پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


وقتی که گریزی از شعار دادن نیست


وقتی که گریزی از شعار دادن نیست
«وقتی همه خوابیم»، آخرین ساخته بیضایی که نمایش‌اش در جشنواره فیلم فجر، حرف و حدیث‌ها و نظرات متناقضی را به‌دنبال داشت، بیانیه‌ای علیه مشکلاتی است که بر سر راه فیلمسازی وجود دارد.
مضمون اصلی فیلم، گلایه‌ها و تنگناهای فیلمسازی از نگاه بیضایی است؛ چیزهایی که شاید دلیل کم رنگ بودن حضور این کارگردان قدیمی در سینماست.
فضای نزدیک به تئاتر در میزانسن، دیالوگ و بازیگری‌های این فیلم بیش از آنکه به قول عده‌ای سبک کار بیضایی و امضای او در فیلم‌هایش محسوب شود، شاید حاصل سال‌ها دوری این استاد کهنه‌کار از سینما و ارتباط بیشتر او با دنیای تئاتر است؛ فضایی که باعث می‌شود لحن بیانیه مانند فیلم بیشتر به چشم بیاید(میزانسن‌هایی که در اغلب کارهای بیضایی حتی مسافران هم دیده می‌شود)؛ هرچند این موضوع را نمی‌توان نادیده گرفت که این فرم در کارهای بیضایی همیشه حضور دارد و تبدیل به مولفه کارهای او شده است و شاید ساختاری است که آگاهانه توسط او به کار گرفته می‌شود.
البته در وقتی همه خوابیم، به‌علت ساختار روایی و بازی در بازی بودن داستان، این فرم بازیگری تا حدی به کمک فیلم آمده، مثلا مژده شمسایی در فیلمی که در حال ساخته شدن است نقش زنی را دارد که شوهر و فرزندش در تصادفی کشته شده‌اند. در لحظاتی که ایفاگر این نقش است، بازی‌های اغراق شده‌تری دارد و وقتی که با کات کارگردان از نقش خارج می‌شود، فرم بازی‌‌اش طبیعی و متعادل است. این تفاوت تا حدی به جداسازی این دو فضا در فیلم کمک می‌کند.
وقتی همه خوابیم کنایه‌ای به اهالی سینماست که در مقابل بسیاری از تغییرات ناخواسته‌ای که در جهت پرفروش شدن فیلم‌ها انجام می‌شود، انگار خواب هستند و سهل‌گیرانه سکوت کرده‌اند. بیضایی در این فیلم می‌خواهد تمام گله‌هایش را یک جا و در حجم زمانی یک فیلم بگوید، به همین دلیل فیلم به شکوائیه محض از فضای سینمای امروز ایران تبدیل شده است. گله از سبک‌شمردن کار فرهنگی و طعنه به فیلمسازانی که با سکوت در برابر خواسته‌های تهیه‌کننده یا به عبارت بهتر در این فیلم، سرمایه‌گذار فیلم، سکوت می‌کنند. موج کاذب ستاره‌سازی‌ و ستاره سالاری و ترجیح دادن اقوام تهیه‌کننده به جای بازیگران حرفه‌ای و عوامل اصلی فیلم و بی‌ارزش شمردن هرنوع سینمایی به جز سینمای گیشه، کلیت فیلم ما همه خوابیم را می‌سازد.
اما آنچه این فیلم، سگ‌کشی، سایر فیلم‌های بیضایی و در مجموع سینمای او را از سایر فیلمسازان متمایز می‌کند، تسلط او به‌عنوان کارگردانی حرفه‌ای بر تکنیک‌ها و فنون سینمایی است و صرف‌نظر از کنایه‌هایی که به حضور رنگی از تئاتر در کارهای او می‌پردازند، بیضایی یکی از معدود کارگردان‌های سینمای ایران است که تسلط بی‌چون و چرای او را بر اصول صحیح کارگردانی نمی‌توان نادیده گرفت. استفاده از تکنیک‌های درست سینمایی و فیلمسازی و آگاهی به این اصول چیزی است که در فیلم‌های ایرانی اغلب کم رنگ است.
اما صرف‌نظر از محتوا، فیلم‌های بیضایی و فیلم اخیر او- وقتی همه خوابیم- بر مبنای اصول صحیح کارگردانی و دکوپاژی دقیق و حساب شده ساخته شده‌اند. دکوپاژ عالی فیلم‌های بیضایی نکته‌ای غیرقابل انکار در تمام فیلم‌های اوست که در ساختار این فیلم‌ها به وضوح دیده می‌شود.
بیضایی در وقتی همه خوابیم، دل پری از سرمایه مداری در سینما دارد اما اشکال اینجاست که کم فیلم می‌سازد و وقتی پس از سال‌ها فیلم می‌سازد، می‌خواهد همه حرف‌ها و دلخوری‌هایش را هر چند جسورانه اما در محدوده زمانی یک فیلم بگوید و همین می‌شود که فیلم می‌خواهد هزاران حرف و گله را در مدتی کم و پر فشار بگوید و در نتیجه در جاهایی دست به دامن نماد‌پردازی‌های شعاری در تصویر (مثل نشان دادن سر درسینمایی قدیمی که زیر آن چکامه کشته می‌شود) و یا استفاده از دیالوگ‌های شعاری می‌شود. شاید اگر بیضایی به‌عنوان کارگردانی کهنه کار، با مهارت و تسلط تکنیکی بسیاری که بر کار خود دارد، در فاصله سگ کشی و این فیلم، مجال ساختن فیلم‌های دیگری داشت، مجبور نبود تمام کلیت درام در یک فیلم را به شکوائیه‌های بسیار در هر لحظه فیلم تبدیل کند.
فیلم با ضرباهنگ خوبی، با ماجرای زنی شروع می‌شود که شوهر و فرزندش در یک تصادف کشته شده‌اند. این ریتم خوب تا نیم ساعت اول فیلم کاملا حفظ می‌شود اما با شکست روایت و روشن شدن بازی در بازی بودن فیلم و اینکه زن، بازیگری در حال بازی در یک فیلم است، ریتم شکسته می‌شود. از نقطه‌ای که می‌فهمیم با یک فیلم در فیلم مواجهیم و ما همه خوابیم قرار است روایتی بر فیلمسازی باشد نه راوی داستان یک فیلم (ماجرایی که مخاطب را درگیر می‌کند و با کشمکش‌های خوبی در درام پیش می‌رود ) ریتم افت می‌کند و از فضای اولیه خارج می‌شویم. با تغییر بازیگران فیلمی که در دل فیلم وقتی همه خوابیم در حال ساخت است و ما روند ساخت آن را می‌بینیم، حال و هوای کار تغییر کرده و فیلم به ورطه کشداری می‌افتد.
در تسلسلی ناامیدانه و تا حدی اغراق آمیز که شاید به قول بیضایی در این فیلم، ذات فیلمسازی‌ در سینمای امروز ایران است، مدام عوامل فیلم به سلیقه و خواست تهیه‌کنندگان پدرسالار سینما تغییر می‌کنند و بیضایی تا آنجا پیش می‌رود که تهیه‌کننده کارگردان را هم کنار می‌گذارد و حاصل کار فیلمی می‌شود که ربطی به فیلم اصلی ندارد؛ فیلمی که تغییرات مدام و آشفتگی عوامل آنکه مدام عوض می‌شوند و هجویه‌ای که در آن علیه روند فیلمسازی شکل می‌گیرد، ما همه خوابیم را هم آشفته کرده است.

حضور بازیگرانی مثل نواب صفوی و شقایق فراهانی در نقش‌هایی که در آنها به نابلد بودن و تحمیل آنها بر فضای فیلم تاکید می‌شود، می‌تواند به شکلی ناخودآگاه ذهن بیننده را به این سمت ببرد که آنها در مقایسه با بازیگران مقابل و در خارج از فیلم هم بی‌استعدادند و این حتی به قیمت بازی در فیلم بیضایی، کاری جسورانه است.فیلم به شکلی آرمان‌گرایانه که حاکی از عشق فیلمساز و دلبستگی او به سینما و فرهنگ است به پایان می‌رسد.
الهام طهماسبی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید