شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

آینده مسلمانان در اروپا


آینده مسلمانان در اروپا
یکی از مسائل دردسر ساز که اروپا این روزها با آن رویارو است، مسئله رابطه میان شهروندان اصلی قاره اروپا و اقلیت مسلمانان روبه رشد در این قاره است. آینده این روابط با سه احتمال روبه رو است: یا اینکه مسلمانان بر این قاره مسلط میشوند و دیگر این که مسلمانان از این قاره اخراج میشوند و یا اینکه در این قاره هضم و ادغام میشوند. عملی شدن هر کدام از این احتمالات سه گانه، آثار عملی شگرفی نه تنها برای اروپا، بلکه برای تمام بشریت در پی دارد.
● احتمال اول: تسلط مسلمانان
اروپا به سبب میانگین زاد و ولد ۴/۱ فرزند برای هر زن نیازمند مهاجر است. این رقم زاد و ولد یا رشد جمعیت ۳۲ میزان مرگ و میر است. علت نیاز به مسلمانان، جبران کاهش شدید جمعیت و آن هم با همه گرفتاری هایی است که در آینده اتفاق خواهد افتاد؛ به ویژه نبود کارگرانی که در سرمایه گذاری و کمکهای کلان و بازنشستگی میتوانند مشارکت داشته باشند. افزون بر این، مسلمانان در حال تشکیل دادن ۳۱ جمعیت اروپا هستند. بخشی از این مسئله به نزدیکی جغرافیایی مسلمانان به قاره اروپا بر میگردد؛ زیرا برای مثال فاصله مغرب با اسپانیا بیشتر از ۱۳ کیلومتر نیست. مسلمانان میتوانند به سبب میانگین بالای رشد زاد و ولد بارانی از کودک بر روی اروپا ببارند. به رغم کاهش میانگین زاد و ولد مسلمانان، همچنان زاد و ولد مسلمانان در اروپا سه برابر شهروندان اصلی این قاره است.
در بروکسل سالها است که نام «محمد» در شمار بالاترین نام هایی است که برای نامگذاری نوزادان استفاده میشود. اما در آمستردام و روتردام تا سال ۲۰۱۵ م مسلمانان تقریبآ اکثریت جمعیت این دو شهر را تشکیل خواهند داد.
مسلمانان به صورتی جدی تمدن غرب را ناخوش و نا مطلوب می دانند به ویژه روابط جنسی آشکاری را که در پاره ای فیلمها و کارهای هنری دیگر انجام میشود و نیز میانگین بالای طلاق و همجنس بازی را؛ اما با این حال ماندن در اروپا را ترجیح می دهند. برای این ادعا مثالی روشن دارم. در فوریه ۲۰۰۴ مادر خضر برود تروریست بد نام - که خانواده اش مشهورترین خانواده تروریست در کانادا است ـ آشکارا اعلام کرد القاعده که اردوگاه های آموزش نظامی برای جوانان ایجاد کرده بهترین مکان برای پرورش پسران ما است. وی ادامه داد: آیا از من میخواهید بگذارم پسرانم در کانادا بزرگ شوند تا وقتی به ۱۲، ۱۳ سالگی می رسند، گرفتار مواد مخدر و یا هم جنس بازی شوند؟ آیا این کارها بهتر است؟
اما این زن یک ماه پس از آنکه به افغانستان رفت، با یکی از پسرانش به کانادا بازگشت، با این حال برخی صاحب نظران هم معتقدند که بسیاری از مردم اروپا نیز به دیده نفرت به تمدن خود مینگرند و این احساس در آنان شکل گرفته که این تمدن سزاوار جنگ کردن برای حفاظت از آن نیست. جالب توجه است که حتی در اروپا نیز در این زمینه درک یکسانی وجود ندارد. شاید کمترین تمایل به نفرت از خود در ملت فرانسه دیده میشود، اما ناسیونالیسم سنتی اشان این نفرت را از بین میبرد و اساسآ فرانسویها ملتی هستند که به ملت خود افتخار میکنند، در حالی که انگلستان شاهد بیشترین بات یورونیز نام «اروبیه» را برای این مستعمره انتخاب کرد. ولتر لاکویرنیز در کتاب خود «روزهای پایانی اروپا» پیش بینی میکند که بزودی اروپا کاملا دگرگون خواهد شد. مارک اشتاین نیز در کتاب خود «امریکا تنهاست ؛ پایان جهان چنان که میبینیم» میگوید: بسیاری از کشورهای جهان غرب، در قرن بیست و یکم قدرت زنده ماندن را از دست خواهند داد و بسیاری از آنها ـ و اگر چه نه بیشتر آنها ـ در همین روزها، رو به افول خواهند نهاد. ایچ تایسر در مجله «دیدگاه» توضیح می دهد که این تفاوت وضع نسبت به مهاجران مسلمان عملا به صورت وارونه تطبیق مییابد. وی میگوید: پررنگترین بعد نمادین هویت انگلیسیهای پاکستانی الاصل، بعد انگلیسی بودن آنان است؛ زیرا اگر فرهنگ خاص خود را آلوده و بد نام کردی، این خطر فراروی شما قرار خواهد داشت که نو مهاجران هم کیش شما در جست و جوی فرهنگ دیگری برآیند. در این جا نیز عجیب نیست که بسیاری از پاکستانی الاصل ها در آینده به فرهنگ عربی یا فرهنگ شبه قاره بیاویزند و از آن رو که هر گونه احساس قوی هویتی در اینجا سه بار کنار زده شده، اسلام رادیکال به تنها هویت نسل دوم پاکستانی ها تبدیل شده است. ایمان به اسلام و لوازم آن که احساس جهادی و تفوق اسلامی است، تفاوت چندانی با اعتقادات مسیحی ندارد. این نکته را باید به دقت مورد توجه قرار دهیم؛ زیرا مسلمانان معتقدند که اروپا اکنون آماده دگرگونی و تحت سلطه در آمدن است. برخی ادعاها هم شنیده می شود که خشم ما را بر می انگیزد، مانند سخن عمر محمد بکری که گفته: من امید دارم که انگلستان کشوری اسلامی شود و پرچم اسلامی بر بالای ساختمان شماره ۱۰ خیابان داوننگ (کاخ نخست وزیری) به اهتزاز در آید. هم چنین این سخن امام مسلمانان هویت گریزی است و برنامه های دولت نیز نماد آشکار این وضعیت است. دولت به شیوه غریب میکوشد با برانگیختن نگرانی مردم نسبت به گنج های ملی اشان، شعله شور ملی را در دلشان زنده کند. به هر روی سکولاریسم افراطی به ویژه در میان نخبه ها، چنان گسترش یافته که آنان را به این باور رسانده که مسیحیها، مردمی به لحاظ عقلی نا متعادل و از این برای کار در ادارات عمومی نا مناسب هستند. در سال ۲۰۰۵ دولت ایتالیا از پذیرش اعتبار نامه دیپلمات کاتولیک روکو پاتیلیجونی نماینده اتحادیه اروپا خودداری کرد، علت این کار، ابراز نظر وی پیرامون برخی مسائل و از جمله مسئله هم جنس بازی بود. سکولاریسم افراطی، معنایش این است که کلیساها خالی باشند، زیرا در شهر لندن که زاد و ولد مسیحیان در آن هفت برابر مسلمانان است، شمار افرادی که در روزهای جمعه به مساجد می روند بیشتر از افرادی است که یکشنبه ها به کلیساها می روند. اسلام دینی است که نزدیکی خود را به اروپا نشان داده است. شاهزاده چارلز یکی از هزاران غربی شیفته اسلام است.
قاره اروپا اکنون شاهد مباحثات داغی پیرامون این عقیده منسوب به جی کی گسترتان است که میگوید: «وقتی مردم از ایمان به خدا دست بشویند معنایش این نیست که دیگر به هیچ چیزی ایمان ندارند، بلکه در چنین وضعی آنان به همه چیز ایمان خواهند آورد». روزنامه نگار فقید اوریانا فالاچی هم گفته بود که به مرور زمان، اروپا به منطقه مسلمان نشین یا مستعمره ای از مستعمرات اسلام تبدیل می شود. بلژیک که گفته است: بزودی قدرت در این کشور به دست ما خواهد افتاد و آن هنگام آنانی که اکنون از ما انتقاد میکنند، پشیمان خواهند شد و برای ما کار خواهند کرد.
● احتمال دوم: عدم پذیرش مسلمانان
روزنامه نگار امریکایی رالف پیترز احتمال اول را بعید می داند و بر آن است که بسیار سخت است که بتوان با دیدگاهی موافق بود که معتقد است مسلمانان از طریق افزایش جمعیت خود بر اروپا مسلط خواهند شد. زیرا مسلمانان اروپا در زمانی به سر میبرند که مفروض آن است که میبایست مرده باشند... و اعتقاد به سلطه مسلمانان بر اروپا به معنای نادیده گرفتن تاریخ و فساد اخلاقی اروپایی ها است که از بین بردن آن دشوار است. این روزنامه نگار به جای فرض سلطه مسلمانان، تصویری از ملتهای اروپا را به عنوان مکان آرمانی برای نسل کشی و تصفیه نژادی ارائه میکند و میگوید مسلمانان اروپا در آینده اگر بی آن که کشته شوند، کوچ داده شوند، بسیار خوش شانس خواهند بود. کلیر پیرلنسکی نویسنده کتاب «خطر در اروپا؛ چرا بحران قاره، بحران امریکا هم هست؟» با نظر یاد شده، کاملا هم رای است و به این نکته اشاره میکند که نزاعهای قدیمی و روشهای گذرا اکنون از دل تاریخ اروپا بار دیگر احیا میشوند. بر اساس این سناریو این نکته مفروض گرفته می شود که روزی ساکنان اصلی اروپا که اکنون ۹۵ درصد آن را تشکیل می دهند، بیدار میشوند تا موجودیت خود را اثبات کنند و حرف خود را به کرسی بنشانند و نقش تاریخی خود را باز بیابند. چنین چیزی دور از تصور نیست ؛ زیرا همین الآن نیز برخی اروپاییان و اقلیتی از نخبگان، با صدای بلند نسبت به تغییرات جاری اعتراض خود را نشان داده اند که از آن جمله به قانون ضد حجاب در فرانسه و حساسیت نسبت به تبلیغات ملی و نمادهای مسیحی و پافشاری نسبت به عرضه شراب در مراسم رسمی میتوان اشاره کرد.
در اوایل سال ۲۰۰۶ شماری از شهرهای فرانسه شاهد حرکتهای خودجوش مردمی برای عرضه گوشت خوک به فقرا به راه افتاد و تنها مسلمانان از این دایره استثنا شدند، اما احزاب خشمگین مهاجرت ستیز به تدریج در برخی شهرها ظهور یافتند که نه تنها خواهان بستن مرزها که خواستار بازگرداندن مهاجران غیر قانونی شدند. تمام احزاب ملی اروپا که اکنون به صورت گسترده نمود ندارند، به رغم شناسنامه و دایره کوچکشان دارای امکانات وسیعی هستند و دارای زمینه و ذهنیتی نئونازیستی هستند. اما رفته رفته احترام بیشتری کسب میکنند و اصول ضد سامی و نظریات اقتصادی مورد تردید را به کنار مینهند و پرسش هایی پیرامون ایمان، جمعیت و هویت را طرح میکنند. دو حزب ملی بریتانیا و فیدرم بیلانگ بلژیک نمونه هایی از این دست احزابند. این دو حزب شاید روزی بتوانند قدرت پارلمانی را در دست گیرند. چنان که در سال ۲۰۰۲ رقابت انتخابات ریاست جمهوری در فرانسه منحصر به ژاک شیراک و جان ماری لوپن نئو فاشیست شد. برخی از این احزاب هم طعم قدرت را چشیده اند، مانند هایدر و حزب فری هایت اوستر که در اتریش به قدرت رسیدند، اما در ایتالیا حزب لیگافورد به مدت چند سال بخشی از ائتلاف حاکم را تشکیل می داد. این احتمال وجود دارد که برخی از این احزاب به سبب برنامه های اسلام ستیزانه خود گسترش یابند و غالبآ صداهای اسلام ستیز، بازتاب مییابند. چه بسا احزاب بزرگ هم بخشی از این ادعاها را بپذیرند. حزب محافظه کار دین مارک نمونه ای از این دست است. این حزب پس از ۷۲ سال که بیرون از دایره قدرت بود بار دیگر به قدرت بازگشت. طوفان مهاجرت ناگزیر و به ویژه مهاجرت های گسترده از افریقا به سود این گونه احزاب است. زمانی که احزاب ناسیونالیست به قدرت برسند، تکثر گرایی فرهنگی را بر نمی تابند و می کوشند ارزشهای سنتی را بار دیگر احیا و تاسیس کنند. در آن زمان میتوان ابزارهای این احزاب و واکنش مسلمانان را انتظار کشید.
روزنامه نگار امریکایی رالف پیتر پس از بررسی و مطالعه نئوفاشیسم و مظاهر خشونتی که برخی گروه ها بدان روی آورده اند، انتظار شکلگیری حرکتهای واکنشی ای را دارد که در اشکالی ناخوش آیند بروز خواهد کرد. انتظار و توقع وی تا آن قدر پیش می رود که سناریوی چگونگی فرستادن کشتی های جنگی امریکا را برای تضمین انتقال مسلمانان اروپا به مناطق دیگر را ترسیم میکند. طی چندین سال مسلمانان اروپا نگران محاصره شدن و سرکوب و سپس تبعید و چه بسا کشتار دسته جمعی خویش بودند در پایان دهه هشتاد قرن بیستم دکتر کلیم صدیقی رییس فقید مرکز اسلامی لندن نسبت به نسل کشی مسلمانان در اروپا به شیوه کوره های آدم سوزی هیتلری ابراز نگرانی کرده بود.
● احتمال سوم
خوش بینانه ترین سناریو این است که مهاجران مسلمان و اروپایی ها به صورت هماهنگ در این قاره هم زیستی خواهند داشت. الگوی این سناریو در کتاب «فرانسه، فرصتی برای اسلام» تالیف جین هالان و پیرپاتریک کلانتباخ ارائه شده است. این دو میگویند: «برای نخستین بار در تاریخ این فرصت به اسلام داده شده که در کشوری دموکراتیک، ثروتمند، سکولار و صلح طلب، فعالیت و رشد داشته باشد» این امید همچنان زنده است. جاسیلین سزر استادیار رشته مطالعات اسلامی در دانشگاه هاروارد نوعی تعادل و توازن قابل زیست را پیشنهاد میکند که مبتنی بر این امر است که اسلام اروپا را عوض کند و اروپا هم درجای خود اسلام را با تحولاتی رویارو کند. وی این نکته را کشف کرده که مسلمانان ساکن اروپا تمایلی به تغییر دادن ماهیت کشورهای اروپایی ندارند. وی انتظار دارد که مسلمانان خود را با روندها و نظامات اروپایی سازگار کنند.
چنین خوش بینی ای، پایه های استواری ندارد و حتی فایده ای هم ندارد؛ زیرا اروپایی ها در آینده، ایمان را بار دیگر کشف خواهند کرد و باز خواهند شناخت و بر شمار زاد و ولد خویش خواهند افزود و بر میراث خویش خواهند بالید و مهاجرت غیر مسلمانان را به این قاره مورد تشویق قرار خواهند داد و مسلمانان اروپایی را تابع فرهنگ خویش قرار خواهند داد. چنین تحولاتی اکنون در جریان نیست و اصلا فعلا جای طرح چنین پیشنهادهایی نیست. مسلمانان خود بر اثر ستم هایی که از همسایگان اروپایی الاصل خود خواهند دید با آنان وارد نزاع خواهند شد و در جریان نزاع با آنان آرمانهای خویش را احیا خواهند کرد. آنچه که برنگرانی می افزاید این است که هر نسلی، منزویتر از نسل پیش به نظر می رسد. رمان نویس کانادایی ها و ماکمیلان از دو دستگی انگلیسی زبانان و فرانسوی زبان در کشور خود به «دو انزوا» یاد میکند. چنین چیزی در اروپا و در حجمی گستردهتر و رو به فزونی وجود دارد. برای مثال نظرسنجی هایی که از مسلمانان انگلیسی شده نشان می دهد که اکثریت آنان هویت انگلیسی و هویت اسلامی خود را در اصطکاک با یکدیگر می بینند و خواستار قانونی اسلامی هستند. ما میتوانیم از این احتمال که مسلمانان ماهیت اروپایی را بپذیرند و به صورتی طبیعی در آن ادغام شوند صرف نظر کنیم.
پروفسور بسام طیبی که همواره خاطر نشان میکرد نه اسلام اروپایی خواهد شد و نه اروپا مسلمان؛ اخیرآ پس از ۴۴ سال اقامت در آلمان و تدریس در دانشگاه گوتنگن به دانشگاه کورنل در ایالات متحده امریکا رفته است. روزنامه نگار امریکایی رئیس برامیز اخیر نوشته است که بسیار دشوار است تصور کنیم اروپای غربی آینده ای جز مسلمانی داشته باشد و یا این که در آن جنگی خانگی رخ دهد. حقیقت این است که این دو راه مفروض پیش پای اروپا به هر روی تحت تاثیر نیروهایی مؤثر قرار دارد که میتواند کفه هر کدام از آنها را سنگین تر کند. آیا اروپا، امتداد شمال افریقا خواهد شد؟ آیا اکنون در حالت جنگی با اقلیتهای موجود در آن قرار دارد؟
در هر حال طی دهه های آینده تحولات کنونی به پایان خود خواهد رسید و معادله اسلام ـ اروپا وارد عرصه ای نفس گیر خواهد شد و روش اروپا نیز روشن.
هیچ یک از دو راه پیشینه ای در تاریخ ندارند، نه فروپاشی جمعیتی میتواند سبب انعطاف و تحول تاریخی شود و نه مردمی که قدرت را به دست دارند از سنت و میراث خود چشم خواهند پوشید. فهم گرداب اروپا و بررسی و پیش گویی آن بسیار دشوار است. اروپا در مسیر «سرزمین عجایب» شدن است.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید