جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

از عدالت خواهی تا زلزله شناسی


از عدالت خواهی تا زلزله شناسی
فارغ التحصیلان دانشکده فنی تهران جلساتی دوره یی دارند و عده یی از پیشکسوتان فارغ التحصیل این دانشکده را دعوت می کنند تا یادی از گذشته ها کنند. به این ترتیب تاریخچه یی شفاهی از این دانشکده تهیه می شود که با تداوم این جلسات تکمیل خواهد شد. مهندس علی اکبر معین فر یکی از دانشجویان قدیم این دانشکده قبل از شروع نهضت ملی کردن نفت و از فعالان سیاسی آن دوران، خاطرات خود را بازگو کرده است که گوشه یی از تاریخ معاصر کشور را نیز نشان می دهد. معین فر مهندس راه و ساختمان است که در دولت موقت وزیر نفت شد. (۱۳۵۸-۱۳۵۷) پس از آن مدتی رئیس سازمان برنامه و بودجه (۱۳۵۹) بود. وی همواره یکی از کارشناسان برجسته زلزله شناسی کشور است که در این راستا خدمات ارزنده یی داشته است.
● دوره رضاخان
کودکی ام مقارن بود با حکومت رضاشاه؛ ترس از آژدان، سکوت و هیس هیس حتی در خانه، قدرت بی حد و حصر اداره نظمیه، متحد الشکل شدن لباس ها و کشف حجاب. بعد از آنکه مادرم سر خیابان در نتیجه هول از حمله پاسبان سقط جنین کرد، پدر و مادرم به نجف رفتند و سرپرستی خانواده ما برعهده برادر بزرگ ترم افتاد.
یکی از سرگرمی های کودکی ام تماشای رژه ارتش در روز سوم اسفند بود. رضاشاه آن را «ارتش نوین ایران» می خواند، اما با یورش ارتش های متفقین، اعلامیه شماره یک ستاد ارتش که خبر از دفاع تا آخرین نفس می داد به شماره دو نرسید. من در کنار ایستگاه ماشین دودی که نزدیک منزل مان در اسماعیل بزاز (مولوی فعلی) بود، شاهد ورود سربازان انگلیسی و هندی بودم. آن واقعه شوکی عظیم بر ما نوجوانان وارد کرد و نقطه پایانی بر رویاها و باورهای آموزش داده شده در مدرسه هایمان مبنی بر ساختن ایران نوین بر پایه های ایران باستان بود.
با سرنگونی قدرت استبدادی، فضا تغییر کرد. من هم اندک اندک به جرگه روزنامه خوانان پیوستم. حرکتی بزرگ در کشور راه افتاد؛ شکل گیری گروه ها و دستجات سیاسی، به ویژه نیروهای چپ، در سال های ۲۰ تا ۲۴.
ابتدا در هنرستان صنعتی تهران مشغول تحصیل بودم. در نهایت، رشته ریاضی را انتخاب کردم و سال ششم را در هنرسرای عالی خواندم. هنرسرای عالی دانش آموزان را برای ورود به مقاطع بالاتر هنرسرا تربیت می کرد، ولی من از بین هنرسرای عالی، دانشگاه تبریز و دانشگاه تهران آخری را برگزیدم. هنرسرا در واقع زیر نظر استادان آلمانی و با پرسنل آلمانی و ایرانی اداره می شد و دانشگاه علم و صنعت امروزی آن را سلف خود می داند. دانشگاه تبریز را طی جمهوری (یا غائله) آذربایجان در سال ۱۳۲۵، پیشه وری تاسیس کرده بود. سال ۱۳۲۶ در آزمون ورودی دانشکده فنی ثبت نام کردم. تعداد داوطلبان آن آزمون ۱۲۰ نفر بود و دانشکده ۷۶ نفر می گرفت. از آنجا که عده یی جذب دانشکده های دیگر شدند، نهایتاً کسی نماند که در آزمون هیچ کدام از دانشکده ها پذیرفته نشده باشد. در آن روزگار، تعداد دیپلمه های ریاضی بسیار کم بود. کسانی دبیرستان رفتن را خلاف شرع و معادل بی دینی می دانستند. مثلاً دایی های خود من که بسیار متعصب بودند از شوهرخواهرشان خواستند برادر بزرگ ما را از ادامه تحصیل در مدرسه تدین که مدرس های به سبک جدید بود، منع کند. این برادر ما که خود از تحصیل باز ماند، با ایستادگی در مقابل پدر و خانواده اجازه آن تضییع حق را در مورد دیگر برادرهایش نداد و حق بزرگی بر گردن من و برادر دیگرم که پزشک شد، دارد. در چنین شرایطی وارد دانشکده فنی شدم.
● استقلال دانشگاه
ریاست دانشکده فنی پیش از ورود ما با غلامحسین رهنما (ریاضیدانی که مدتی وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه را برعهده داشت) و رئیس دانشگاه دکتر علی اکبر سیاسی بود. سیاسی با پیگیری تهیه لایحه «استقلال دانشگاه» و پافشاری بر تصویب آن در مجلس چهاردهم، بزرگ ترین خدمت را به دانشگاه و فرهنگ این مملکت کرد. گرچه داشتن دو شغل همزمان منعی نداشت، سیاسی بعد از تصویب لایحه از وزارت استعفا کرد و گفت نمی خواهد این دو شغل با هم مخلوط شوند و دانشگاه نباید فکر کند تحت نظارت وزارت است و از وزارت فرهنگ دستور می گیرد. بنابراین شورای استادان و شورای دانشکده ها تشکیل شد و هنگام ورود ما، مهندس مهدی بازرگان به عنوان رئیس دانشکده فنی انتخاب شده بود. معاونت ایشان را هم آقایان دکتر صفوی و دکتر مجتبی ریاضی (برادر مهندس عبدالله ریاضی) برعهده داشتند. ما که فکر می کردیم دانشگاه هم ادامه خوش خوشان دوران دبیرستان است در بدو ورود با نظمی عجیب و آهنین روبه رو شدیم. به محض ورود از دفتر دکتر ریاضی پلی کپی مفصلی به دست ما دادند که ریزفعالیت ها، درس ها، پروژه ها و امتحان های هفتگی مان به دقت در آن تعیین شده بود به طوری که می دانستیم مثلاً هشت ماه دیگر در فلان ساعت با کدام استاد، چه درس یا امتحانی داریم.
● استادان
اولین درسی که داشتیم ریاضیات و تدریس آن با دکتر جمال افشار بود. ما در این خیال بودیم که احتمالاً جلسه اول به نصیحت می گذرد که دکتر افشار با قیافه یی جدی و اخم های درهمش با لهجه غلیظ آذری شروع به صحبت کرد؛ «این برای مرتبه دوازدهم است که این جمله را تکرار می کنم، یعنی ۱۲ سال است که در این دانشکده درس می دهم؛ کار کنید تا پیشرفت حاصل کنید. حالا بنویسید دترمینان. مقدمه؛ پرموتاسیون.» آن زمان ماشین های حساب هنوز بسیار ابتدایی و تهیه آنها خارج از استطاعت محصل بود. بنابراین ما باید با خط کش محاسبه کار می کردیم. خط کش محاسبه بر پایه لگاریتم مدرج شده بود و شامل دو تکه، یکی ثابت و دیگری متحرک بود و با آن، محاسبات ریاضی را انجام می دادیم یا توابع مثلثاتی را پیدا می کردیم. احمد زیرک زاده (که بعدها وزیر اقتصاد دکتر مصدق شد) در جلسه اول درس حساب عددی اش قبل از آموزش کار با خط کش محاسبه، سعی کرد تفاوت بنیادین مهندسی و علوم و تفاوت مهندس با فیزیکدان را از طریق توضیح کلمه فرانسه «اوردر دو گراندور»، یا نسبت، به ما بفهماند. از دیگر استادان سال اول، دکتر رادمنش و دکتر جودت (حزب توده) بودند که هر دو فیزیک تدریس می کردند و استادانی قوی و در عین حال سختگیر بودند. برای ما خیلی جالب بود که افرادی تا این حد مشهور و از سران حزب توده ایران و دارای تمایلات ماتریالیستی استادمان باشند. هندسه تحلیلی را دکتر عقیلی تدریس می کرد. از آنجا که دو دکتر عقیلی در دانشکده داشتیم، یکی را که کارمند بانک ملی بود و بعدازظهرها و غروب ها به ما تدریس می کرد، «عقیلی شب » می نامیدیم و دیگری به «عقیلی روز» معروف بود.
● ورود دختران
سال ۱۳۲۶ شورای دانشکده تصویب کرد تحصیل مهندسی برای دختران منعی ندارد و رئیس دانشکده، مهندس بازرگان، هم از مدافعان پر و پاقرص این نظر بود. آن سال دو دختر به نام های توران خدابنده و آرشالوس وسکیان همکلاس ما شدند. خانم خدابنده که دانشجوی برجسته یی هم بود مهندس مکانیک شد و خانم وسکیان مهندسی شیمی خواند. یادم هست یک بار دکتر «عقیلی شب» امتحان سختی گرفت که همه ما سر آن دست و پا زدیم. روز اعلام نتیجه در کلاس گفت؛ «خوشبختانه یک نفر توانسته است مساله را کاملاً صحیح حل کند» و به توران خدابنده اشاره کرد. دانشکده هنرهای زیبا که آندره گودار معمار شهیر فرانسوی اداره اش می کرد به لحاظ نداشتن ساختمان تا زمان ساخته شدن آن دانشکده، دو سه سالی کلاس هایش را در زیرزمین شمالی دانشکده فنی تشکیل می داد. به خاطر تعداد افزون تر دانشجویان دختر در هنرهای زیبا، معمولاً پسران دانشکده فنی هنگام فراغت و هواخوری وارد محوطه هنرهای زیبا می شدند تا از لطافت آن محیط استفاده کنند. در سال دوم دانشکده، من به همراه ۲۸ نفر دیگر از دوستانم رشته راه وساختمان را برای ادامه تحصیل انتخاب کردم. یکی از کارهای خوب و خاص دانشکده که در عین حال خیلی هم برایش هزینه بردار بود، تشکیل کلاس معدن بود، در شرایطی که آن سال رشته مهندسی معدن سه داوطلب بیشتر نداشت. از جمله استادان سال دوم ما مهندس ابوالحسن بهنیا بود که «طرق عمومی ساختمان» تدریس می کرد. عمرش درازتر باد. مهندس بازرگان اصول تاسیسات می گفت. نکته قابل توجه در مورد کلاس بازرگان این بود که ایشان اولین استادی بود که اجازه جزوه نویسی نمی داد و نمی گذاشت دانشجو تبدیل به ماشین جزوه نویسی شود. نکته بعد اینکه عرصه سیاست را از علم دور نگه می داشت و معتقد بود وظیفه اصلی یک معلم خوب آن است که هر سال با سال گذشته اش تفاوت داشته باشد، همچنان مطالب سال های قبل را به خورد بچه ها ندهد و اهل مطالعه و نوآوری باشد.
● درس و سیاست
اهرم فعالیت سیاسی آن سال ها دو جا بود؛ بازار و دانشگاه. دانشگاه عموماً از طریق سازمان دانشجویان، قبضه حزب توده بود. اصلاً شاید دانشگاه سیاست زده شده بود. مهندس بازرگان کتابی با عنوان بازی جوانان با سیاست نوشت که در آن نصیحت می کرد وظیفه اصلی دانشجو درس خواندن است و احتراز از سیاست، گرچه بعد از کودتا خود او هم تغییر سیاست داد و در پاسخ به منتقدانش، با استدلالی ظریف می گفت آن حرف برای جامعه یی درست است که هر کس کار خودش را بکند؛ در جامعه یی که آتش گرفته است اول باید آتش را خاموش کرد و بعد به کار خود رسید. شورای دانشگاه در یک تصمیم غیرموجه در مهرماه ۱۳۲۷ بخشنامه هایی صادر کرد که دانشجویان باید تعهدنامه هایی امضا کنند که دو محور اصلی داشت؛ اولاً در محیط دانشگاه در سیاست دخالت نکنند و ثانیاً شهریه بپردازند. اما پس از اعتراض ها و اعتصاب های فراوان دانشجویان که نشانگر قدرتشان بود، این تصمیم لغو شد. تنها نکته منفی در خلال آن اعتراض ها، تندروی بود که در جریان محاصره اتاق شورای دانشگاه رخ داد. به قدری محاصره جلسه شورای دانشگاه (که در محل دانشکده ادبیات دانشسرای عالی نزدیک مجلس قرار داشت) طولانی شد که تعدادی از استادان مسن حاضر در جلسه مجبور شدند از گلدان رایی که در اتاق بود برای ادرار کردن استفاده کنند. این شکسته شدن حرمت استاد و معلم در جامعه سنتی از آن روز ایران خوشایند نبود.
تعامل با دانشکده های دیگر عموماً از طریق سازمان دانشجویان دانشگاه تهران انجام می شد. ما نیز در دانشکده فنی در هر کلاس یک نفر را به عنوان نماینده انتخاب می کردیم. دوستان توده یی ما از موقعیت خوبی در آن شورا برخوردار بودند. برخلاف دانشکده های دیگر که معمولاً تضاد دانشجویان ملی گرا و توده یی به برخورد و درگیری می انجامید، در دانشکده فنی که مغز متفکر فعالیت های دانشجویی بود تعامل ما با دوستان توده یی منطقی و دوستانه و از طریق مباحثه و گفت وگو پیش می رفت ولی مثلاً در دانشکده حقوق بین دوستان پان ایرانیست ما نظیر داریوش فروهر و پزشکپور از یک سو و توده یی ها از سوی دیگر، درگیری های حاد و شدیدی رخ می داد که گهگاه به ضرب و شتم فیزیکی می انجامید.
از همان سال اول، ما اندک اندک شروع به شکل دادن انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده فنی کردیم. پیش از ما از سال ۱۳۲۱ فعالیت انجمن اسلامی در دانشکده پزشکی آغاز شده بود. ابتدا جلسات خود را در سالن دارالفنون تشکیل می دادیم. وقتی عذرمان را از آنجا خواستند، به مدرسه نظامی در گذر تقی خان و بعد به سالن موزه ایران رفتیم. مدتی هم جلسات مان را در حجره آقایان دکتر حسین عالی و سیدجعفر شهیدی که آن زمان معمم بود و تازه از نجف آمده بود برگزار می کردیم. آن روزها هنوز امیرآباد محل اردوگاه امریکایی ها بود و وزارت فرهنگ حجره مدارس قدیمی علمیه تهران نظیر صدر و سپهسالار را به عنوان خوابگاه در اختیار دانشجویان می گذاشت. در انجمن اسلامی، مجلات فروغ علم و گنج شایگان را منتشر می کردیم. یک اتاق کوچک را در سرسرای طبقه همکف به نمازخانه اختصاص دادیم و مهندس بازرگان هم یک قالی از منزل خود به ما هدیه کرد و مخارج شست وشو و نظافت آن را برعهده گرفت. ما هم در جوی که نماز خواندن نشان از ارتجاع و عقب ماندگی داشت ادای فریضه می کردیم.
بخش کوچکی از دانشجویان فنی را دانشجویان افسری و بورسیه ارتش تشکیل می دادند که حتی از سال دوم با لباس فرم و درجه نظامی شان سر کلاس می آمدند. بعدها عده یی از آنها از «سازمان نظامی حزب توده» سر درآوردند و دو تن از این افسران در زمره ۲۶ افسری بودند که از سازمان نظامی اعدام شدند؛ سروان محقق دوانی، افسر توپخانه در دانشکده فنی مهندسی مکانیک خواند و از لحاظ ورزیدگی و استواری شخصیتی نظیر خسرو روزبه بود، گرچه تا آن حد مشهور نشد. دیگری سروان مختاری، یک سال از ما پایین تر و هم دوره آقای عزت الله سحابی بود. به زودی آن فضای فکری نسبتاً آزاد به دنبال حادثه سعی در ترور شاه در پانزده بهمن ۱۳۲۷ از دست رفت و بازسازی آن تا زمان نخست وزیری مصدق به طول انجامید. شاه در سالگرد افتتاح دانشگاه تهران برای سخنرانی و استماع نظرات دانشگاهیان به دانشگاه می آمد و آن سال جلوی محوطه دانشکده حقوق خبرنگاری به نام ناصر فخرآرایی به او پنج تیر شلیک کرد. گرچه صورت شاه فقط زخمی سطحی برداشت، به همین بهانه، حزب توده تعطیل اعلام شد و اختناق دوره رضاشاه دوباره شکل گرفت.
● نهضت ملی کردن نفت
در جریان ملی شدن صنعت نفت، اعتراضات دانشجویی نقشی مهم بازی کرد. همزمان با نطق های آتشین حسین مکی در مجلس که بخش عمده آنها را دکتر کاظم حسیبی، استاد دانشکده فنی، تهیه می کرد، ما دانشجویان نیز بیرون مجلس با نصب پرچم ایران به صورت نواری روی سینه مان در حالی که در قسمت سفیدرنگ پرچم نوشته شده بود «صنعت نفت در سرتاسر کشور ایران باید ملی شود»، به تظاهرات و راهپیمایی می پرداختیم. فارغ التحصیلی ما در سال ۱۳۳۰ مصادف شد با نخست وزیری مصدق و شرایطی که مملکت به سبب تحریم های اقتصادی تحت فشار قرار گرفته بود. سال ۳۱ به خدمت نظام رفتم و سال ۳۲ برای کار در شرکت نفت آبادان که ریاست آن را مرتضی قلی بیات برعهده داشت عازم آن دیار شدم. هنوز یک روز از ورودم به آبادان نگذشته بود که از تهران خبر کودتا علیه دولت مصدق رسید.
● زلزله شناسی
بعدها در بانک ساختمان به عنوان مهندس ناظر مشغول کار شدم. سال ۱۳۳۸ به دنبال آشنایی و همکاری با گروه مهندسی ژاپنی که برای بررسی زلزله ۱۹۵۷ مازندران به ایران آمده بودند، از سوی پروفسور تاچی نایتو، استاد برجسته زلزله و طراح و سازنده برج توکیو، برای دوره یی تحقیقاتی در مهندسی زلزله به دانشگاه واسدا دعوت شدم.
بعد از بازگشت از توکیو و به دنبال زلزله بوئین زهرا در سال ۴۱، مقدمات تهیه کد زلزله در ایران را فراهم کردم. از سال ۱۹۶۵، به عنوان عضو افتخاری «انجمن اروپایی مهندسین زلزله» به تحقیق و مطالعه در زمینه زلزله ادامه دادم. مدتی هم به عنوان استاد پاره وقت در مقطع فوق لیسانس به تدریس مهندسی زلزله در دانشگاه پلی تکنیک پرداختم.
م.قائد
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید