شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


چگونه واقعیت طلاق را به فرزندمان بگوییم؟


چگونه واقعیت طلاق را به فرزندمان بگوییم؟
به چهره غمگین امیر کوچولو نگاه کنید. او فقط ۷ سال دارد. می‌گوید: «من می‌خواهم پیش مامانم بمونم» اما حضانت او را به پدرش داده‌اند و فقط می‌تواند چند روز یک‌بار مادر را ببیند. شاهد نزاع والدینش بوده و حالا نمی‌داند چه سرنوشتی در انتظار اوست. می‌ترسد؛ از همه آنچه نمی‌داند چیست؛ از همه ناشناخته‌هایی که هستند و آزارش می‌دهند. انگار باورش شده که نمی‌تواند به چشمانش اعتماد کند. تا دیروز پدر و مادرش خوب بودند و حالا حس می‌کند آنها برایش ماندنی نیست، خوب نیستند؛ و حالا نگران است که چه کسی او را دوست خواهد داشت؟ کی او را به مدرسه می‌برد؟ و... آیا به نظر شما والدین امیر کوچولو نمی‌توانستند طوری با او برخورد کنند که آسیب کمتری ببیند؟ با هم پرونده واقعی دیگری را از زندگی یک زوج ورق می‌زنیم و از دکتر بدری‌سادات بهرامی همین سوال را می‌پرسیم. با ما همراه شوید تا ببینیم چه طور باید این موضوع را به بچه‌ها گفت...
● قصه از کجا شروع شد؟
«۷ سال است که با این مرد، این مرد بی‌اراده که عرضه هیچ کاری را ندارد، زندگی می‌کنم. فقط به خاطر پسرم. اگر او نبود سال‌ها پیش طلاق می‌گرفتم. شوهرم اصلا یک مردی نیست که بتوانی به او تکیه کنی. دو سالی هست که معتاد شده و من و پسرش را اذیت می‌کند. یکی دو بار در حضور پسرم مرا کتک زد. دیگر نمی‌توانم. می‌خواهم طلاق بگیرم. به پسرم هم گفته‌ام که پدرش مریض است و معتاد است و من به‌خاطر او تن به این زندگی داده‌ام. او هم خوشحال است که از این وضع نجات پیدا می‌کند. دایم می‌‌پرسد: «چرا بابا تو را زد؟ نمی‌شه دکتر بره تا خوب شه؟» من نمی‌دانم چه طور به او بفهمانم که نه، نمی‌شود! گاهی گریه می‌کند و می‌گوید: «من قول می‌‌دهم پسر خوبی باشم. از هم جدا نشوید.» در تلاشم که حضانتش را بگیرم. برایم مهم است که دلواپسی‌های او را بشناسم و کمکش کنم. اما چه کاری از من ساخته است؟»
● در مطب مشاور
▪ بدری سادات بهرامی: در طلاق والدین، بچه‌ها بسیار آسیب می‌بینند و قبلا هم در این مورد صحبت کردیم اما اگر بدانیم چه طور این قصه تلخ را برایشان بگوییم تا حدی کمک می‌کنیم بر ترس‌هایشان غلبه کنند. بچه‌ها نمی‌خواهند این جدایی را باور کنند و تا مدتی در فاز انکار باقی می‌مانند. آنها در رویای خود و گاهی در قالب طرح واقعی به دنبال راه‌های دوباره جوش دادن این پیوند گسسته‌شده هستند. پس دغدغه و ترس دارند مبادا حادثه‌ای رخ دهد که مانع موفقیت آنها در این به خیال خودشان آشتی شود. پس باید حتما جدی اما با ملایمت و مهربانی به آنها بگویید زندگی مشترک من و پدرت به پایان رسیده و ما به دلایلی که مربوط به خودمان دو نفر است با هم مشکلاتی داریم و تلاش‌هایی هم کردیم که آنها را حل کنیم (مثلا دکتر رفتیم یا با بزرگ‌ترها صحبت کردیم) اما دیگر نمی‌توانیم همراه هم باشیم. رابطه ما دیگر مثل قبل نیست و با اینکه پدر تو یا مادر تو خیلی مرد یا زن خوبی هست اما تصمیم گرفتیم جدا شویم. یادت باشد رابطه مامان با تو یا بابا با تو هیچ فرقی نکرده است و ما همیشه پدر و مادرت هستیم و مثل قبل دوستت داریم و تنها تفاوت این ماجرا اینجاست که آدرس ما عوض شده است. اگر تا دیروز می‌خواستی بابا را ببینی و به اتاق او می‌رفتی که همین بغل بود اما از حالا می‌توانی او را در کوچه فلان، پلاک فلان ببینی. هر وقت و ساعتی که خواستی ما تو را برای دیدار پدر یا مادر می‌آوریم. ضمنا دیگر هرگز به او نگوئید پدرش معتاد است یا شما به‌خاطر او دارید این زندگی را تحمل می‌کنید. چون او خودش را مقصر حس می‌کند...
ـ مادر امیر: ببخشید بین کلام‌تان؛ آخه امیر می‌خواهد بداند که ما چرا نمی‌توانیم کنار هم باشیم؛ می‌گوید چرا بابا تو را زد؟
ببین عزیزم! امیر که فقط ۷ سال دارد. اگر او ۱۷ سال هم داشت پاسخ شما فقط همین باید باشد که این دلایل مربوط به ما دو نفر است و اصلا تو در این بین نقشی یا تقصیری نداری. دلیلی ندارد که شما فرزندتان را بابت دلیل طلاق قانع کنید. او نباید وارد مسایل شما بزرگ‌ترها شود. او نباید وجه‌المصالحه قرار بگیرد. چرا به او گفتید پدرش معتاد یا مریض است؟ پدر و مادر هر کس جزو هویت او هستند. اگر پدر یا مادر را بد جلوه دهید یعنی به بچه‌ می‌گویید تو هم بد هستی. به او بگویید پدرت مرد خوبی است. ماجرای نزاع آن روز هم مشکلی بوده که بین ما دو تا است. پدرت فعلا آدرسش عوض شده و هر وقت بخواهی برای دیدنش تو را می‌برم. اگر هویت او را خدشه‌دار کنید، عزت نفس و اعتماد به نفسش را می‌گیرید و آسیب زیادی به او خواهید زد. هرگز بغض و کینه‌های بین خودتان را به بچه‌ها منتقل نکنید. همین که آنها را از داشتن کانون گرم خانواده محروم می‌کنید کافی است. دیگر شما را به خدا، آسیب اضافی وارد نکنید. حتی از خانواده‌هایتان بخواهید از الفاظی چون «پدر فلان‌فلان‌شده‌ات یا مردک معتاد یا این جور حرف‌ها» استفاده نکنند یا مثلا نگویند «اون مادر چنین و چنانت!»
کودک تا مدت‌ها خود را مقصر این طلاق می‌داند. شما باید به فرزندتان بگویید که تو پسر خوبی بودی، من و پدرت از تو راضی هستیم و مطمئن باش که تو هیچ تقصیری نداشتی. ما مثل قبل مراقب تو و درس خواندنت هستیم. فقط به دو آدرس مختلف نقل‌مکان کردیم. حالا تو دو خانه داری، همین!
او همچنین می‌ترسد که مبادا بی‌پدر یا بی‌مادر شود. به او اطمینان بدهید که هیچ چیز حتی سفر شما به یک شهر دیگر هم نمی‌تواند این رابطه را قطع کند. پدر و مادر به هیچ‌وجه از فرزند خود جدا نمی‌شوند و حتی مرگ هم نمی‌تواند این عشق و رابطه را بگیرد. به او بگویید که الان پدر یا مادر مرحوم من با اینکه در این دنیا نیست اما مال من است. به او بگویید که شاید پدر یا مادرت روزی با یک خانم یا آقا آشنا شوند و یکدیگر را دوست بدارند. این به معنی آن است که آنها آن شخص را از مادر یا پدرت بیشتر دوست دارند و بر او ترجیح می‌دهند، نه بر تو. تو همواره در قلب آنها جای خودت را داری و هیچ‌کس معادل تو نیست.
ـ مادر امیر: اما او شاهد دعوای ما خصوصا در مساله حضانت بوده است؛ یعنی نمی‌داند پدرش با من چه بدی‌هایی کرده؟
چه اصراری است که او پدر یا مادرش را مقصر بداند و دیگری را بی‌گناه بشناسد؟ اصلا به او ربطی ندارد! پدر او معتاد، دزد یا اصلا یک مخترع معروف، هر چه هست، هویت اوست. شما دو نفر با این جدایی به او آسیب می‌زنید. چرا به خاطر خوب‌تر جلوه دادن خود یا دیگری او را درگیر می‌کنید؟ او باید حس کند که مادر و پدر خوبی داشته است. شما از دست همسرتان گله دارید ولی او را از این تنش جدا کنید حتی اگر قانون تعیین ‌کند حضانت با چه کسی باشد و بچه‌، هفته‌ای یا ماهی یکبار والد دیگر را ببیند. واقعیت این است که هیچ قانونی قدرت اندازه‌گیری نیازها و عواطف بچه را ندارد. به او بگویید که این قوانین، مهم نیستند و او هر وقت بخواهد می‌تواند والد دیگر را ببیند و شما او را نزد والدش خواهید برد.
در لحظاتی که با او هستید، تمام سعی‌تان را به کار ببندید که او فارغ‌ از همه چیز فقط خوش بگذراند و حواس‌تان باشد که پیش او هرگز نباید از همسر سابق‌تان بدگویی کنید؛ چون به هر حال، برای فرزندتان، آن پدر بخشی از هویت او محسوب می‌شود.
● حرف آخر
با اینکه حس تملک، حتی تا مدتی بعد از طلاق شما از همسرتان نسبت به او باقی می‌ماند اما باید باور کنید که او دیگر از آن شما نیست و مستقل است که برای خودش زندگی کند. تنها موضوعی که شما را به هم پیوند داده وجود فرزندتان است. مبادا در مورد اینکه شاید همسرتان تصمیم به تشکیل خانواده بگیرد، به عنوان مطلب یا کاری زشت با کودک صحبت کنید: «من جوانی‌ام را فدا کردم و حالا بابات می‌خواهد با مریم خانم عروسی کند! او از اولش هم ما را دوست نداشت. رفتی خانه مادربزرگ، مریم هم آنجا بود؟ تماس نگرفت؟»
یادتان باشد این جملات را هرگز به بچه نگویید و او را که فارغ از دنیای شما بزرگ‌ترهاست به عنوان رادار اطلاعاتی خود قرار ندهید. بگذارید او در مدتی که مادر یا پدرش را بعد از چند روز می‌بیند فقط به بازی و شادی بپردازد؛ نه اینکه حساس شود چه کسی رفت و چه کسی آمد تا بلکه برای شما خبرهایی بیاورد. با این کار که متاسفانه در بسیاری از خانواده‌ها هم رایج است، به بچه‌ها آسیب نزنید.
الهه رضاییان
منبع : روزنامه سلامت


همچنین مشاهده کنید