جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


شور زندگی و اهمیت دولت


شور زندگی و اهمیت دولت
من امیدوارم بحران فعلی باعث شود که تغییراتی را در مقررات بخش مالی ایجاد کنیم. به محض این که بتوانیم این بحران را پشت سر بگذاریم باید بازسازی سیستم مالی را در دستور کار قرار دهیم. البته طبیعی است که راه درازی را در پیش رو خواهیم داشت، زیرا باید تغییرات زیادی صورت دهیم.
البته نباید تصور کرد که پی گرفتن چنین اقداماتی عملی رادیکال است. اما مساله زمانی پیچیده می‌شود که بسیاری از افراد، کاپیتالیسم به سبک ایالات متحده را با بازار آزاد بدون قید و محدودیت مترادف می‌گیرند. این در حالی است که آمریکایی‌ها سال‌ها قبل متوجه این نکته شدند که برای اینکه اقتصاد به بهترین نحو کار کند دولت باید نقش حمایتی پررنگی را ایفا کند و سال‌ها قبل نیز به نقش سازمان‌های خود تنظیمی (SROs) همانند TAE و اهمیت هماهنگی آن‌ها با قوانین دولتی پی برده‌اند.
با در نظر گرفتن شور زندگی (تاثیر روحیات انسان‌ها و فرهنگ مردم در اقتصاد)، می‌توان به این نتیجه رسید که برای داشتن یک سیستم کسب‌و‌کار آزاد، سالم و پربار وجود قانون و مقرراتی که بتواند به فعالیت‌ها جهت دهد، از اهمیت حیاتی برخوردار است. تاریخ، به خصوص تاریخ معاصر، نشان دهنده این واقعیت است که شور زندگی در شرایط عدم وجود مقررات، اقتصاد را به افراط و تفریط می‌کشاند.
بحث در مورد نقشی که دولت باید در اقتصاد ایفا کند، به اندازه تاریخ آمریکا قدمت دارد. در ابتدای قرن ۱۹، دموکرات‌ها به شدت با مداخله دولت مخالف بودند در حالی که ویگ‌ها معتقد بودند که این دولت است که باید برای یک کاپیتالیسم سالم زمینه را ایجاد کند. این بسترسازی در سطح فدرال به معنای حمایت از یک بانک ملی و سیستمی از جاده‌های ملی بود که به عنوان بخشی از American System پیگیری می‌شد. (American System )برنامه‌ای بود که حزب ویگ به منظور بهبود اوضاع در دستور کار قرار داد. هنری کلی این برنامه را در دهه ۱۸۲۰ آغاز کرد و جان کویینسی آدامز نیز در پیشبرد آن بسیار موثر بود). در این میان، اندرو جکسون و بعدها مارتین وان بورن با چنین مداخلاتی به شدت مخالفت می‌کردند.
جدال در زمینه رابطه درست میان دولت و اقتصاد از آن زمان تا به حال ادامه یافته است. مشکلات اقتصادی اخیر سوال‌هایی از این دست، که به نظر می‌آمد پاسخ داده شده‌اند، را دوباره مطرح ساخت. مردم در حال حاضر دوباره به دنبال پاسخ می‌گردند.
البته در تاریخ ایالات متحده تا به حال پاسخ‌های متفاوتی به این سوال داده شده است. در زمان انقلاب و پس از انتخاب اندرو جکسون، پس از آن در دوره آبراهام لینکلن، بعد از دوره بازسازی، در طول بحران بزرگ و پس از انتخاب رونالد ریگان رویکردهایی که تا قبل از این دوره‌ها محبوب بود تغییر کرد. اکنون نیز امیدواریم و انتظار داریم که باراک اوباما رویکرد جدیدی را اتخاذ کند. اگر رییس‌جمهور (با کمک کنگره و SRO‌ها) این تغییر روند را در دستور کار قرار دهد، اقدامات او از اتخاذ یک طرح محرک زودگذر فراتر خواهد رفت و به جزء مهمی از تاریخ ایالات متحده تبدیل خواهد شد.
در پایان دهه ۸۰ سیستم اقتصادی ما بسیار انعطاف‌پذیر بود و این قابلیت را داشت که هر مصیبتی را از سر بگذراند. برای مثال، اقتصاد در این دهه با بحران وام و پس‌انداز مواجه شد. اما حمایت‌های دولت از اقتصاد، این اوضاع را به یک مشکل اقتصاد خردی تبدیل کرد و مالیات‌دهندگان نه شغل‌هایشان را بلکه تنها مقدار کمی از پول‌هایشان را در جریان این مشکلات از دست دادند.
اما از آن پس اقتصاد تغییر کرد، همانطور که همیشه تغییر می‌کند و مقررات موجود با چالش روبه‌رو شد. بازار مسکن مهمترین نمونه این چالش را به نمایش گذاشت.
بانک‌های تجاری و بانک‌های سرمایه‌گذاری، سابق بر این در دادن وام‌های رهنی بسیار محتاط بودند. به علاوه آن‌ها وام‌های داده شده را برای سال‌ها حفظ می‌کردند، اما اکنون بانک‌ها، در اغلب مواقع، وام‌هایی را که اعطا کرده‌اند به موسسات دیگر می‌فروشند. مشکل وقتی به وجود آمد که قوانین و مقررات با تغییراتی که در ساختار مالی ایجاد شدند، تطبیق داده نشدند، بنابراین نقایص موجود در مقررات بخش مالی به عدم ثبات جدی و سیستمیک در اقتصاد و در نهایت به بحران اقتصادی فعلی منجر شد. طراحی ساختارهای جدید که مجال ابتکارات مالی را بدهد و در عین حال از مشکلات سیستمی جلوگیری کند چالش اصلی‌ای است که کاپیتالیسم امروزه با آن مواجه است.
مشکلات فعلی نتیجه دید منفی‌ای است که افکار عمومی در این مدت نسبت به مقررات داشت. در سال‌های اخیر، آمریکایی‌ها طرفدار یک بازی بدون محدودیت بودند. مردم ایالات متحده، تجربه باارزشی را که در دهه سی به دست آمده بود، فراموش کردند. این تجربه به ما می‌گوید که نظام کاپیتالیستی می‌تواند به رفاه منجر شود اما در صورتی که دولت قواعد بازی را تعیین کرده و نقش خود را به عنوان یک داور به بهترین نحو ایفا کند.
بر خلاف آنچه به نظر می‌رسد نمی‌توان مشکلات فعلی را بحران کاپیتالیسم به حساب آورد. باید در نظر داشته باشیم که در نظام سرمایه‌داری قوانین نقش مهمی دارند. اقتصاد و پویایی‌های آن، دلایل کافی را برای اینکه دولت قوانین را تعیین کند به وجود می‌آورد. درست است که در پارادایم اقتصاد کلاسیک فرض می‌شود که اقتصاد در اشتغال کامل به سر می‌برد اما با توجه به سرزندگی اقتصاد، موج‌های خوشبینی و بدبینی تغییراتی را در مقیاس بزرگ در تقاضای کل ایجاد می‌کنند. از آنجا که ملاحظاتی چون رعایت انصاف در تعیین دستمزدها همیشه تعیین کننده هستند، تغییراتی که در تقاضای کل به وجود می‌آید به طور کامل به تغییر قیمت منجر نمی‌شود و باعث تغییر سطح اشتغال می‌شود، بنابراین زمانی که تقاضا کاهش یابد، بیکاری افزایش می‌یابد. این وظیفه دولت است که چنین تغییراتی را متوقف کند.
به علاوه کارآفرینان و کمپانی‌ها تنها آنچه را مردم می‌خواهند تولید نمی‌کنند. آن‌ها آنچه را فکر می‌کنند که مردم می‌خواهند نیز تولید می‌کنند و کم پیش نمی‌آید که کارآفرینان فکر کنند که مردم مثلا روغن مار را خواهند خرید.
به خصوص در بازارهای مالی، این مورد به ایجاد مازاد و در نتیجه ورشکستگی منجر می‌شود که عموما مشکلات بیشتری را در پی می‌آورد. تمام این پروسه از طریق داستان‌ها انجام می‌شود. داستان‌هایی که مردم به هم دیگر انتقال می‌دهند در مورد خودشان و در مورد اینکه دیگران چگونه رفتار می‌کنند و حتی در این مورد که اقتصاد به عنوان یک کل چگونه رفتار می‌کند. این داستان‌ها تاثیر گذارند و در طول زمان نیز متحول می‌شوند.
چنین دنیایی با چنین سطحی از شور زندگی، مداخله دولت در اقتصاد را توجیه می‌کند. نقش دولت این نیست که به این شور و پویایی مهار بزند بلکه باید کاری کند که این روحیه حفظ شود. باید بگذارید که تا جای ممکن، مردم خلاق باشند. یک بازیکن هوشیار از وجود یک داور خوب خوشحال می‌شود زیرا تنها زمانی که قواعد بازی به صورت درست رعایت شود بازیکن می‌تواند استعداد خود را به نمایش بگذارد. فوتبال و بیسبال در قرن جاری تغییرات زیادی به خود ندیده‌اند اما اقتصاد به شدت تغییر کرده است. با این وجود قوانین مالی در آمریکا در ۷۰سال گذشته هیچ تغییری نکرده‌اند. ما امیدواریم که دولت اوباما در کنار کنگره و SRO‌ها یک نسخه جدید و بهتر از بازی کاپیتالیستم آمریکایی را زمینه‌سازی کند.
جورج آکرلوف، رابرت جی شیلر*
مترجم: فیاض خاک
*جورج آکرلوف برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۱ و استاد دانشگاه کالیفرنیا است. پروفسور شیلر استاد اقتصاد و فاینانس دانشگاه ییل و کارشناس شرکت ماکرو مارکت است. اخیرا کتاب«شور زندگی: چگونه روحیات انسانی اقتصاد را به پیش می‌برد و چرا این روحیات برای یک اقتصاد جهانی از اهمیت برخوردار است؟» از این دو نفر به چاپ رسیده است.
منبع: وال‌استریت ژورنال
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد


همچنین مشاهده کنید