جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

دولت های رفاه و دموکراسی یا کارگزار سرمایه مالی و اختناق


دولت های رفاه و دموکراسی یا کارگزار سرمایه مالی و اختناق
بحران سرمایه داری هنوز کولاک می کند و این تازه اول کار است. بی خانمانی میلیونها انسان، گرسنگی دادن و ایجاد فقر در عرصه جهان آنهم به صورت آگاهانه یک جنایت علیه بشریت است. بحرانی که دامنه اقتصاد سرمایه داری را گرفته است، نتیجه اتفاق نیست، نتیجه اشتباه این یا آن فرد نیست، و یا آنطور که تبلیغ می کنند تا مردم را شستشوی مغزی دهند، ناشی از حرص و آز افراد جداگاهانه سرمایه داری نیست. این بیماری جذام سامانه سرمایه داری است که بر اساس کسب سود حد اکثر بنا شده است و مالکیت خصوصی بر وسایل تولید را مقدس می داند. در حالیکه کارخانه ها از ماشینهای سواری و حمل و نقل مملو گشته است و ثروت روی ثروت خوابیده است مردم توانائی خرید این کالاها را ندارند و باید گرسنگی بکشند. در حالیکه صدها هزار خانه مسکونی خالی در اختیار بانکها و بیمه هاست مردم در زیر چادر زندگی می کنند. تناقض سامانه سرمایه داری در همین مثال ساده عرضه می شود. در یک طرف قطب ثروت و در طرف دیگر قطب فقر نشسته است. در حالیکه ثروت وجود دارد مردم از فقر میمیرند. مرگ محصول کمبود کالا و ثروت نیست محصول توزیع غیرعادلانه و تقدس مالکیت خصوصی بر وسایل تولید است. دولتها حافظ این بیعدالتی با زور توپ و تانک هستند و به جای رسیدگی به وضع مردم سیستهای کنترل و نظارت بر مردم را تکمیل کرده و قوانین ارتجاعی ضد دموکراتیک برای مقابله با برآمد آتی توده ها به تصویب می رسانند. دستگاههای سرکوب به بهانه مبارزه با تروریسم، اسلام سیاسی، بنیادگرائی هر روز گسترده تر می شود. شبکه وسیعی برای نظارت بر مردم و هدایت افکار عمومی با آخرین تجهیزات علمی و فنی ایجاد کرده اند. رفاه جای خود را به فقر می دهد و دموکراسی بورژوازی آن روی سکه خویش را که اختناق و سرکوب است نمایان می سازد. روشنفکران خود فروخته و تهی مغزی که از نهادینه بودن دموکراسی در ممالک مرفه اروپائی سرمست شده بودند و مبارزه طبقاتی را جعل تاریخ جا می زدند حال باید ببینند که از آن دولتهای رفاه چه باقی مانده است. این دولتها باجازه کدام موکلین خود حق دارند مالیات آنها را به کام سرمایه داران خصوصی بریزند تا از زمین بلند شده و خود را برای سربریدن مردم مجددا آماده کنند؟ تجربه زنده اخیر نشان می دهد که دولتها دولتهای طبقاتی هستند و موظفند و برای این بر سر کار می آیند تا از منافع طبقه از نظر اقتصادی قدرتمند حاکم حمایت کنند. دولتها ارتش و پلیس و سازمان امنیت و نظام قضائی را به مساعدت می گیرند تا سامانه سرمایه داری و سرمایه داران را از گزند مردم حفظ کنند. ارتش و پلیس و ماشینهای سرکوب بیک باره به ارتش و ماشینهای سرکوب خصوصی سرمایه داران علیه اکثریت مردم بدل می شوند. در ایتالیا ارتش حق سرکوب مردم را پیدا کرده است، در آلمان طرح شده و زورشان نرسیده است و... در اینجا باید به گفتار مارکس، انگلس، لنین و استالین تاکید کرد که دولت محصول آشتی ناپذیری تضادهای طبقاتی است و تا زمانیکه این تضادهای آشتی ناپذیر وجود دارند لزوم این دولتها از جانب طبقات حاکم حس می شود.
دولت ها که به خوبی نشان داده اند دست نشانده و کارگزار سرمایه داران هستند از جیب مردم دزدی می کنند و به جیب بانکها و بیمه ها می ریزند و مردم را دلداری می دهند که این دزدی مصلحت آمیز به نفع آنهاست. دلیل مسخره آنها این است که اگر این اقدام انجام نشود وضع بدتر می شود. یعنی کارگزاران سرمایه دارن طلبکار هم هستند و تو گوئی این دزدی را از روی دلسوزی با طبقه مکارگر و قاطبه مردم انجام می دهند. آنها می گویند که پس از غلبه بر بحران از مزایای آن همه برخوردار می شوند. این همان استدلالی است که چند سال پیش می کردند که اگر از حقوق کارگران زده شود و یا دستمزد آنها افزایش نیابد قدرت رقابت سرمایه داران را برای دریدن یکدیگر افزایش داده و سرانجام از سودی که نصیب سرمایه دار قویتر شده بخشی به جیب مردم خواهد رفت. تجربه نشان داده است که سرمایه داران هرگز حتی به این تعهدات خویش عمل نکرده اند و در عمل وضع طبقه کارگر و مردم بدتر شده و قدرت خریدشان کمتر گشته است. در وضعیت بد اقتصادی سرمایه داران کارگران را از اخراج می ترسانند و از افزایش دستمزد آنها جلو میگیرند و در دورانهای رونق نیز بهانه رقابت را طرح می کنند تا از افزایش دستمزد کارگران و کارمندان جلوگیرند. آیا تا کنون سرمایه داری را دیده اید که داوطلبانه به میدان آید و بگوید به علت سود سرشارم حاضرم امسال دستمزد کارگران را افزایش دهم. تاریخ چنین سرمایه دارانی را ندیده است. در جائیکه حتی نتوانند با حقه بازی سود سرشار خویش را پنهان کنند از ذخیره سرمایه برای روزهای سخت سخن می رانند تا بازهم بهانه ای برای تشدید استثمار داشته باشند.
دولتها تصمیم دارند خسارت بانکها را پرداخت کنند. اینکه این خسارت چقدر است و این پولها به جیب چه کسی رفته است معلوم نیست و یا کتمان می شود. گمان بر این است که دو بیلیون دلار باید به حلقوم بانکها و بیمه ها فرو کرد تا سرپا بایستند. دو بلیون دلار یعنی ۲ هزار میلیارد دلار. ریختن چنین ثروتی به کام این نهنگان سرمایه بخاطر اشکال حقوقی پیچیده و کلاهبردارانه و شرکتهای جعلی و یا واقعی دختر، پنهان شدن در پس حفظ اسرار شرکتها و بانکها و ادغام سرمایه های جهانی روشن نمی کند که سرمایه داران کدام شرکت جهانی و متعلق به کدام کشور از آن سود می برند. بافت این سرمایه ها می تواند طوری باشد که مساعدت دولت آلمان به کارخانه اوپل موجب ورشکستگی فولکس واگن و بنز شده و در عوض جنرال موتور آمریکا از قبل اقتصاد آلمان خود را نجات دهد و سرکردگی را در دنیای سرمایه داری تامین کند. سرمایه داران در پای میز قمار نشسته اند و در پی آن هستند که از این “بخت آینده“ که قدرت رقابتها را افزایش می دهد، با کلاه گذاردن سر رقیب، کمال استفاده را بکنند. دولت کارگزار سرمایه داران کوچکترین نفوذی ندارد تا از این اسرار با خبر شود و سر از کار سرمایه داران در آورد. زیرا اقدامات دولتی که در جهت بر ملا کردن دست سرمایه داران است قانونا ممنوع است.
حال این دو بیلیون دلاری که از آن نام برده می شود باید بر اساس نفوذ سرمایه داران تقسیم شود. ماشین چاپی را تصور کنید که در ثانیه یک اسکناس یک دلاری تولید می کند. فکر می کنید تقریبا چند سال طول می کشد تا این دو بیلیون دلار به چاپ برسد؟ هزار سال؟، دو هزار سال؟ ده هزار سال؟ نیم قرن؟... اشتباه می کنید تقریبا ۶۴ هزار سال. این ثروت و اندوخته بشری باید برای نجات سرمایه داری بدور ریخته شود تا این سامانه جنایتکار و ضد بشری به عمر طفیلیگرانه خویش ادامه دهد.
مدافعان سرمایه داری که بعلت جیبهای پر پولشان و یا اینکه جیره مواجب بگیر سرمایه داران هستند بروز بحران را غیر قابل پیشگوئی، اتفاقی و درمان بخش جا می زنند. به نظر آنها پیشگوئیهای کارل مارکس در کتاب سرمایه و تکرا مکرر این بحرانها باد هواست و چه بهتر که کتابهای کمونیستی را با زور شکنجه ممنوع کنند تا کسی نفهمد راه علاجی هم از طرف مارکس برای این بیماری جذام سرمایه داری تجویز شده است. بنظر آنها ورشکستگی و بی خانمانی و مرگ میلیونها انسان نباید باعث آزردگی خاطر شود زیرا نسل بعدی از قبل رونق سرمایه داری زندگیش بهتر می شود. ولی خود همین مبلغین و اندیشمندان سرمایه داری حاضر نیستند برای تسکین آلام مردم جهان ثروت خود را با آنها تقسیم کنند. شعار آنها این است مرگ خوبه برای همسایه.
آنها هوادار قتلهای درمانی هستند. همان کاری که آقای سعید امامی(اسلامی) در ایران می کرد و به قتلهای زنجیره ای معروف شد. قتلهای درمانی سرمایه داری کارگران اضافی و یا جمعیت اضافیرا در گوانتاناموی سرمایه داری گرسنگی و بی خانمانی می دهد تا انبوه انبوه بمیرند و با دفع سومومات از بدن سرمایه داری، این سامانه را برای ادامه حیات توانبخش نمایند.
راه درمان و پایان دادن به این فجایع که موجب جنایت و جنگ است، راه پایان دادن به این وبای سرمایه داری که همه قاره آفریقا و آمریکای لاتین را فرا گرفته است سرنگونی نظام سرمایه داری است. بر ویرانه این نظام ضد بشری باید نظام انسانی سوسیالیسم مستقر شود که با اشتراکی کردن مالکیت بر وسایل تولید یک بار برای همیشه با سیاست اقتصادی هماهنگ و برنامه ریزی شده از وقوع این همه ددمنشی، فلاکت و فقر جلو گیرد. تنها طبقه کارگر با رهبری حزب مارکسیست لنینیست و استقرار دیکتاتوری پرولتاریاست که می تواند به این وضع اسفناک پایان دهد. در غیر این صورت نهنگان سرمایه بر کوهی از اجساد محکومین به گرسنگی و فقر، مجددا کاخهای افسانه ای خویش را بنا خواهند کرد. ثروتهای بشری را از بین می برند و مجددا با تولید آنچه نابود کرده اند، انبانهای خویش را پر می کنند. این بازی آنقدر ادامه دارد که بربریت جای همه چیز را بگیرد. جنگ بر سر تصاحب مواد اولیه میان نهنگان امپریالیسم در راه است. انقلاب است که می تواند جلوی این فاجعه را بگیرد.
بر گرفته ازتوفان شماره ۱۰۹
www.toufan.org
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید