوف کردند : کتاب اول به قلم دبیر کل مصری تبار سازمان ملل یعنی پطروس غالی با نام «فردای جهان» نوشته شده است. نظریه‌ای که غالی در این کتاب بیان کرده به اندازه کافی غافگیر کننده است . این مدیر پیشین سازمان ملل در آخرین برگ از کتابش نوشته است : جهان نیازمند نسلی جدید از سازمان‌های بین‌المللی برای مدیریت امور جهان با بازیکنان جدید است.
غالی در فاصله سالهای ۱۹۹۲تا ۱۹۹۶ یعنی درست فردای فروپاشی نظام دو قطبی کرسی رهبری سازمان ملل را دردست داشت، او با آنکه در میان دیپلمات‌های مصری به عنوان چهره‌ای لیبرال شناخته می‌شد اما داستانی بلند از سرخوردگی خویش از دیپلماسی امریکا در کتابش روایت می‌کند. غالی به صورت بی پروا مدارک مربوط به بهره برداری و سوء استفاده‌های کاخ سفید از سازمان ملل را پیش روی مخاطبان می‌گشاید. غالی از بحران‌های عصر ریاست خویش ماجرای نسل کشی دلخراش رواندا را مثال می‌آورد و می‌گوید: من اولین کسی بودم که سال ۱۹۹۴ از پاکسازی نژادی در رواندا خبردادم ولی امریکا دستور داد تا این واژه مورد استفاده قرار نگیرد وبه این صورت راه ورود نیروهای بین المللی برای جلوگیری از کشتار ۸۰۰ هزار شهروند بی گناه را بست.
کتاب دوم به قلم سخنگوی کوفی عنان- فرد اکهارت - نوشته شده است که در آن پرده جدیدی از مناسبات کاخ سفید با دبیرکل سازمان ملل بیان شده است. وی در خاطراتش سیر مناسبات خویش با امریکا را از دوستی تا جدایی تشریح می کند. دستیار عنان می نویسد که او ابتدا طرح دوستی حتی با جورج بوش ریخته بودند و همه ما از جمله عنان بر این باور بودیم که بوش از یاران و حامیان سازمان ملل و قدرتیابی این نهاد در عرصه جهانی خواهد شد اما با حمله بزرگ ارتش امریکا به عراق که بدون اطلاع سازمان ملل و به شکل غیر قانونی آغاز شد عنان فهمید که چگونه واشنگتن سازمان ملل را دور زده و نه تنها منشور سازمان که حتی شورای امنیت را نیز به هیچ انگاشته است. فصل خواندنی خاطرات کوفی عنان را جدال‌های او با سفیر و نماینده جریان افراطی نومحافظه کاران یعنی جان بولتون تشکیل می دهد که می گفت یک طبقه از عمارت بلند سازمان – کنایه از طبقه‌ای که دبیرکل در آن
می نشیند - باید از بین برود . حقوقدان غنایی (کوفی عنان) نیز مانند دیپلمات مصری (پطرس غالی) نطق خداحافظی خویش را به نقد تاریخی از ایالات متحده ختم می کند و اندیشه برتری‌طلبی امریکا را بزرگترین مانع در راه مأموریت صلح‌طلبی این سازمان می‌خواند.
دفتر خاطرات دو دبیرکل پیشین حاوی یک سخن مشترک در باره برخورد شریک خاورمیانه‌ای امریکا – اسرائیل – با سازمان ملل است. کوفی عنان از بی اعتنایی و زیرپا گذاشتن بیانیه‌های سازمان ملل در باره تجاوزات ارتش اسرائیل به لبنان سخن به میان می آورد و تصریح می کند که سفیر و نمایندگان این رژیم در نیویورک بارها گزارش‌‌‌‌های گروه‌های تحقیق مجامع حقوق بشر را در باره نقض حقوق فلسطینی‌ها زیرپا گذاشتند. اما در این باره تجربه پطروس غالی آموزنده تر است. این دیپلمات مصری به صراحت از دوستی و ارتباط عمیق خویش با لابی یهودیان سخن می گوید:
من برای آنان – لابی یهودیان - نامه‌ای با این مضمون نوشتم که :« اگر به انتخاب من اعتراض نکنید من هم متعهد خواهم شد تا شرایط و موضع اسرائیل را در سازمان ملل بهبود بخشم.» به همین دلیل من دو اسرائیلی را در سمت‌های کلیدی سازمان ملل- اتفاقی که تا آن زمان نیفتاده بود- تعیین کردم.
اما پایان این حمایت و همراهی دبیرکل با تل آویو به همان نتیجه‌ای منجر می شود که کوفی عنان از آن داد اعتراض سر می‌دهد. ارتش صهیونیستی در واپسین روزهای ریاست غالی - سال ۱۹۹۶- مقر سازمان ملل واقع در نزدیکی روستای قانا در جنوب لبنان را که زنان و کودکان به آن پناه برده بودند، بمباران کرد و صدها تن را در عملیاتی که شیمون پرز نخست وزیر وقت اسرائیل آن را خوشه‌های خشم نامید، به قتل رساند.
۳- همه دبیران کل سازمان ملل با آگاهی از نظام تقسیم قدرت در سلسله مراتب این سازمان در کرسی ریاست این سازمان می نشینند اما تفاوت اینجاست که رهبران پیشین این سازمان از داگ هامرشولد تا دکوئیار و عنان شخصیت‌های آرمانگرا و نه بوروکرات بوده‌اند . آنها یک ویژگی مشترک داشته‌اند؛ همگی سعی در سازگاری میان منشور سازمان ملل که چکیده آرمان ملت‌ها است با تصمیم‌های باشگاه قدرت‌ها در شورای امنیت داشتند . براین اساس درهای اتاق‌های رؤسای سازمان ملل به روی همه ملت‌ها باز بود . این توازن بویژه در بیانیه‌های رهبران سازمان ملل تبلور می‌یافت که در آن صدای ملت‌ها همراه با مصالح قدرت‌ها یکجا شنیده می شد و کمتر دیده می شد دبیران کل سازمان ملل در بیانیه‌های تاریخی خویش به بازخوانی یا بازنویسی دیکته سیاست خارجی یکی از قدرت‌های بزرگ در بیانیه شان مبادرت کنند.
۴- شواهد گویای آن است که در دوره دبیر کلی دیپلمات کره‌ای بان کی مون همه چیز در مقر مشترک ملت‌ها تغییر کرده است از جمله مناسبات این سازمان با قدرت‌های بزرگ بویژه امریکا و متحد نخست امریکا در خاورمیانه ( اسرائیل ) .او نه در جایگاه صاحب عالی ترین منصب حقوقی که در حد یک بوروکرات سیاسی ظاهر شد و صدای رسای سازمان ملل در بحران‌های جهانی هر روز ضعیف و ضعیف تر شد. در دو سال دبیر کلی او فاصله‌ اتاق دبیر کل با وزارت خارجه امریکا به حداقل رسید. برای اثبات این ادعا کافی است تصمیمات و بیانیه‌های او بویژه در عرصه مناقشات خاورمیانه با مواضع دیپلماسی امریکا قیاس شود.
برخلاف دوران ریاست غالی ،‌عنان و حتی دکوئیار ، بان کی مون از این شانس برخوردار بود که دوران یک جانبه گرایی امریکا به سر آمده و قدرت‌های جدیدی قد افراشته‌اند . در این دوره با آنکه بحران‌ها و مناقشات مختلف ۵ قاره جهان را احاطه کرده است اما عامل نیرومند ، میدان مانور امریکا و قدرت‌های مزاحم سازمان ملل را محدود می‌کند اول ظهور قطب‌های رقیب مانند چین و روسیه که در چند مناقشه مهم جهانی از جمله موضوع هسته‌ای ایران، بحران‌های کوزوو ، گرجستان ، سودان و... راه یکجانبه‌گرایی امریکا در شورای امنیت را می بندند و عامل دوم پدیده افکارعمومی است که در سایه قدرت رسانه‌ها و عصر ارتباطات به مقابله با همه مصادیق تجاوز و نقض حقوق ملت‌ها می پردازد نمونه عینی این اتفاق جنبش حمایت از غزه بود که تا مرحله گشودن پرونده جنایات جنگی علیه اسرائیل در محاکم اروپایی پیش رفت. براین دو مورد بحران اقتصاد امریکا و غرب را نیز باید افزود که به طور همزمان سیطره بلوک سرمایه داری بر نظام مالی جهان را تنزل داد.
بنابراین اگر عملکرد رئیس کره‌ای سازمان ملل این اندازه در نگاه روشنفکران و آزادیخواهان غیر قابل تحمل شده به این سبب است که او از امتیازات عصر چند قطبی شدن نظام جهانی هیچ بهره‌ای نبرد و در مقطعی سازمان ملل را در مسیر سیاست‌های خاورمیانه‌ای امریکا قرارداد که حتی متحدان دیرین کاخ سفید نیز آهنگ مخالفت با این کشور را پیش گرفته‌اند.
۵- بان کی مون از هم اکنون مشخص کرده است که هیچ قصدی برای تغییر ساختار سازمان ملل و ایجاد اصلاحات در آن ندارد. بر این واقعیت گزارشگران امریکایی بیش از همه اقرار دارند چنان که نیوزویک در یکی از گزارش‌هایش تأکید می‌کند که «بان» در برابر ساختار اداری سازمان ملل آرام تر و سربه زیرتر به نظر می‌رسد .
واقعیت این است که دبیر کل سازمان ملل برای دفاع از جایگاه بلندی که بر آن تکیه زده است می بایست به تجدید نظر جدی در مناسباتش بپردازد.چنان که کارشناسان روابط بین الملل تأکید می کنند:
دبیر کل سازمان ملل بودن، قرار گرفتن در میان دو نیرو است. از یک سو قدرت‌های بزرگ قرار دارند که حاضر نیستند به کار و بار سازمان بپردازند و از سویی دیگر قدرت های کوچک قرار دارند که آن را کارآمد نمی‌دانند. در حالی که رهبران پیشین سازمان ملل سعی می کردند میان دو جبهه از دولت‌ها توازن نسبی و حداقلی برقرار کنند، در دوره رهبری بان کی مون این توازن کاملاً به هم ریخته است. این روزها هیچ کشوری نیست که سازمان ملل را به بی‌مسئولیتی متهم نکند، این مسئله در مجمع عمومی سازمان ملل کاملاً مشهود است، مشکل بزرگ «بان» در این نکته است: گرایش خویش به امریکا را پنهان نمی‌کند و مناسبات نیویورک(مقر سازمان ملل) با کاخ سفید حالا بدتر از قبل شده است. اکنون کشورهای موسوم به گروه ۷۷ رشد پیدا کرده و تعدادشان به ۱۳۱ کشور در حال توسعه رسیده است. این کشورها نسبت به قبل از اعتماد به نفس بیشتر و به طبع جسارت بیشتری برخوردار شده‌اند. درست است که مدیریت بحران‌های بین‌المللی سخت تر شده است اما چنان که گفته شد میل دولت‌ها برای یاری سازمان ملل قویتر شده اما به شرط آنکه این نهاد از ریل دیپلماسی امریکا و گروه غرب خارج شود. هم اکنون تلاش برای اصلاح سازمان ملل به یک خواسته جهانی تبدیل شده است. بازیگران جدیدی ظهور کرده‌اند که هرکدام می‌خواهند خود بر جایگاه بالاتری بنشینند. آنها انتظار دارند که رهبری سازمان ملل شجاعانه به خواسته آنها در داشتن یک جایگاه شایسته جهانی پاسخ گوید. البته این آشکار است که او بوروکراتی خستگی ناپذیر به نظر می‌رسد که گفته می شود بهترین دوست او «کار» است. اما او به سمتی می رود که شکست در انتظارش است.
در حال حاضر چندین طرح برای اصلاح شورای امنیت وجود دارد که رهبران سیستم سازمان ملل نیز بخوبی آن را می‌شناسند. «دیپلمات‌های کارکشته ازچند سال قبل طرح‌هایی را منتشر کردند که بر مبنای آن حق وتو برچیده و به جای آن سیستم رأی‌گیری برقرار می شد. این اصلاحات، می‌توانند این سازمان را مؤثرتر از اکنون کنند. همه به این باور رسیده‌اند که ساختاری که اکنون در سازمان ملل وجود دارد، بازتابی از دنیای زمان تشکیل این سازمان یعنی دنیای سال ۱۹۴۵ است. در حال حاضر کشورهایی مثل ژاپن و هند که از کشورهای پررونق و مؤثر جهان هستند، و از این نظر، حداقل نسبت به روسیه، فرانسه و انگلیس در جایگاهی بالاتر ایستاده اند، در شورای امنیت نسبت به اعضای دائم این شورا حق کمتری برای ابراز عقیده و نظر دارند. به همین لحاظ ساختارهای شورای امنیت نیازمند اصلاحات اساسی است اما اولین نفری که باید به این اصلاح‌طلبی پاسخ گوید طرح‌های اصلاحی را بایگانی کرده و مسکوت گذاشته است.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید