جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


وقتی کمبود های اجتماعی گل میکنند


وقتی کمبود های اجتماعی گل میکنند
تردیدی نیست که بشر از ویژگی های اجتماعی، فرهنگی و البته اخلاقی مد نظری بهره برده است. لذا همیشه بدنبال این بوده تا که بتواند براساس خواسته های اجتماعی ای که خارج از دنیای درون کسب می نماید، بر تن این ویژگی ها لباس تصدیق و تایید را بپوشاند. با این تعابیر باید گفت که چنانچه نتواند به این ویژگی ها (اجتماعی، فرهنگی و اجتماعی) دست یابد. بی گمان دچار کمبود اجتماعی می شود و کمبودهای اجتماعی نیز به مرور زمان بسان درختی در درون آن ریشه دوانیده و منبعد در شخصیت و رفتارهای فردی و اجتماعی آن نیز موثر می افتند. برای باز کردن فضایی جهت این موضوع سعی بر آن داریم که ابتدا تعریفی جامع از کمبودهای اجتماعی داشته باشیم و بعد به این مهم در زوایایی بپردازیم . کمبودهای اجتماعی از خواسته های اساسی افراد به شمار می آیند که باید در زمان خاص و لازم خود بدست آیند و اگر این کمبودهای اجتماعی در زمانی غیر از زمان لازم فرد مهیا گردند بی شک جوابگوی روحیات اجتماعی و حقیقی فرد نخواهند بود و در اغلب موارد نیز به مقابله با فرد بر می خیزند.
به بیانی دیگر می توان گفت که کمبودهای اجتماعی همان نیازهای اجتماعی ای هستند که بشر در سیر تکاملی زندگی به عنوان پایه و اساس و جهت دهنده ای در زندگی آن ایفای نقش می کنند و بی تردید باید در زمان لازم مهیا شوند. در زاویه ای دیگر نیز می توان گفت که کمبودهای اجتماعی در مقابل بودهای اجتماعی به مقابله بر می خیزند . یعنی انسان وقتی بودها و یا هستی های اجتماعی را داشته باشد این کمبودها بی حضورند واگر این بودها و هستی های اجتماعی نباشند، قطعاً‌حضور این کمبودهای اجتماعی پر رنگ و چشم گیر به ذهن می رسد. در یک نگاه دیگر می توان گفت که کمبودهای اجتماعی در نبود بدیهیات اجتماعی قد علم می کنند و خودی را نشان می دهند. بدیهیات بدین معنا که اگر نیازها و ملزومات اجتماعی افراد تامین نشوند در دل همین ملزومات اجتماعی کمبودهای اجتماعی به وجود می آیند. لذا برای بهتر پرداختن به این مقاله با مضموم :« وقتی کمبودهای اجتماعی گُل می کنند.» ابتدا از ویژگی‌های درونی انسان آغاز می کنیم . این جا لازم است که از قاعده ی تشخیص که از قواعد ادبی می باشد، استفاده نماییم . و با جان دهی به ویژگی های درونی انسان این مهم را وارسی و در قالب تحلیل قرار دهیم . همان طور که می دانیم انسان از ویژگی های درونی بارز و منتجی از قبیل محبت ، تعریف، صبر، اراده ، استعداد ، شعور، عقل و خرد، علم ، دانایی، امید ، ناامیدی ، لذت و غیره بهره می جوید که هر کدام از این ویژگی های درونی به نوبه ی خود همانند انسان خواسته هایی دارند که این خواسته ها باید تامین شود. یعنی محبت انسان نیاز به یکسری ویژگی های اجتماعی دارد که اگر این ویژگی ها تامین نشود منبعد همین محبت انسان به صورت یک کمبود اجتماعی خود را نشان خواهد داد. با توجه به تحقیق و پژوهش در بطن اجتماع امروزی دریافته ام که انسانها به شدت نیاز به پویایی و تثبیت محبت ، تعریف ، صبر و دیگر ویژگی های درونی را دارند و البته این پویایی و تثبیت نیز ابتدا باید از طرف خودشان صورت پذیرد و بعد این جامعه می باشد که باید در ترقی و تعالی هر چه بیشتر این پویایی و تثبیت بکوشد.
به عنوان مثال اگر به یک کودک در ابتدا و به صورت بنیادی تعریف و یا محبت و یا مقوله امید و دانایی تزریق نشود به مرور زمان چون کودک زمینه ی لازم را به عنوان موجودی فراعقل و فراشعور برای استقبال این موارد باطنی دارد، همین ویژگی های باطنی منبعد به صورت کمبود اجتماعی فرد را تهدید خواهند کرد.
به طوری که در ادوار تاریخ جهان ما افراد زیادی را در پست های مختلف اعم از رئیس جمهور و وزیر و غیره می بینیم ، ولی وقتی زندگی فردی و اجتماعی این افراد را تاریخ بررسی می نماید دقیقاً نوع واکنش هایی که این افراد در بطن جامعه به انجام رسانده اند بر می گردد به همان کمبودهای اجتماعی ای که در این افراد وجود داشته است . به عنوان مثال صدام حسین رئیس جمهور اسبق کشور عراق یکی از افرادی بود که با این که رئیس جمهور عراق می شود ولی چون در سن ۸ سالگی یتیم می شود و درزندگی نامه ی آن به نحوی که خودشان تشریح کرده اند مورد بی مهری و بی توجهی نا پدری قرار می گیرد ، همین عوامل باعث می شوند که منبعد بدنبال جبران کمبودهای اجتماعی خویش بر آید . به بیانی چون همان ویژگی های درونی ای که ذکر آن رفت در این فرد یافت نمی شود؛ لذا نوع واکنش آن در مقابل کنش های اجتماعی به نحوی تصویر می شود که چالش بر انگیزند . در دیگر افراد نیز می توان به طور نسبی این مهم را دید . افرادی چون هیتلر نیز از این قبیلند . چه این که هیتلر با این که با حس و تفکر فاشیسم رهبر آلمان نازی می شود ولی سعی بر آن دارد که همه ی جهان را سیطره و تسخیر نماید که بی شک این نوع طرز فکر و متد اجتماعی باز بر می گردد به کمبودهایی که در این شخص وجود دارد.
به گونه ای که هیتلر اگر چه در زمان جوانی بدنبال کار هست و تصادفاً مورد بی مهری یک یهود تبار قرار می گیرد. ولی معقول و منطقی نیست که هزاران یهود را آتش بزند که این مهم طبعاً ریشه در کمبودهای اجتماعی فرد دارد که در مقطع زمانی خویش مرتفع نشده اند و چنین پیامدهای ناگواری را از خود به تصویر می کشند. بنابراین علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد. یعنی به بیانی ما باید راهکارهای مناسبی را برای برون رفت از دایره ی کمبودهای اجتماعی پیدا کرده و درمانی اساسی را بر این درد بگذاریم . می‌گوییم راهکارهای مناسب که این مسئله خیلی مهم و اساسی به نظر می آید. چرا که کمبودهای اجتماعی به اشکال مختلف ظاهر می شوند که هر کدام از این اشکال نیز به شدت در شخصیت و منش و رفتار انسانی افراد تاثیر فراوان و مخرب بر جای می گذارند . از مهمترین راهکارها ، تامین افراد در حوزه های انسانی است که بدان اشاره شد. یعنی افراد اگر در حوزه های انسانی تامین شوند دیگر به سمت کمبودهای اجتماعی نخواهند رفت. چه این که حوزه های انسانی با روحیات و خلقیات افرادی که دارای کمبود اجتماعی اند کلافی عمیق خورده اند و به سهولت می توانند خواسته های افراد دچار کمبود اجتماعی را جبران نمایند.به عنوان مثال انسانها اگر ویژگی های درونی شان تقویت و بالنده شوند دیگر چیزی به نام کمبود اجتماعی احساس نمی شود.
از دیگر راهکارها ، کمبود های مالی و اجتماعی است . یعنی اکثر افرادی که دچار کمبود اجتماعی می شوند از کمبود مالی بهره می گیرند.
و طبعاً بشر به عنوان موجودی اجتماعی و دارای اهداف و آمال نیاز مبرم به تامین مالی و تصدیق و تمجید اجتماعی دارد. ولی آن چه که از این ها مهمتر به نظر می آید این است که آیا می توان همین کمبودهای اجتماعی را وقتی گل می کنند خنثی کرد و اصلاً کمبودهای اجتماعی در مقطع زمانی خاصی باید درمان شوند و یا که نه در هر شرایطی که ظهور یابند می توان آنها را درمان کرد. در پاسخ به سوال نخست باید گفت که جبران کردن کمبودهای اجتماعی در زمانی که کاملاً پخته شده اند به راحتی میسور نیست، ولی به قول معروف هر دردی هم می تواند درمانی داشته باشد. عدم میسور بودن بدین سان که این کمبودها سیر تکاملی خود را داشته اند و به مرور زمان به مانند یک درخت هم ریشه زده اند و هم این که شاخ و برگ و میوه داده اند که با این شرایط امکان زدودن این درخت پهناور به راحتی ممکن نیست.
ولی در جهت برطرف کردن این درد شاید گفت بهترین درمان ایده های ایده آلی باشند که در فرد با جذابیت و قابلیت خاصی وجود دارد که حداقل یا شانه به شانه ی این کمبودهای اجتماعی اند که در ذهن فرد پایگاه زده اند و یا حداکثر دارای جذابیت و قابلیت های بهتر و بالاتری از کمبودهای اجتماعی می باشند. لذا در این شرایط است که می توان این نوع روش را جایگزین روش اول کرد. به عنوان مثال وقتی یک جوان به خواسته های جوانی خویش به مانند تحصیل ، علم ، آمال ها و یا مثلاً ازدواج مورد سلیقه ی خود نرسیده باشد و زمانه نیز او را پیر کرده باشد، دیگر بدست آوردن این خواسته ها میسر نخواهد بود، ولی چون به صورت کمبودهای اجتماعی خود را نشان داده اند، راهکار اساسی تنها می تواند ویژگی هایی باشند که در درون همین فرد که اکنون از لحاظ سنی هم مثلاً پیر شده است ؛ باید پیدا کرد . و تردیدی نیست که ویژگی های باطنی فراوانی در وجود انسانها وجو دارد که خیلی از آنها هنوز کشف نشده اند و طبعاً‌ همین ویژگی ها می توانند درمانی بر درد کمبودهای قد کشیده ی فرد باشند. البته کمبودهای اجتماعی چون در زمان خود جبران نمی شوند به عنوان یک مریضی خطرناک خود را نشان میدهند و الا اگر در زمان خود مرتفع گردنند هر گز چنین شرایطی ایجاد نخواهد شد.
ولی در جواب به سوال دوم که البته در زوایایی نیز در بطن سوال اول به آن پاسخ داده ایم ، باید اذعان داشت که کمبودهای اجتماعی را باید قبل از ظهور درمان کرد. یعنی افراد باید از لحاظ نیازهای اجتماعی و معنوی تامین شوند تا که دیگر چنین اتفاقی نیفتد. و دیگر اینکه در همان مقطع زمانی خاص نیز نیاز به درمان دارند که این مهم باعث می شود تا که دیگر نضبح و بارور نشوند. اما در هر شرایطی که ظهور یابند نمی توان آن ها را درمان کرد.
چون که خود شرایط نیز در عدم درمان آنها نقش اساسی دارد. به عنوان مثال وقتی یک جوان از کمبود اجتماعی محبت و امید نسبت به زندگی رنج می برد. یعنی در زمان لازم و خاص خود به او محبت و امید نداده ایم، طبعاً‌وقتی این فرد در دایره ی شرایط و واقعیات زمانه ی خاص خود قرار می گیرد، دیگر این محبت و فرهنگ امید تحت پوشش و تاثیر تحولات اجتماعی و سیاسی ای قرار می گیرد که در جامعه وجود دارد. بنابراین در هر شرایطی نمی توان ظهور کمبودهای اجتماعی را جبران نمود. چرا که تحلیل شرایط موجود در این مهم مدخل و متاثرند. و اما نکته ی بسیار مهم و اساسی که در اوایل بحث از آن به عنوان یک ویژگی درونی یاد کرده ایم ، مقوله ی لذت می باشد که در آخر دیگر ویژگی های درونی آمده است . مقوله ی لذت از مهمترین و اساسی ترین مقوله هایی است که در شکل گیری کمبودهای اجتماعی افراد بسیار موثر است و انواع مختلف دارد. لذت اجتماعی- لذت معنوی- لذت روحی- لذت جنسی- لذت مالی و لذت طبیعی که هر کدام از این لذت ها در شکل گیری شخصیت و منش و فرهنگ انسانها تاثیر بسزایی دارند.
بی گمان در وجود انسان همه ی این لذت ها هستند و هر کدام نیز خواسته های خاص خود را می طلبند. ولی چگونه برخورد کردن و چگونه استفاده کردن ازآنها از مهمترین موارد محل بحث است. از منظر این قلم لذت اجتماعی تنها به انسان مرتبط نمی گردد که شامل همه ی موالید چهارگانه می شود. لذت اجتماعی ازنیازهای اساسی افراد به شمار می رود که در زمینه های مختلف استفاده می گردد. به عنوان مثال لذت بردن از زیبایی یک گل و یا یک سبزه در جهت تقویت و ارضای روح انسان از مهمترین لذت های اجتماعی است و یا لذت بردن از موسیقی های مختلف باران و برف و سایر موالید چهارگانه که به عنوان بهترین غذای روح به شمار می آیند از دیگر لذایذ اجتماعی‌اند . لذت معنوی را نیز می توان بسیار مهم و اساسی جلوه نمود. چه این که اکثر ویژگی های آن انسان را تزریق معنوی و درونی می کند و نه اجتماعی و مالی . به گونه ای که دنیای عرفان و وصل به محبوب و استفاده از منویات بی بدیل آن از این شمارند.
لذت معنوی انسان را به سوی تکامل و آشتی با حقیقت سوق می دهد و قطعاً مفیدترین و ماناترین لذتی است که دل انسان را آرام کرده و تمام پیامدهای آن نیز زیبا و سالم اند و بی شک تفاوت بسیار است بین این لذت با دیگر لذایذ . لذت روحی نیز از دیگر لذت هایی است که از طریق منش و رفتار درونی انسان و بیشتر از سوی طبیعت و عالم بیرون ارضا می شود و البته این لذت نیز از نیازهای اساسی افراد در جهت تکامل و سرشت انسانی آن ها به شمار می آید. لذت جنسی که البته امروزه در جوامع اروپایی و غربی تبلیغ آن کشورهای پیرامونی و جهان سوم را پوشش داده است از خطرناک ترین لذت هاست که اگر به صورت کمبود اجتماعی در انسان شیوع پیدا کند، بی گمان هم در تخریب شخصیت انسان موثر است و هم این که خود پیدایی و خود باوری های انسان را خدشه دار و از بین می برد. به طوری که اکثر انسانهای بزرگ را با روح های بزرگ گرفتار کرده که تاریخ خود شاهدی عینی است . لذت جنسی بر خلاف همه ی لذایذ از یک فاکتور اساسی و منحصر به فرد بهره می جوید و آن عدم سیر شدن از آن است .
یعنی هرچقدر در تقویت آن بکوشیم ، علایم تازه تری را اعلام می دارد و همین علایم نیز روز به روز فرد را از آن واقعیت و حقیقت بنیادی خود به دور می سازد. لذت جنسی نیز به مانند دیگر لذایذ در زمان خود و در حد متعارف و لازم باید به انجام برسد و چنانچه فرد در زمان لازم از آن بهره مند نشود به مروز زمان خود را به عنوان یک کمبود اجتماعی مسموم و عقیم نشان خواهد داد. مورد دیگر که منبعد به عنوان یک کمبود اجتماعی می تواند در شخصیت افراد ظاهر شود لذت مالی است . همانطور که می دانید اموال در اشکال مختلف هم می توانند در شخصیت وابعاد انسانی و فرهنگی و اقتصادی افراد موثر باشند و هم این که می توانند شخصیت و منش انسانی را در ابعاد مختلف زیر سوال ببرند. بنابراین استفاده از لذت مالی در صورتی که در جهت تکامل سرشت انسانی بکوشد بسیار مهم و اساسی است و در غیر این صورت مشکلات خاص خود را به همراه خواهد داشت. ولی با این تعابیر لذت مالی از خواسته های اجتماعی و اقتصادی بشر به شمار می آید و به مانند دیگر لذایذ باید در حد لازم به افراد تزریق شود که بعداً خود را به عنوان یک کمبود اجتماعی جلوه ننماید. آخرین لذت که در فرهنگ و هنر و دانش انسان بسیار موثر و کارآمد نشان می دهد لذت طبیعی است . لذت بردن از طبیعت و ویژگی های زاید الوصف آن بهترین لذت در جهت تسکین روح و روان انسان است. چه بسا چون سرشت طبیعت انسان از خاک است و همه چیز از خاک قد علم می کند این نوع لذت ارتباطی عاشقانه و مجنون وار با روح انسان را برقرار کرده و البته همزبان شدن با زبان طبیعت و تبادل نظر کردن با این زبان شیرین و آموزنده ، هم در تکامل شخصیت انسان موثر است و هم درترویج و بقای خواسته‌های اجتماعی انسان ضروری .
بنابراین لذت طبیعی از دیگر لذایذ مهم و بنیادی است که عدم استفاده ی به جا و درست از آن سبب ظهور کمبودهای اجتماعی در افراد می شود . و این مهم بدین سان است که طبیعت هم در جان انسان جایگاه دارد و هم در روح انسان و هم این که در فرهنگ و ادب انسان نقشی سازنده را بر عهده گرفته است .
با این تفاصیل باید ابراز داشت که انواع لذت ها اگر در زمان خاص خود از آنها استفاده نشود می توانند به عنوان کمبودهای اجتماعی ظاهر شوند. به بیانی لذت ها همان نیازهای اساسی افرادند که باید در زمان خاص خود مورد استفاده ی سالم قرار گیرند . نتیجه این که کمبودهای اجتماعی براساس نبودهای اجتماعی و فرهنگی بوجود می آیند و اگر می خواهیم که کمبود اجتماعی ای ظهور نیابد باید تخم بودها و هستی های سالم اجتماعی را به صورت بنیادی در سرشت انسانی خود بکاریم .
عابدین پاپی
نویسنده ،شاعر و روزنامه نگار


همچنین مشاهده کنید