پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

برفراز دغدغه ها


برفراز دغدغه ها
در باغ کلاس سرباز شجاعی ایستاده که با همه جهالت ها به جهاد برخاسته است.
گاه یک حرفش در رگ گلی آنچنان به یادگار می ماند که از اندیشه آن گل جهان و جهانیان رنگ دیگری می گیرند. سخن از معلم به میان است، او که سازنده نسل هاست.
روی دیوار مدرسه با خط درشت نوشته اند: تشبیه معلم به شمع درست نیست، شمع می سوزد و تمام می شود، اما معلم می سوزد و چراغ ها برافروخته می شوند.
به راستی در این تلاش مقدس چه سری نهفته است که رادمردی چون حضرت امام علی (ع) می فرماید: «اگر کسی کلمه ای به من بیاموزد، مرا بنده خود ساخته است»
عشق از وجود این سرباز شجاع معنا می گیرد و بشریت به حیات ادامه می دهد.
در کشورهای صنعتی آموزش و پرورش را به منزله کارخانه ای تلقی می کنند که دانش آموزان مواد خام آن هستند. آنها معتقدند از این مواد خام باید افراد کارگر و دارای فکر صنعتی و تجاری خلق کرد تا بیشترین سود مادی عایدشان شود.
در مقابل نظام تعلیم و تربیت اسلامی به پرورش روح و هویت ملی و مذهبی بیشترین توجه را دارد.
شاید هنوز به واسطه عدم تحول در شیوه های تعلیم و تربیت نتوانسته ایم به سطح مطلوب و نتایج دلخواه برسیم، اما انتظار این است که به چنین اهدافی در سایه تحولات عمیق و کاربردی دست پیدا کنیم. مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند:«آموزش و پرورش در دوره قبل از انقلاب ضد دین، ترجمه ای و مبتنی بر باورهای غربی، تقلیدی و غیرمنطبق با نیازهای اساسی کشور بود. پس از پیروزی انقلاب علی رغم همه کارهای ارزشمندی که بر پایه مبانی اسلامی و ملی انجام شده، نظام آموزش و پرورش متحول نشده و پایه و اساس همان نظام قدیمی است. باید همه نیروهای فکری، فرهنگی و خلاق دست به دست هم دهند تا این کار بزرگ انجام شود.»
● پلی به سوی واقعیت ها
پیرامون مهمترین چالش های فعلی پیش روی معلمان آموزش و پرورش باید گفت که جامعه اسلامی ما به دلیل ماهیت اعتقادی و دینی داشتن و به خاطر این که در این مسیر رشد و کمال با مجموعه ای از واقعیت ها روبروست ناگزیر برای رسیدن به آرمان های خود از میان واقعیت ها عبور می کند، بنابراین به طور طبیعی با یک سری چالش هایی مواجه است.
دکتر ملکی از پژوهشگران عرصه تعلیم و تربیت که تاکنون ده ها جلد کتاب با موضوع مباحث مختلف آموزش و پرورش به چاپ رسانده است، می گوید:«اگر مسئولان دلسوز ما با این چالش های پیش رو به صورت اصولی و اساسی مواجه شوند، این چالش ها را باید فرصت تلقی کرد و چنانچه مواجهه ای صحیح و حساب شده نداشته باشند ممکن است خدای نکرده به تهدید تبدیل شود، ولی در مجموع وجود چالش های گوناگون موجب حرکت و پویایی می شود. معلمان عزیز ما به دلیل این که با اساسی ترین مسئله یعنی تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان سر و کار دارند، با تعدادی از این چالش ها روبرو هستند که عمدتاً مواردی را دربرمی گیرند که مستقیم یا غیرمستقیم در مسیر تربیت فرزندان ما اثر می گذارند.»
این استاد دانشکده روانشناسی علامه طباطبایی یکی از مهم ترین چالش ها را تربیت دینی دانش آموزان برمی شمرد و می گوید:«یکی از نکاتی که برای معلمان قابل توجه بوده این است که چگونه بتوانند میان تربیت دینی منطبق بر مسایل روز از یک طرف و آثار فرهنگی، تربیتی رسانه ها و وسایل گوناگون مربوط به فناوری اطلاعات و ارتباطات از سوی دیگر توازن ایجاد کنند؟ آن چه مسلم است هیچ بخشی از تربیت دینی نباید به نفع تاثیرات فناوری حذف شود.»
وی در پاسخ به این سوال که چگونه تربیت دینی تحقق پیدا کند که هم از آثار مثبت فناوری و تولیدات نوین بی بهره نمانیم و هم تربیت دینی حرکت ناصحیح پیدا نکند؟ می گوید: «نظام تربیت دینی باید با توجه به اقتضای زندگی معاصر به درستی تعریف شود و طرح مناسب برای رساندن دانش آموزان از موقعیت الف به موقعیت ب که همان حرکت تکاملی است تهیه و به اجرا گذاشته شود.
معتقدم از بعد نرم افزاری مشکل داریم و هنوز در آموزش و پرورش نظام تربیت دینی کارآمد که یکی از لوازم اصلی توسعه جامعه ماست، به نحو مطلوب شکل نگرفته است.
مورد دوم این که برای برقراری پیوند بین تربیت دینی و زندگی معاصر نیازمند معلمان کارآزموده هستیم. به هر حال معلمی در شرایط امروز و با توجه به ضرورت های تربیتی ما به یک باز تعریف در نقش احتیاج دارد، اما یک ضرورت که هرگز و در هیچ زمانی قابل انکار نیست این است که معلمی می تواند بر تربیت دینی دانش آموزان با حفظ تربیت علمی همت گمارد که شاکله فکری او و نظام شخصیتی او به همین صورت شکل گرفته باشد. بر این اساس نیروی انسانی مورد نیاز برای گذر از چالش ها چیزی نیست که بشود از آن گذشت و یا توجه لازم را به آن نکرد.»
● تعلیم و تربیت در فراز و نشیب مشکلات
آموزش و پرورش امروز از مسائل و مشکلاتی رنج می برد که پویایی تعلیم و تربیت در گروی توجه به آن ها و تلاش برای حل آن هاست.
دراین میان بدون تردید مسائل مربوط به دو حوزه مهم و تأثیرگذار، اقتصاد و نیروی انسانی، از اهمیت افزو ن تری برخوردارند. ضمن آن که این دو حوزه نیز تأثیر متقابل بر یکدیگر دارند. از سویی حل مشکلات اقتصادی آموزش و پرورش باعث آرامش روانی نیروی انسانی و افزایش علاقمندی و رضایت شغلی آن ها را فراهم خواهد آورد و ضریب بهره وری را در دستگاه تعلیم و تربیت بالا خواهد برد و از سوی دیگر وجود نیروهای کارآمد و با انگیزه مانع هدر روی بسیاری از امکانات اقتصادی آموزش و پرورش خواهد شد.
متأسفانه علی رغم بسیاری از اقدامات خوبی که تاکنون در رابطه با حل مشکلات آموزش و پرورش در تمامی حوزه ها از جمله این دو حوزه انجام شده است هنوز آموزش و پرورش دراین دو حوزه با چالش های جدی مواجه است.
مهندس جعفر درونه یک کارشناس فرهنگی که سال ها در عرصه مباحث تعلیم و تربیت قلم زده است، فهرست وار به برخی از این چالش ها در بعد نیروی انسانی و خصوصا جامعه معلمین اشاره کرده و می گوید: «بی انگیزگی، عدم احساس تعلق سازمانی، بی تفاوتی نسبت به موفقیت یا عدم موفقیت آموزش و پرورش، کاهش روز افزون رضایت شغلی به خصوص در میان نیروهای کارآمد و صاحب تجربه عمده ترین چالش پیش روست. جالب است که پس از اعلام امکان بازنشستگی پیش از موعد که بهانه ای بود برای خارج ساختن نیروهای ضعیف و ناکارآمد از آموزش و پرورش، با اجرای آن شاهد بودیم اکثر نیروهای کارآمد و کیفی از آن استقبال کردند تا فقط از آموزش و پرورش خارج شده باشند.
فراهم نبودن امکان تقویت و توسعه مهارت ها و صلاحیت های حرفه ای مشکل دیگری است. آموزش و پرورش از معدود دستگاه هایی است که نسبت به روز آمد کردن نیروهای انسانی خود کارنامه موفقی ندارد.»
وی به کاهش منزلت اجتماعی معلمین اشاره کرده و می گوید: «در کشور ما آن هم با سابقه تمدن دیرین و بنیه فرهنگی قوی و بنیان های اعتقادی مستحکم باید علم، عالم و معلم از ارزش اجتماعی بسیار بالایی برخوردار باشد، اما متأسفانه امروز شاهد افول این قرب و منزلت اجتماعی هستیم و معلم و وضعیت او سوژه ای برای طنز و شوخی شده است که دلایل آن را از یک سو باید در طمع نمودن جریانات سیاسی در جامعه معلمین و تلاش برای یارگیری از میان آن ها جستجو کرد که در برخی موارد با به میدان کشیدن سخیف معلمین در پروژه های سیاسی شأن و منزلت معلمین را در جامعه مورد خدشه قرار دادند و از سوی دیگر باید سهمی هم برای بی توجهی به این قشر فرهیخته از سوی مسئولین قائل شد که یا نسبت به حل مشکلات اقتصادی آن ها اهتمام لازم را مبذول نکردند و یا حقوق قانونی آن ها را با منت به ایشان پرداخت نمودند. به عنوان مثال تاکنون دیده نشده است که پرداخت حقوق ماهانه، عیدی پایان سال، پاداش پایان کار نهادهای مختلف در رسانه اعلام شود، اما وقتی دولت می خواهد مطالبات به حق، قانونی و حتی عقب افتاده معلمین را پرداخت کند آن را از رسانه ها اعلام می کند و تکرار آن حتی این شبهه را در جامعه ایجاد می نماید که مبادا دولت پرداخت های مضاعفی به فرهنگیان دارد؟ درحالی که هیچ کس سؤال نمی کند اگر حق قانونی معلم دریافت به موقع حقوق خویش است چرا آن را مدت دار به ایشان پرداخت می کنند و چرا اصولا معلمین باید دائما از دولت مطالبات داشته باشند و حقوق قانونی خود را هنگامی دریافت کنند که قدرت خرید پایین تری داشته باشند و ضرر و زیانی که از این ناحیه متوجه معلمین می شود را کدام نهاد و کدام یک از مسئولین باید جبران کنند؟»
جعفر درونه به فراهم نبودن امکان ارتقای سطح مدارک تحصیلی معلمین به عنوان چالش دیگری اشاره کرده و می گوید: «آیا پس از گذشت سی سال از انقلاب اسلامی این امر قابل توجیه است که همه دستگاه ها و نهادهای لشکری و کشوری برای کسب مدارج عالی دانشگاهی و تحصیلات تکمیلی نیروهای انسانی خود مراکز آموزشی مورد تأیید وزارت آموزش عالی داشته باشند و دستگاه تعلیم و تربیت کشور هنوز برای جذب نیروی انسانی خود دست به دامان مراکز تربیت معلمی باشد که تنها برای ارائه مدارک کاردانی مجوزهای لازم را دارد؟ آن هم با این وضعیت فلاکت باری که هم اکنون این مراکز به خاطر برخی بی توجهی ها با آن روبرو هستند.
این کارشناس فرهنگی موارد دیگری را پیرامون چالش های پیش روی معلمین این گونه متذکر می شود: «عدم استقرار نظام ارزشیابی شغلی صحیح، قابل اعتماد و مورد رضایت برای معلمین و نیز احساس تبعیض فاحش از سوی معلمین بین خود و سایر کارکنان دولت از حیث دریافت ها و سایر خدمات رفاهی.
عدم پاسخ گویی به مطالبات معیشتی فرهنگیان که بتواند حداقل انتظارات آن ها را برآورده سازد. احساس فاصله بسیار زیاد بین خود و حوزه های تصمیم گیر و تصمیم ساز در آموزش و پرورش و نیز فراهم نبودن شرایط و امکانات لازم برای مشارکت در اداره مدارس. به عنوان مثال در مدارس نماینده دبیران باید انتخاب شود و شورای دبیران نیز به عنوان یک رکن از ارکان مدرسه مطابق آیین نامه اجرایی مدارس تشکیل گردد، اما هیچ فرصت و زمانی به شکل قانونی برای تشکیل شورای دبیران پیش بینی نشده و یا امکانات ایفای وظیفه نمایندگی همراه با امتیازاتی که برای نقش آفرینی جدی وی زمینه سازی کند وجود ندارد و هر دوی این امور که می تواند سهم معلمین را در اداره مدارس افزون سازد تبدیل به تشریفات اداری بی خاصیت شده است.»
● دغدغه های یک معلم
خروجی نظام تعلیم و تربیت باید افراد شجاع، خوش خو، خیرخواه، امیدوار به آینده، بلند همت، دارای نگرش مثبت درقضاوت ها، خلاق، پرسش گر، اهل فکر و نوآوری، دارای جرئت برای ورود به میدان های علمی ناشناخته ، منضبط و قانون شناس باشد.
یک چنین نیروهایی درسایه نظام ارزشی و معلمین کارآزموده تربیت خواهندشد. لذا در کنار تربیت دانش آموز مباحث تربیت معلم، وضعیت معیشتی فرهنگیان، تحول در شیوه تدریس، بررسی کردن مطالب، کاربردی کردن مطالب و... پیش می آید. مباحثی که چندسالی است نقل محافل آموزش و پرورش اند و هنوز هم در انتظار تحقق نتایج گفت وگوها و ارزیابی نشسته ایم.
مسلم سلیمانی یک فرهنگی از خطه خوزستان با اشاره به مسائل معیشتی معلمان به عنوان یکی از دغدغه های همیشگی این قشر توضیح می دهد:
«از مهمترین دغدغه های معلمان مسائل معیشتی است که سایر ابعاد شخصیتی، آنان را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. برای مثال معلم برای درآمد بیشتر مجبور است ساعات اضافه ای را تدریس کند و یا شغل دومی داشته باشد که دو صدمه جدی وارد می کند. یکی دوری ازمطالعه و نشاط لازم برای تدریس و دیگری خستگی و فرتوتی که حال تدریس را از او می گیرد و رفته رفته نسبت به شغل معلمی بی تفاوت می شود. اما آن دسته از معلمان که با این شرایط کنار می آیند و خالصانه به وظیفه خود می پردازند هم مورد تشویق لازم قرار نمی گیرند. مشکل دیگر معلمان بحث مسکن آنهاست.»
وی در پاسخ به این سؤال که کدام یک از مشکلات قشر فرهنگی با جدیت پیگیری شده و به نتیجه رسیده است؟ صادقانه می گویند: «یکی از مشکلات جدی وزارت انباشته شدن مطالبات معلمان بوده که تقریبا به صفر رسیده است.»
این فرهنگی برای تحول در نظام آموزشی راهکارهای خود را این گونه بیان می کند:
«در سیستم مدیریت آموزش و پرورش باید شایسته سالاری و ترقی پلکانی با مکانیسم مشخص به عنوان یک اصل مطرح باشد. استعداد دانش آموزان از اولین روز ورود به مدرسه تا پایان تحصیلات متوسطه مورد ارزیابی و هدایت قرار گیرد. دروس حفظی و معادله ای: با توجه به استعداد دانش آموزان درنظر گرفته شود.
کلیه دروس به شکل پروژه ای مورد بررسی قرار گیرد. مثلا معلوم شود که برای گرفتن مدرک دیپلم دوهزار واحد باید پاس شود و اگر دانش آموزی توانست دوهزار واحد را در شش سال پاس کند جلوی او را نگیریم. با پاس کردن دروس به شکل پروژه و انتخاب واحدها، معلوم می شود که افراد در چه زمینه هایی دیپلم گرفته اند. ریاضی، انسانی، تجربی و.. ازهمه ابزار و امکانات آموزشی به شکل حضوری و غیرحضوری بهره برده شود. اگر کسی به امکانات آموزشی دسترسی دارد بتواند حتی در خانه تحصیل کرده و فقط برای آزمون به مراکز معتبر مراجعه و دروس خود را پاس کند.»
گاهی اوقات اذهان عمومی در برخورد با یک مشکل آن را به عنوان پدیده ای غیرقابل حل انگاشته و از دیدن مسائل و مشکلات عدیده دیگر که پیرامون همان موضوع است، عاجز می مانند. در بحث آموزش و پرورش بیشترین مشکلات از دید کسانی که خارج از گود هستند رفع نیازهای مادی و معیشتی است، اما از نظر صاحب نظران تعلیم و تربیت بحث کلان تر از این هاست. مشکلات معیشتی نمود خارجی خود را به صورت های مختلف در اختلاف سطح طبقاتی معلمان با سایر کارمندان نشان می دهد، اما ضعف فعالان آموزشی در ارائه به روز مطالب، به کارگیری درست ترین و کارآمدترین شیوه های نوین تدریس، اشراف به مباحث خارج از درس اما مربوط به موضوع، ساعات کم پژوهش، فرصت های کم تحصیل، درگیر شدن با مبحث امتیاز گرفتن و با همین هدف ارائه مقالات و شرکت در مسابقات و... چالش های اساسی نظام آموزشی هستند که حقیقتاً باید با ضرب آهنگ تندتری برایشان چاره اندیشی شود.
در کشورهایی که به نظام آموزشی خود می بالند برای پژوهش معلمان در طول هفته ساعاتی در نظر گرفته شده است. از سوی دیگر معلمان باید به چند زبان غیربومی مسلط باشند تا بتوانند به کمک اینترنت دائماً دانش خود را پیرامون علوم جدید گسترش دهند. اما متاسفانه در کشور ما فرصت معلمان در ارزشیابی کردن و ارزشیابی شدن های غیراصولی می گذرد که خود یکی از ضعف های عمده نظام آموزشی است.
با این حال نمی توان گفت تمامی مشکلات نظام آموزشی حل نشده و یا اصولا غیرقابل حل است. از طرفی نمی توان خوشبینانه هم نظر داد، چرا که هنوز حتی در یک مورد موفق به رفع و حل کامل مسئله نشده ایم. البته طی اطلاعات جدید آموزش و پرورش مطالبات معوقه معلمان پرداخت شده، فضای آموزشی مدارس رو به استاندارد شدن است، کلاس های درسی در برخی مناطق کم جمعیت شده اند، اشکالات کتب درسی مرتفع می شود و سعی شده نمره محوری و معلم محوری در سیستم ارزشیابی کم رنگ شود. اما تمامی این موارد برای رشد و یا همگانی شدن در سطح کشور نیاز به فرصت زیادی دارد.
▪ اعتماد به دانش آموزان و مشارکت در تدریس
بسیاری از معلمین تبدیل نظام ترمی واحدی را به سال واحدی و تغییر در کتب درسی که دانش آموز را در تدریس و تفهیم مطالب شریک کار معلم قرار می دهد، مثبت ارزیابی می کنند.
میترا خسروبیگ معلم دوره راهنمایی توضیح می دهد: «می توان گفت حافظه محوری جای خود را به مفاهیم کاربردی شدن آن در ذهن دانش آموزان داده است. در کتبی مانند زبان، ادبیات فارسی، عربی و اجتماعی این امر بیشتر لحاظ و نمود خارجی دارد.
طی کنیدها، بیشتر بدانیدها، آزمایش کنیدها و... در کتاب معلم را از متکلم وحده بودن خارج کرده و دانش آموز را در سیستم تدریس و تفهیم و در یک کار گروهی شریک کرده است.
اما این روش در کشور ما هنوز نوزادی است که شاید برای برخی قدیم اندیشان ناکارآمد باشد. چاره این است که چشم ها را بشوییم و به دانش آموزان اعتماد کنیم.»
این معلم حرکت های تحول برانگیز در بدنه آموزش و پرورش را این گونه ارزیابی می کند: «حرکت رو به رشد دانش آموزان محسوس است، اما کند. شاید به این دلیل باشد که تحولات پس از ده هایی رکود، صورت گرفته و در چگونگی صورت دهی اختلاف نظرات بسیاری موجود است. حل این اختلاف نظرها و رسیدن به یک نظر واحد و جوان گرایی در سیستم آموزش و پرورش وقت بسیاری می خواهد. سیستم جدید با افکار متفاوت باید مورد قبول معلمان قدیمی باشد تا اجرا شده و به صورت معمولی ومحسوس حرکت کند.»
▪ شناخت تفاوت های ذهنی دانش آموزان
دانش آموزان اگرچه در فطرت الهی یکی هستند، اما تفاوت هایی نیز دارند. اگر نظام تعلیم و تربیت ما و به تبع آن معلمان این تفاوت ها را به درستی نبینند در عبور از آنها برای رسیدن به آرمان های علمی و تربیتی با مشکل مواجه می شویم.
دکتر ملکی پژوهشگر در امر تعلیم و تربیت ضمن بیان این مطلب می گوید: «معلم برای دیدن این تفاوت ها باید از عینک دو کانونی استفاده کند. اگر دچار نزدیک بینی شویم یک نوع مشکلات ایجاد می شود و اگر گرفتار دوربینی افراطی شویم طور دیگری گرفتار خواهیم شد. این جا باید دور و نزدیک را با عینک تنظیم شده نگاه کنیم و ببینیم کجا برویم؟ به نظر من در نزدیک بینی قدری مشکل داریم، اما دورها را خوب می بینیم. می دانیم به کجا برویم؟ اما چون نزدیک ها را به درستی نگاه نمی کنیم به خوبی نمی دانیم که این راه دارای کدام پستی و بلندی است؟ فراز و فرود این راه تعلیم و تربیت باتوجه و واقعیت های مسلم کدامند؟»
وی ادامه می دهد: «اگر تفاوت ها را نبینیم نتیجه این می شود که با دانش آموز متناسب با شاکله آنها برخورد نخواهیم کرد در نتیجه ممکن است که دلزدگی ها افزوده شود. بنابراین نظام آموزش و پرورش باید به این سؤال پاسخ دهد که چه نسبتی بین آموزش و پرورش از یک طرف وتفاوت های دانش آموزان از سوی دیگری وجود دارد؟»
دکتر ملکی به تفاوت های جنسیتی دانش آموزان اشاره کرده و می گوید: «اگر ما ندانیم که تفاوت های جنسیتی وجود دارد آیا پیامد منفی آن سیطره فیمینیسم در مدارس ما نمی شود؟ مگر نباید با شفاف سازی تفاوت ها به مقابله درست فکری با حرکت فیمینیسم بپردازیم و هم حق تربیتی هر جنس را به آن ها بپردازیم؟ می توانیم ارکان ثابتی برای نظام تربیتی داشته باشیم، اما از بعد جنسیتی باید برنامه های متفاوتی طراحی کنیم. البته انجام این کار ظریف است و باید به وسیله شوراهای علمی و برنامه ریزی کار آزموده انجام شود.»
▪ جرئت اجرایی کردن پیشنهادهای خلاقانه
نگرانی از سپردن مدیریت های ستادی، اداری و آموزشگاهی به دست افرادی که از اهداف واقعی نظام تعلیم و تربیت درک عمیق و درستی ندارند و به عبارت بهتر مدیریت بسته ای دارند، نه بینش و مدیریت آموزشی و تربیتی، یکی از چالش هایی است که اکثر معلمین به آن اشاره دارند.
علی سادئی پژوهشگر توضیح می دهد: «این مسئله حتی در مواردی موجب فاصله بین مدیران مدارس و معلمان نیز شده است و هماهنگی و همسوئی بین آنها را از بین برده است. از این رو سپردن مدیریت ها در نظام آموزش و پرورشی که به دنبال دست یابی به اهداف عالی است، به دست افرادی که به مدیریت فقط از آن جنبه می نگرند که «مدیر» باشند و بر عده ای ریاست کنند و از هدف مدیریت- که همان توان هماهنگی بین نیروها و امکانات برای دستیابی به آموزش و پرورش مطلوب است- بی خبرند، قطعاً نظام تعلیم و تربیت را در دستیابی به اهداف ناکام خواهند گذاشت.»
وی ادامه می دهد: «مدیرانی که حتی توان برقراری ارتباط با نیروی انسانی خود را ندارند چگونه می توانند بین نیروهای انسانی هماهنگی برقرار کرده و به اهداف سازمانی دست پیدا کنند؟ به این لحاظ دقت در انتخاب مدیران در آموزش و پرورش یکی از مسئله های مهم بوده و هست. شاید یکی از علل ناکامی ها و ناکارآمدی ها در بخش هایی از آموزش و پرورش عدم استفاده از فرهیختگان نظام آموزش و پرورش و عزلت و گوشه نشینی آنها و سپردن مدیریت ها در دست افراد غیرمتخصص باشد.
سادئی به مدیریت تمرکزگرا در آموزش و پرورش در دو بخش برنامه ریزی و تصمیم گیری و نیز اجرای برنامه ها معترض بوده و می گوید: «عده ای هستند که راهکارهای خوب و مؤثری برای جهت دهی، کنترل و سرعت بخشی به قطار تعلیم و تربیت دارند و نه تنها در برنامه ریزی و ارائه طریق پیشنهادهای عملی و قابل اجرا در سردارند، بلکه در تحقق و اجرای برنامه ها نیز از انگیزه و آمادگی لازم برخوردار هستند، اما به کار گرفته نمی شوند و کسی به حرف هایش گوش نمی دهد. اگر هم گوش می دهند، جرئت عمل و اجرای پیشنهادهای خلاق را ندارند. به نظر می رسد یکی از مهمترین چالش های نظام آموزش و پرورش برخورداری از مدیریت تمرکزگرا هم در برنامه ریزی و هم در اجرای برنامه هاست.»
● توسعه توانایی حرفه ای معلمین
گاهی سطح دانش عمومی دانش آموزان و انتظارات آنان از توانایی معلم بالاتر است. بیشتر معلمان با دانش آموزانی مواجه هستند که ادعا دارند و انتظار می کشند که فضای مدرسه و کلام معلم آنها را سیراب کند. به عبارت دیگر حرف های نو بشنوند.
ملکی پژوهشگر توضیح می دهد: «علت این حالت تنوع عوامل تأثیرگذار در شخصیت دانش آموزان در زندگی معاصر است. به دلیل تبادل اطلاعات از طریق فناوری های گوناگون و به خاطر ارتباطات وسیعی که بین دانش آموزان شکل گرفته است، انتظارات نوینی در آنها به وجود آمده است. طبیعی است که باید معلمان خود را برای مواجهه با انتظارات جدید آماده کنند.»
وی ادامه می دهد: «برای برآوردن انتظارات دانش آموزان معلمین چاره ای جز توسعه توانایی های حرفه ای خود ندارند. به نظر می رسد در شرایط فعلی آموزش های ضمن خدمت که رویه مرسوم آموزش و پرورش در توسعه توانایی های حرفه ای معلمان است، جواب نمی دهد یا تنها روش نمی تواند باشد، مخصوصاً اگر آموزش های ضمن خدمت با شیوه های آموزش بزرگسالان تناسب نداشته باشند.
امروزه در نظام های آموزشی دنیا آموزش بزرگسالان که معلمان نیز در آن زمره قرار می گیرند، وضعیت خاصی پیدا کرده است، به نحوی که نظام آموزشی مخصوص بزرگسالان در کنار سایر نظام ها شکل گرفته است، فلذا شایسته است برنامه های آموزشی متناسب با روانشناسی بزرگسال و باتوجه به ضرورت های آموزش و پرورش معاصر و باتوجه به انتظارات دانش آموزان و خانواده ها طراحی کنیم.»
این پژوهشگر و استاد دانشگاه در تکمیل صحبت هایش می گوید: «البته این برنامه های آموزشی به شرط استمرار نتیجه بخش خواهد بود. منتها در کنار آموزش های رسمی باید در فکر شیوه های دیگری باشیم که از طریق آنها معلمان به توسعه توانایی های شناختی، نگرشی و مهارتی خود بیفزایند و این توسعه در عمر معلمی آنان انعکاس مشخص و تعریف شده ای داشته باشد.»
هر نوع حرکتی را الزاما نمی توان تحول به حساب آورد. اما می توان گامی به سوی تحول دانست. تحول اساسی باید چند ویژگی داشته باشد تا منجر به تغییر اساسی در اوضاع آموزش و پرورش شود.
تحول احتیاج به طرح شفاف و البته کارآمد دارد. در فضای مه آلود نمی توان ماشین تحول را حرکت داد. باید مستمر، همه جانبه و در راستای سیاست ها و راهبردهای معینی جهت تحقق سند چشم انداز بیست ساله و نیز برنامه های توسعه قرار داشته باشد.
نقش معلمان باید پررنگ تر از امروز مدنظر قرار گیرد. در وضع کنونی معلمان تنها نقش اجرایی دارند درحالی که معلم باید مجری، منتقد و برنامه ریز باشد. تحول در روش ها نیز باید با جدیت پیگیری شود. حرکت باید از سمت شیوه های تدریس یک طرفه به سمت شیوه های تدریس تعاملی باشد. آخرین تحول که مکمل تحول در شیوه های تدریس است، تحول در محیط یادگیری است. البته این مورد آخر یکی از محورهایی است که همیشه در مهجوریت قرار گرفته است.
تحول امروز یک مطالبه جدی در آموزش و پرورش است. از یک سو نیاز به آن بیش از هر زمان دیگری احساس می شود و از سوی دیگر تکلیف شرعی و مسئولیت انقلابی مسئولان و برنامه ریزان کشور است که بارها و بارها انجام آن از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی مورد تاکید و اشاره قرار گرفته است. البته باید توجه کرد که امر تحول با اموری چون «تغییر» و «اصلاح» تفاوت فاحش دارد و نباید برخی از تغییرات و اصلاح بعضی از امور را مساوی تحول قلمداد کرد و با این شیوه ها سطح تحول را تنزل داد. آن چه که مقام معظم رهبری مورد توجه قرار داده اند، تحولی اساسی و بنیادین مبتنی بر فلسفه آموزش و پرورش اسلامی است.
بدیهی است انجام این مهم را نمی توان یک شبه از مسئولین امر مطالبه کرد و این انتظار را در بدنه به وجود آورد که ثمرات آن را حس کنند، بلکه باید از سویی مسئولین امر را تشویق به استفاده از توان و ظرفیت کارشناسی و تخصصی بدنه آموزش و پرورش خصوصا فرهنگیان فرهیخته و صاحب تجربه کرده و نیز بسترهایی برای مشارکت مؤثر آنان در فرآیند طراحی و انجام تحول بنیادین فراهم آورد. از سوی دیگر جامعه فرهنگیان با احساس مسئولیت پذیری بیشتر نقش هایی را که می توانند در این عرصه ایفا کنند شناسایی و با امید و نشاط نسبت به ایفای آن اقدام کنند.
● حافظه باید حافظ تولیدات عقل باشد
زمانی می توانیم از یک وضع به وضع دیگر حرکت کنیم که خلأها و ضرورت ها را به درستی بشناسیم. بدون تردید فاصله گرفتن از حافظه محوری یک ضرورت است، اما این که از حافظه محوری چگونه به فضای دیگری تحت عنوان اندیشه محوری حرکت کنیم؟ احتیاج به تحلیل دقیق شرایط و تشخیص نیازهای آموزشی دارد.
دکتر ملکی پژوهشگر توضیح می دهد: «رویکردهای برنامه ریزی درسی را در مجموع می توانیم به دو گروه یا دو دسته تقسیم کنیم. یک گروه از رویکردها علمی تکنیکی هستند. این ها روش هایی هستند که فرآیند تعلیم و تربیت را مانند فرآیند یک صنعت و یک کارخانه تلقی می کنند. تصورشان این است که دانش آموز به منزله ماده اولیه از یک طرف کارخانه وارد سیستم می کنیم، در فرآیندی قرار می گیرد و از آن طرف یک انسان با مهارت های موردنیاز متولد می شود. این نوع نگاه به فرآیند تعلیم و تربیت نگاه تکنیکی است که با ارزش و مقام انسان هماهنگ نیست. دراین جا چیزی جز حافظه محوری رخ نمی دهد.»
وی ادامه می دهد: «باید رویکرد را عوض کرد. گروه دوم رویکردهای انسانی است که انسان را با همه ویژگی ها، ظرافت ها و قابلیت هایش قبول دارند و سعی می کنند برنامه های درسی، کتاب های درسی و نیروی انسانی (معلمین) را با مقام انسانی دانش آموز همسو کنند. یعنی از عقل و اندیشه دانش آموز در رشد او بهره مند شویم و نگذاریم توانایی فکری او به وسیله برنامه های غلط مسخ شده و صرفا به گنجینه اطلاعات تبدیل شود. یکی از ویژگی های تعلیم و تربیت انسانی عقل محور بودن آن است.»
دکتر ملکی معترضانه می گوید: «حافظه زمانی خوب است که حافظ تولیدات عقل باشد، نه این که به انبار اطلاعات تبدیل شود. بنابراین در رویکرد انسانی عقل و اندیشه یاد گیرنده هم وسیله و هم هدف است، یعنی خود رشد می کند و هم باعث رشد می شود. وقتی انسان را به درستی شناختیم به راحتی می توانیم بپذیریم که قلب و احساس دارد، لذا در فرآیند آموزش و پرورش می توانیم پیام های تربیتی خود را به او بقبولانیم. اگر در یک نظام آموزشی گوش دانش آموز بسته باشد یا مهارت شنیدن را به دست نیاورد و یا نتواند ارتباط کلامی با معلم و سایر دانش آموزان برقرار کند، احیاناً فرصت مشاهدات صحیح در محیط اجتماعی و طبیعی در اختیار نداشته باشد به همان اندازه از رشد متعادل بازخواهد ماند.»
● شتاب بیشتر در تحول
اگر بخواهیم در شیوه های تدریس و راهبردهای یادگیری تحول ایجاد کنیم باید ابتدا نگرش معلمان را تغییر داده و سپس آنان را در طراحی برنامه های درسی مستقیما دخالت دهیم.
آریا دخت قمی مدیر مدرسه راهنمایی می گوید: «در ارتباط با فرمایشات مقام معظم رهبری، مبنی بر حرکت از حافظه محوری به سوی برنامه ریزی اصولی، باید اذعان داشت، اگر چه در آموزش و پرورش به دلیل ارادتی که به رهبریت جامعه دارند تلاش برای حرکت در این مسیر مشاهده می شود، اما به دلیل آنکه برنامه ریزی های صورت گرفته مقطعی است لذا نمی توان شاهد حرکتی جدی برای خروج از حافظه محوری باشیم و به همین دلیل است که به نظر می رسد تحقق اهداف بزرگ در عمل به سختی امکان پذیر می شود و لازم است برای تحقق این هدف با جدیت هر چه تمامتر، نسبت به برنامه ریزی اصولی وزیر بنایی از سطوح بالا تا پایین اقدام گردد.»
این فرهنگی در ارتباط با ضرب آهنگ کند تحولات توضیح می دهد: «در ارتباط با سخن برخی مفسرین که معتقدند سرعت تحولات در بدنه آموزش و پرورش با یک حرکت کند به جلو می رود، باید گفت، تعلیم و تربیت اصولا حرکت تدریجی است و در ارتباط با تعلیم وتربیت نمی توان تحولات را به صورت انقلابی وارد کرد، زیرا ما با انسان و تحولات پیچیده روانی و فیزیولوژی او روبرو هستیم. سروکارمان در تعلیم و تربیت با ماشین و پیچ و مهره نیست که امروز بتوان صحبت آن را به میان آورد و فردا انتظار تحول داشت، اما به نظر می رسد برای ایجاد تحول باید برنامه ریزی بنیادی صورت گیرد و مدارج تحول پله پله طی شود، که این حرکت در جامعه آموزش و پرورش بطئی است و لازم است گام های اولیه قدری سریعتر برداشته شود. استفاده از افراد متخصص و متبحر در برنامه ریزی که دارای واقع بینی و شناخت کافی نسبت به وضعیت فعلی مدارس و آموزش و پرورش باشند، توصیه می شود.»
وی در ادامه می گوید: «در ارتباط با شیوه تدریس معلمان، حرکت هایی جهت ایجاد تغییر در استفاده از روش های سنتی و قدیمی و استفاده از روش های فعال از سوی سیستم صورت گرفته است و بعضا شاهدیم که آموزش هایی در برخی ادارات و مدارس در نظر گرفته می شود، اما علل عدم بکارگیری روش های جدید از سوی معلمان در کلاس درس باید کارشناسی شود و موانع و مشکلات موجود در جهت بکار نگرفتن روش های فعال تدریس از سوی معلمین باید مورد بررسی و نقد قرارگیرد، همچنین در خصوص کپی کردن محتوی درسی و کاربردی نبودن آن، باید گفت که، ما نباید همواره از یک فلش یک سویه به سمت معلم در این حرکت ها استفاده کنیم، بلکه زمانی آموزش و پرورش کشور اسلامی ما می تواند موفق عمل نماید که ما معلم را به عنوان تنها نیروی آموزش در وسط میدان نبینیم، بلکه موفقیت یک سیستم آموزشی و به عبارتی دیگر آموزش و پرورش یک کشور را در گرو مجموعه عواملی بدانیم که تأثیرگذار بر یکدیگرند و با هم در تعاملند. تنها در چنین شرایطی است که می توان نسبت به ایجاد تحول در آموزش و پرورش کشورمان امیدوار باشیم. احساس مسئولیت همگانی است که می تواند معلم ما را در جامعه، کلاس و مدرسه به یک عنصر فعال و هدایتگر تبدیل کرده و او را به عامل حرکت و تحول در کلاس درس تبدیل کند.»
● ارتقاء منزلت معلم
ارائه محتوای حجیم و غیر کاربردی مطالب درسی که نتیجه آن اشغال ذهن و فکر معلمان و دانش آموزان به مباحث صرفا نظری و گرفتن فرصت برای انجام فعالیت های عملی است، یکی از عمده ترین چالش های پیش روست. علی سادئی پژوهشگر توضیح می دهد: «در بررسی های میدانی که اینجانب انجام داده ام مشخص شد که دغدغه دانش آموزان حفظ مطالب زیاد و انباشته شده و دغدغه معلمان نیز سرعت در تدریس انبوهی از مطالب متناسب با زمانبندی و بودجه بندی تعیین شده است که نتیجه آن گرفتن فرصت از دانش آموزان برای انجام کارهای عملی و از معلمان برای رسیدگی به فعالیت های عملی دانش آموزان است.»
این پژوهشگر ادامه می دهد: «ارزشیابی مبتنی بر حافظه محوری از آموخته های دانش آموزان معضل دیگری است. متأسفانه در حال حاضر مسیر حرکت قطار آموزش و پرورش به سمت انباشت اطلاعات در ذهن دانش آموزان و غفلت از راهبرد مسئله محوری و پژوهش محوری در راستای تعمیق اطلاعاتی است که دانش آموزان به ذهن می سپارند. این مسئله موجب شده است که بسیاری از دانش آموزان انبوهی از اطلاعات را در ذهن خود فقط به حافظه سپرده، اما به علت عدم تعمیق اطلاعات و دانش ها به بینش و مهارت لازم متناسب با پایه ای که تحصیل می کنند، نرسند.
این مسئله عدم تعمیق اطلاعات و باورها بویژه در آموزه های دینی و مذهبی و آموزه ها و هنجارها و رفتار اجتماعی آن کاملا مشهود و قابل اندازه گیری است.»
سادئی با لحنی گله مندانه به طرح سؤالاتی پرداخته و نتیجه می گیرد که مسائل تربیتی در نظام تعلیم و تربیت باید جایگاه بالاتری داشته باشند. وی می گوید: «غفلت از رسالت مهم تربیت و پرورش دانش آموزان به موازات تعلیم و آموزش آنها چنین مشکلی را دامن زده است. در راستای این مسئله چند سؤال مهم مطرح می کنم که آیا به راستی در سطح ستادی و مدیریتی و آموزش هایی که توسط معلمان در مدارس صورت می گیرد، اهداف کلان آموزش و پرورش که همان رشد و تربیت اجتماعی و دینی دانش آموزان به موازات رشد ذهنی و جسمی می باشد، براستی مدنظر قراردارد؟
آیا براستی ارزشهای دینی و حرکت به سمت تعمیق آنها دغدغه مسئولین و مدیران آموزشی و معلمان می باشد؟ آیا براستی به همان میزان که ذهن و فکر مدیران مدارس صرف مسائل عمرانی و فیزیکی می شود، لااقل به همان میزان نیز دغدغه مسئله های تربیتی و رفتاری دانش آموزان را دارند؟
به طور خلاصه و به معنای واقعی کلمه مسئله تربیت و جامعه پذیر و هنجارپذیر کردن و در یک کلمه ادب دانش آموزان دغدغه واقعی آنها می باشد؟
آیا دغدغه تعمیق باورهای دینی دانش آموزان براستی دغدغه مسئولین نظام تعلیم و تربیت و مدیران ومعلمان می باشد؟»
این پژوهشگر بی توجهی صدا و سیما و رسانه ها به معلمان و جایگاه شایسته آنان را مورد نقد قرارداده و می گوید:
«براستی با بیش از یک میلیون معلم که بار آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان و جوانان جامعه را به عهده دارند، نمی بایست در صدا و سیما برنامه هایی به این قشر زحمتکش اختصاص داده شود و جایگاه شایسته این قشر را تبیین کند؟
براستی آیا این قابل قبول است که با یک هنرپیشه که فقط چند دقیقه در یک فیلم یا سریال بازی کرده بارها و بارها در شبکه های مختلف مصاحبه و نشست های تلویزیونی ترتیب داده شود، ولی به معلمان که در سخت ترین شرایط و در دورترین روستاها و شهرهای ایران بسیاری از افراد را از جهل و نادانی به سمت دانایی و روشنایی هدایت می کنند، هیچ برنامه ای اختصاص داده نشود.
اینگونه رفتار صدا و سیما با معلمان ماندگار در آموزش و پرورش خود به نوعی در عدم دستیابی معلمان به پایگاه و موقعیت شایسته خویش در جامعه تأثیرگذار نیست؟
پاسخ واقعی به این مسئله را در رصد محتوای برنامه های صدا و سیما و سهم اختصاص یافته به خانواده ۱۰۰۰ نفره هنرپیشگان خود صدا و سیما و سهم اختصاص یافته به ۰۰۰/۰۰۰/۱ نفر معلمان جامعه به خوبی قابل تشخیص و تأمل می باشد. آن گاه عده ای می پرسند چرا معلمان جایگاه شایسته خود را در جامعه ندارند؟»
گالیا توانگر
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید