پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


روزنامه نگاری گونزو؛ روزنامه نگاری شخصی


روزنامه نگاری گونزو؛ روزنامه نگاری شخصی
روزنامه نگاری گونزو، سبکی از روزنامه نگاری است که به گزارشگری به عنوان بخشی از یک داستان از طریق روایت اول شخص می پردازد و ضمن آن نویسنده خود و نظرات شخصی اش را گزارش می دهد. این سبک به آمیزه ای از عناصر حقیقی و یا ساختگی برای اهمیت دادن به یک پیام و جذب خواننده گرایش دارد. این سبک به ویرایش مطالب تولیدی به عنوان عامل مهم توسط سرویسهای روزنامه ها اعتنایی نمی کند. استفاده از نقل قولها، سخنان طعنه آمیز، شوخ طبعی، اغراق و حتی بی حرمتی در این سبک معمول است.
اصطلاح گونزو با هنتر اس تامپسون عجین شده است و نخستین بار در سال ۱۹۷۰ توسط بیل کاردوسو سردبیر مجله بوستون گلوب در سال ۱۹۷۰ مورد استفاده قرار گرفت. مقاله هنتر اس تامپسون با عنوان «دربی کنتاکی رو به انحطاط و تباهی است» که در ۱۹۷۰ در اسکانلن مونتلی نوشته شده بود را به عنوان اساس روزنامه نگاری گونزو تشریح کرد. کاردوسو برای روزنامه بوستون گلوب کار می کرد و همان جا با هانترتامپسون آشنا شد و هر دو با هم مبارزه سال ۱۹۶۸ علیه ریچارد نیکسون را اداره کردند. او خودش نیز از سبک گونزو در کارهای مطبوعاتی اش و در نشریاتی همچون اسکوایر و رولینگ استون استفاده می کرد.
کاردوسو ادعا می کرد که «گونزو» اصطلاح ایرلندی جنوب بوستون بود، ضمن آنکه این مفهوم از واژه کانادایی فرانسوی gonzeaux که به غلط «جاده درخشان» معنا شده گرفته شده است.
«گونزو» در ایتالیا واژه مشترکی برای اطلاق یک شخص به ساده لوحی است. تصور دیگر این است که این واژه ممکن است از اجرای آواز گونزو در سال ۱۹۶۰ توسط جیمز بوکر کیبوردیست گروه R&B الهام گرفته باشد. آخرین احتمال مربوط به بیوگرافی شفاهی ۲۰۰۷ هنتر اس تامپسون جایی است که در آن اصطلاح گونزو توضیح داده شده است و در آن از اجرای آواز توسط جیمز بوکرسخن می گوید، با این حال توضیح نمی دهد که چراتامپسون و یا کاردسو این اصطلاح را برای توصیف روزنامه نگاری تامپسون انتخاب کرده اند. بر اساس زندگینامه ای که گریگ جانسون درخصوص جیمزبوکر منتشر کرده است عنوان آواز «گونزو» برگرفته از کاراکتر دهه ۱۹۶۰ و از رمان ایون هنتر الهام گرفته است. این اصطلاح هیچ رابطه ای با «موپت؛» کاراکتر «گونزو بزرگ» که ابتدا در ۱۹۷۰ ظاهر شد در همان سالهایی که کاردوسو اصطلاح روزنامه نگاری گونزو را ابداع کرد ندارد.
روزنامه نگاری گونزو می تواند به عنوان شاخه ای از جنبش نئو روزنامه نگاری که نخستین بار توسط تام ولف به کار رفت و توسط لستر بنگز و جرج پلیمپتون با «ادبیات غیرداستانی خلاق» پشتیبانی شد معرفی شود.
گونزو، وقتی رخ می دهد که یک نویسنده نمی تواند خودش را از موضوعی که وی درباره آن تحقیق می کند دورکند. در برخی از موقعیتها وجود گونزو شبیه زمانی است که طوفان نویسنده ای را که در حین تهیه مدارک است تعقیب می کند، در حالی که همزمان این شخص با ماشین در حال رانندگی است و با خود دوربینش را نیز حمل می کند، بنابراین عنصر گونزو ذاتی و ذات نویسنده شده است. گرچه در بیشتر موقعیتهای دیگر، گزینه ای سنجیده و ارادی برای روزنامه نگار یا شرکت رسانه ای است که او در آن فعالیت می کند.
تامپسون تصور می کرد که عینیت در روزنامه نگاری یک افسانه است. این اصطلاح اکنون درحال تبدیل به سبکی مطمئن در نوشتن است که خودش را با گفتن «آن شبیه آن است» ربط می دهد و از نئو روزنامه نگاری تام ولف، تری ساترن و جان بیرمینگهام تجربه شده است. در حقیقت در این نوع از روزنامه نگاری که آن را ابتدا مجله اسکوآیر آمریکا باب کرد و تام ولف روزنامه نگار نیز نظریه ها و آرای مربوط به آن را تدوین نمود، از فنون و شگردهای داستانی برای بیان رویدادهای عینی بهره گرفته می شود و در اصل آمیزه ای از واقعیت عینی روزنامه نگاری و واقعیت ذهنی داستان نویسی است. در این مکتب ژورنالیستی، خبرنگار بر شخصیتهای سوژه ها، جزییات نمادین، گفت و شنود یا دیالوگ، مونولوگ یا تک گویی و توصیف صحنه ها متمرکز می شود و از همه آنها در کار فضاسازی بهره می گیرد. شاید یکی از علل اصلی اقبال نسبت به آثار گابریل گارسییا مارکز، دقیقاً همین تجارب ژورنالیسی او با تجارب رمان نویسی وی باشد، و این یعنی همان تلفیق واقعیت عینی روزنامه نگاری با واقعیت ذهنی داستان نویسی.
داستان زندگی و مرگ تامپسون نیز همچون این سبک از روزنامه نگاری خواندنی و تأمل بر انگیز است. از او که در هجدهم ژوئیه ۱۹۳۷ در ایالت جنوبی کنتاکی در ایالات متحده به دنیا آمد به عنوان مورخی مصمم و بدخلق، یاد می کنند. نویسنده ای که با لحن گزنده اش در داستان نویسی، ادبیات ژورنالیستی را با مجموعه آثاری همچون «ترس و نفرت» بیش از پیش نزد مردم معروف کرد. با این همه با انتشار این رمان در «لاس وگاس» در او که ناظری تیزبین بر فروپاشی و فساد اخلاقی در زندگی آمریکایی بود آثاری همچون «نسل خوک»، «ترانه های فنا شدگان»، «فرشتگان دوزخ» و... را به رشته تحریر درآورد و اولین رمانش؛ «خاطرات رام» را در سال ۱۹۵۹ نوشت. آثار او که به صورت اول شخص نگاشته شده است، در اوج جنگ ویتنام و طغیان های اجتماعی سال های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مورد توجه جوانان آمریکا قرار گرفت.
او از جوانی شورشگری را آغاز کرد و اغلب به دلیل خرابکاری در برابر قانون قرارمی گرفت. در سال ۱۹۵۶ به خدمت نیروی هوایی ایالات متحده درآمد و به عنوان نویسنده ای ورزشی برای روزنامه هواییِ آموزشکده هوایی اگلین در فلوریدا مشغول به کار شد. اما سخت گیری و عدم انعطاف زندگی روزمره ارتش، او را به سرعت دل زده کرد و تنها پس از یک سال به گونه ای محترمانه از ارتش اخراج شد وبه عنوان روزنامه نگار ورزشی در روزنامه های مختلف پورتوریکو و جنوب آمریکا کار کرد
برخی از آثار دیگر او عبارت اند از: «شکار کوسه بزرگ، حکایاتی غریب از زمانه ای غریب» «نفرین لونو» و «ترس و نفرت از ردپای ارتش ۱۹۷۲» که مجموعه ای از مقالات اوست که برای مجله رولینگ استون نوشت، هنگامی که این مجله به پیکار انتخاباتی رئیس جمهور آن زمان، ریچارد نیکسن، پرداخت و تامپسون با شدت به این رئیس جمهور آمریکا تاخت و در این کار چنان بی باکی نشان داد که هنوز هم برای روزنامه نگاران آمریکا نمونه و الگوی مبارزه با طبقه حاکم این کشور است. تامپسون در مورد نیکسون نوشت که او نماینده «سویه تاریک، فاسد و شدیداً خشن شخصیت آمریکا»است.
۲۱ فوریه سال ۲۰۰۵ جسد «هانتر اس تامپسون» این نویسنده ۶۷ ساله آنارشیست آمریکایی، پس از خودکشی در خانه اش در «کلورادو» پیدا شد، او هنگام مکالمه تلفنی با همسرش، خود را با شلیک یک گلوله کشته بود.
تامپسون وصیت کرده بوده خاکسترش را با توپی ۴۵ متری به شکل مشت گونزو در حالی که آهنگ مورد علاقه اش پخش می شود، به هوا شلیک کنند!
او پیش از آن که با شلیک یک گلوله به زندگی خود پایان دهد، با پسر و نوه و آنیتا بی مانک، همسر دومش، که دو سال پیش از مرگ با او ازدواج کرد، زندگی می کرد.
مراسم شلیک خاکستراو ۶ ماه بعد از خودکشیش برگزار شد در همان زمان نشریه هنری و پرتیراژ رولینگ استون متن یادداشتی منتسب به تامپسون را منتشر کرد تا تمامی کسانی که در خصوص خودکشی وی تردید داشتند به این وسیله قانع شوند. در متن «یادداشت خودکشی» او کلمات و عبارات بسیار کوتاهی آمده است: «پیری مرا آزار می دهد بدنم دیگر توان ندارد و از جسم چیزی نمانده است. آرام باش. مرگ آنقدرها هم دردناک نیست»
رولینگ استون گزارش داده است تامپسون این را نوشت و سپس در منزل مسکونی اش در شهر اسپن، در ایالات کلورادوی آمریکا) با شلیک گلوله ای به زندگی اش پایان داد. داگلاس برینکلی بیوگرافی نویس تامپسون مسأله یادداشت فوق را تأیید کرده و مدعی شده تامپسون به خاطر بیماری و انجام عمل جراحی و همچنین واقعه شکستگی پایش به شدت بد روحیه شده و دیگر آینده ای را برای خود متصور نبود.
الکس گیبنی، مستندساز برنده جایزه اسکار نیز از زندگی تامپسون فیلمی ساخت که به عنوان پنجمین مستند میلیون دلاری ۲۰۰۸ و با عبور از مرز یک میلیون دلار فروش به موفقیت قابل توجهی دست یافت.
نویسنده: مجتبی - عظیمی
منبع: روزنامه - قدس
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید