پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


انسان را غنی سازی کنیم


انسان را غنی سازی کنیم
اصلاح طلبیم؟ اصولگرائیم؟ تحول خواهیم؟ از هر طیف سیاسی و فکری و با هر گرایش فرهنگی و اجتماعی که باشیم نمی توانیم خود را مخاطب توسعه یافتگی و پیشرفت و بهبود وضعیت کشورمان ندانیم. مطلبی که از نظر خوانندگان ارجمند می گذرد، مروری بر همین نقطه اشتراک است.
● انسان سنگ بنای اول
جامعه بشری فراز و فرود بسیاری به خود دیده تا به این مرحله برسد که تعریف و تلقی از انسان، نقطه آغازین و محوریت او گرانیگاه هر نوع رشد و توسعه است. هدف اصلی در مقوله توسعه انسانی انسان توسعه یافته است. اما ما درباره کدام انسان سخن می گوییم؟ انسان مورد نظر در کدام نظام معنایی توصیف می شود؟ آیا توسعه انسانی هم قرار است به چارچوبی ایدئولوژیک تبدیل شود و انسان را به ابزاری برای حرکت در مسیر آرمان های ترسیم کنندگان آن در آورد؟ آیا این بار نیز قرار است تا در چشمان مسافران، مسیر از مقصد مهم تر جلوه نماید تا تحمل رنج های سفر برایشان آسان تر شود؟
● انسان در جغرافیای توسعه انسانی
اریک فروم تعبیری دارد با این مضمون انسان یک شدن است و اساسا ماهیت انسان بودن در حال شدن اوست» توسعه انسانی نیز گواهیست بر اینکه انسان امروز به دلیل مهیاتر بودن زمینه های بودن و شدن، قدرتمندانه تر از هر زمان ظاهر شده است. انسان توسعه یافته به هر پشتوانه ایدئولوژیکی و فرهنگی که متکی باشد، آفرینندگی و خلا قیت دارد، از اعتماد به نفس برخوردار است، انسانیت خرد محور و برخوردار از شکوه درونی و بزرگی شخصیت و بهره مند از نیروی مغزی به فعلیت رسیده. نمایی از یک انسان غنی شده.
توسعه انسانی دارای مفهوم مقدسی است که در آن، انسان ها با توانایی های خاصی پا به دنیا می گذارند. هدف از توسعه ایجاد محیطی است که در آن همه مردم بتوانند توانایی های خود را گسترش دهند و هم برای نسل های حاضر و هم برای نسل های آینده فرصت های وسیع تری فراهم آید به طور ساده تر باید گفت: هیچ نوزادی نباید به علت آنکه اتفاقا در «طبقه یا کشور اشتباهی» به دنیا آمده یا از «جنس اشتباهی» است، محکوم به مرگ زودرس ، یا زندگی فلا کت بار گردد. یکی از راه های دستیابی به توسعه پایدار برقراری عدالت به ویژه عدالت توزیعی است منظور از عدالت توزیعی، برابری فرصت ها است نه برابری کامیابی ها و درآمدها، گرچه در یک جامعه متمدن باید درآمد پایه ای حداقلی برای همه آحاد جامعه وجود داشته باشد.
هر کس حق دارد که با برخورداری از فرصت های برابر با دیگران، توانایی های بالقوه خود رابه بهترین وجه ممکن مورد استفاده قرار دهد. این مطلب در مورد هر نسلی از نسل های بشر صدق می کند اینکه آنها چگونه از این فرصت ها استفاده می کنند و چه نتایجی به دست می آورند به انتخاب خودشان مربوط می شود اما باید حق انتخابی در حال حاضر و نیز در آینده داشته باشند.
تاکید بر مفهوم «بسط انتخاب های انسان» رویکردی کل نگر به «زندگی بهتر» است که از یک سو به ایجاد ظرفیت ها به جای مصرف کالا و خدمات تاکید دارد و بدین لحاظ پایداری و توسعه انسانی را تضمین می کند. از سوی دیگر به پرورش استعدادهای ذهنی در کنار رشد ظرفیت های مادی تاکید می ورزد و سرانجام با هدف قرار دادن زندگی بهتر، افق پویایی فراروی انتخاب های انسان قرار می دهد و با توجه به تاثیر فضای اجتماعی قابلیت زا در بستر انتخاب های انسان موجب شناخت پویای روند توسعه انسانی می شود.
پیشرفت های به دست آمده در تحلیل های نظری و تجربی بیانگر توجه فزاینده دست اندرکاران بحث توسعه به جنبه های اجتماعی توسعه است که محور اصلی کنفرانس سال ۱۹۹۵ کپنهاک را تشکیل داد. اکنون صنایع فولاد، سدها و ماشین آلا ت از جایگاه بلندی که در حوزه خط مشی های توسعه داشتند به زیر آمده اند. در عوض آموزش و پرورش و بهداشت به همراه مقوله های جنسیت و محیط زیست اصطلا حا به عنوان «بخش های نرم افزاری » توسعه، در کانون توجه قرار گرفته اند.
توسعه این توانایی را به انسان می دهد که انتخاب های موثری را در حوزه زندگی بهتر «مردم سالا ری، رشد اقتصادی، عزت نفس، آموزش، درآمد ومنابع لا زم برای زندگی و ...» پیدا کند. هیچ کس نمی تواند خوشبختی انسان هارا تضمین کند. انتخاب انسان ها به خود آنها مربوط است و شرایط زندگی آنها را می سازند اما فرآیند توسعه باید دست کم محیط مساعدی برای انسان به وجود آورد تا قادر باشد به طور فردی و گروهی در جهت توسعه قابلیت های خود گام بردارد و فرصت های منطقی لا زم برای هدایت زندگی مبتنی بر علا قه و نیازهای خود را همراه با بهره وری و خلا قیت به وجود آورد.
مدافعان توسعه انسانی فکر می کنندکه هدف غایی باید ایجاد احساسی از امنیت اقتصادی، سیاسی، زیست محیطی و نظامی باشد. چنین توسعه ای بر این باور است که مردم باید کانون توجه باشند نه نرخ رشد. این دیدگاه عدالت را برتر از عملکرد اقتصادی قرار داده و به ویژه فقرا را مدنظر دارد. در حالی که الگوی نئولیبرال تنها امیدوار است که آثار رشد به تدریج از بالا به پایین شامل حال همه، از جمله فقراشود.
آنچه در همه راهبردهای ارائه شده، از سوی صاحب نظران توسعه مورد تاکید قرار گرفته و تجربه کشورهای توسعه یافته نیز آنرا تایید کرده است، نقش انسان ها به عنوان مهم ترین منابع توسعه اقتصادی و اجتماعی است. این مهم تا به آنجا مورد توجه واقع شده است که عموم اندیشمندان معتقدند منابع انسانی پایه اساسی تحولا ت نوین زندگی است و توسعه ملی بر محور نیروی انسانی تحقق می یابد کشوری که نتواند دانش و بینش انسان ها را توسعه دهد و آنها را از پرورش هدفدار برخوردار سازد و از این سرمایه در توسعه اقتصادی اجتماعی و فرهنگی بهره برداری کند، قادر نخواهد بود هیچ چیز دیگری را توسعه بخشد، زیرا امروزه مزیت دسترسی به منابع طبیعی در امکان بهره مندی از شاخص های توسعه و موفقیت در رقابت اقتصاد بین المللی جای خود را به مزیت بهره مندی از نیروی انسانی محقق، خلا ق و مبتکر داده است، نیرویی که قادر است منابع و امکانات لا زم توسعه را بیافریند.
بنابراین ابزار توسعه امروز را نه در کوه ها، دشت ها و اعماق زمین که در مغز انسان ها باید جست و جو کرد. این منبع پایان ناپذیر است و با مجهز شدن به دانش فنی قادر است فرایند کسب، جذب، هضم و گسترش فناوری مورد نیاز توسعه را فر اهم سازد.
«گزارش توسعه انسانی» سال ۱۹۹۵ توسعه انسانی را دارای دو جنبه می داند: یکی شکل گیری توانمندی های انسانی نظیر افزایش سطح سلامت، دانش و مهارت، و دیگری به کارگیری این توانمندی های اکتسابی در راه مقاصد سازنده، کسب آسایش و آرامش یا فعالیت در امور فرهنگی، اجتماعی و سیاسی.
این گزارش می افزاید: اگر معیارهای توسعه انسانی نتواند تعادل لازم را بین این دو جنبه برقرار سازد ممکن است انسان سخت دچار احساس ناکامی شود.
مفهوم توسعه انسانی به مراتب گسترده تر از مفاهیم قراردادی توسعه اقتصادی است. زیرا الگوهای رشد اقتصادی عموما با گسترش درآمد سرانه اندازه گیری می شود تا بهبود کیفیتی و سطح زندگی انسان.
در اینجا به اختصار مهم ترین ویژگی های فردی و اجتماعی توسعه یافتگی را بیان می کنیم:
● ویژگی های فردی توسعه یافتگی
۱) آمادگی درونی برای پذیرش تجربه های تازه و نو
۲) انعطاف در برابر تغییر و استعداد در نوآوری
۳) استقلا ل رای و نظر
۴) انتقادپذیری
۵) اعتقاد به آزادی اندیشه و عمل
۶) پرهیز از تقلید ضمن احترام به اندیشه های دیگران
۷) پیوسته به دنبال اندیشه های نو بودن
۸) جمع گرا و معتقد به کار گروهی
۹) از گذشته آموختن، در جهان امروز زیستن و نظر به آینده داشتن
۱۰) روحیه بالا برای تجربه، آزمون و خطا و ریسک
۱۱) نهراسیدن از اشتباه و شک علمی
۱۲) پرکاری و کم حرفی
۱۳) علاقمندی به وطن و سرزمین
۱۴) امید به زندگی
۱۵) باور به نظم و انضباط
۱۶) اعتقاد به قانون
۱۷) آگاهی طلبی و خرافه گریزی
۱۸) محوریت منطق و عقلانیت در کارها
۱۹) قدرت بالای انتخاب و تصمیم گیری
۲۰) اعتماد به نفس بالا و باور به اراده خود
۲۱) کنترل هیجانات و تعادل روحی و روانی
۲۲) قابل محاسبه و پیش بینی دانستن جهان
۲۳) جهانی اندیشیدن و گریز از خودمرکزی
۲۴) دوری از تعصب، پیشداوری و سرسختی جاهلانه
۲۵)عدالت طلب و آگاه به حقوق فردی و اجتماعی خویش
۲۶)باور به برنامه ریزی امور
۲۷) مسوولیت پذیر و وظیفه شناس.
● ویژگی های جامعه توسعه یافته
۱) سطح بالای سواد و دانش عمومی
۲) تخصصی بودن وظایف و مسوولیت های اجتماعی
۳) فعال بودن مشارکت مردم در بخش خصوصی
۴) دخالت حداقلی دولت در فرهنگ، اقتصاد و سیاست
۵ ) سطح مطلوب بهداشت
۶) شفافیت ساختار قدرت و گردش نخبگان
۷) نظام سیاسی پاسخگو
۸) ضریب بالای امنیت اجتماعی و اقتصادی
۹) دموکراسی و انتخابات آزاد
۱۰) پایین بودن رشد جمعیت
۱۱) نظام آموزشی پویا
۱۲) پویایی تولید فکر و علم
۱۳) تقدم منافع ملی
۱۴) گذر از تامین نیازهای اولیه و ساماندهی معیشت
۱۵) بالا بودن تولید و درآمد سرانه و اقتصاد تولیدی
۱۶) مشارکت اجتماعی و سیاسی بالا
۱۷) ضریب بالای اعتماد عمومی
۱۸) گردش آزاد اطلاعات
۱۹) نظام توزیع عادلانه امکانات و فرصت های اجتماعی.
هدف از این توصیف مختصر دستیابی به ابعاد مشخص تر و عینی تری از مصادیق توسعه انسانی در بعد فرهنگی، شخصیتی و فکری و رفتاری بود. برآیند تمام این ویژگی ها، شاخص کلی تری را به نام «کیفیت زندگی» شکل می دهد که به فراخور سطح بهره مندی و برخورداری جامعه از این ویژگی ها، قابل سنجش خواهد بود.
● اهداف توسعه
در پایان دوره تاکید صرف بر رشد اقتصادی، چارچوب های گوناگونی برای تجزیه و تحلیل روندهای توسعه انسانی با تاکید بر پیامدهای توانمندسازی، مشارکت، برابری، پایداری و حقوق بشر پدیدار شده است. رشد اقتصادی، ثروت، افزایش درآمد و... از هدف های ضروری توسعه انسانی است ولی همان طور که آرتور لوئیس بیان کرده است: «فایده رشد اقتصادی این نیست که ثروت، خوشبختی را افزایش می دهد، بلکه ثروت دامنه انتخاب بشر را گسترش می دهد» کشورها در عمل باید سیاست هایی را جست وجو کنند که رشد اقتصادی را به بهترین نحو در راستای توسعه انسانی قرار دهد.
حامیان توسعه انسانی چنین استدلال می کنند که ثروتمندترین کشورها آنهایی نیستند که مردمشان بهترین (مرفه ترین) زندگی را دارند. ریچارد جالی، مشاور ویژه UNDP (دفتر توسعه سازمان ملل) در این باره می گوید: «هیچ رابطه روشنی بین رشد اقتصادی و توسعه انسانی وجود ندارد.» نابرابری های شدیدی در برخی کشورهای ثروتمند دیده می شود و تعداد افراد محرومی که در این کشورها زندگی می کنند، نشانه همین امر است. برخی از کشورها نیز ثروتمندند اما چیزی به بعضی بخش های جامعه ارایه نمی دهند، مانند برخی کشورهای تولید کننده نفت که زنان در آنها از فرصت های چندانی برخوردار نیستند. از سوی دیگر، دو کشور فقیر با درآمد سرانه یکسان، ممکن است دو استاندارد زندگی کاملا مختلف برای اتباع خود فراهم کنند.
ساکیدو فوکوداپار، مدیر دفتر گزارش توسعه انسانی UNDP موضوعی را مطرح کرد که آن را «انتقاد ریشه ای از توان بازار برای تنظیم اقتصاد» نام نهاد. خانم فوکوداپار می گوید: «کارایی بازار، به شما برابری، استمرار زیست محیطی و امنیت انسانی نمی دهد.» وی می گوید: فعالیت انسانی در جایی شکوفا می شود که مراقبت های انسانی، وجود داشته باشد، در حالی که الگوی فعلی توسعه، کمتر زمانی برای این امور باقی می گذارد. باعث تاسف است که نظریه اقتصادی، نیمی از تمام فعالیت های انسانی را نادیده می گیرد، چرا که نمی توان آنها را با عدد و رقم اندازه گرفت.
مفهوم توسعه انسانی با تاکید بر هدف زندگی بهتر و نقش فضای اجتماعی قابلیت زا در بسط انتخاب های انسانی گسترش می یابد. بدین ترتیب زمینه تحلیل اثرات تحولات اجتماعی بر روند توسعه انسانی در گزارش های مالی توسعه انسانی فراهم می آید. رویکرد «رفاه اقتصادی» مصرف کالاها و خدمات را اساس زندگی بهتر به شمار می آورد و از آنجا که درآمد واقعی، میزان مصرف کالاها و خدمات توسط افراد را تعیین می کند آن را شاخص رفاه اقتصادی می گیرند. این در حالی است که رویکرد توسعه انسانی مصرف کالاها و خدمات را تنها یکی از عناصر زندگی بهتر می داند و برآوردن نیازهای روحی و گسترش ظرفیت های ذهنی را عنصر دیگر زندگی بهتر به شمار می آورد که از طریق پرورش قوای ذهنی به ویژه با آموزش به دست می آید.
از دیدگاه توسعه انسانی تاکید بر ایجاد ظرفیت ها به جای مصرف کالاها و خدمات، شرایط گسترش پایدار انتخاب های انسانی را فراهم می آورد، چرا که ظرفیت سازی امکان بازتولید مداوم کالاها و خدماتی را به وجود می آورد که پاسخگوی نیازهای یک زندگی بهتر است.
آدریان لفت ویچ در کتاب «دموکراسی و توسعه» می گوید:
یکی از ایرادهایی که به تفسیر توسعه به عنوان رشداقتصادی گرفته می شود این است که رشد اقتصادی تنها به بعد اقتصادی می پردازد. توسعه، مفهومی متفاوت یا پیچیده تر است که لزوما به کیفیت زندگی انسان نیز مربوط می شود. از همین روی در سال های اخیر شاخص های جدیدتری برای در برگرفتن جنبه های پیچیده توسعه انسانی و رفاه انسان ها در نظر گرفته شده است.
آنچنان که ارسطو بیان می کند; «ثروت، غایت جست وجوی انسان نیست، با وجودی که کاملا مفید و وسیله دستیابی به اهداف دیگر است» و به گفته آمارتیاسن: «ارزش ثروت در آن چیزهایی است که با داشتن ثروت می توان آنها را انجام داد.»
عمده تعاریف، اهداف توسعه را در شرح مفهومی توسعه دخالت می دهند و از دو عنصر و هدف اساسی یعنی «ارتقای کیفیت زندگی» و «افزایش قدرت آزادی و انتخاب انسان ها» یاد می کنند.
این تعاریف این چنین بیان می دارند که توسعه از هر منظر و با هر رویکردی، این دو هدف را دنبال می کند. به همین منظور سایر اجزا و عناصر تشکیل دهنده و تحقق بخش این اهداف در همین راستا قابل ارزیابی است.
برخی، توسعه انسانی را مترادف با تامین «نیازهای اساسی» می پندارند. در حالی که دایره مفهومی توسعه انسانی فراتر از تامین نیازهای اساسی است. رویکرد نیازهای اساسی تمرکز اصلی خود را به رفع بیکاری و فقر و نیز رشد اقتصادی معطوف می کند. زمانی که برنامه توسعه سازمان ملل متحد (UNDP) اولین گزارش توسعه انسانی را در سال ۱۹۹۰ منتشر کرد، رویکرد نیازهای اساسی با عنوان جدیدی دوباره احیا شد. پاول استریتن از نظریه پردازان و پیشگامان اقتصاد توسعه که زمانی ریاست موسسه مطالعات توسعه دانشگاه ساسکس را بر عهده داشت، در این باره چنین می گوید: توسعه انسانی مرحله ای از تکامل فکری ما درباره فقر و نیازهای اساسی است. این رویکرد وسیع تر از رویکرد نیازهای اساسی است، چرا که درباره محرومیت در کشورهای ثروتمند، که علل کاملا متفاوتی دارد، نیز به بحث می پردازد. همچنین این رویکرد مسایلی فراتر از بخش های اجتماعی و درآمدی را در بر می گیرد; مسایلی نظیر محیط زیست، آزادی و مشارکت در دولت، حقوق انسانی، رفع تبعیض جنسی، مسوولیت پذیری و امکان اعتراض به عملکرد دولت. این به معنای گسترش دادن امکان انتخاب های شهروندان است. باید توجه کرد که نیازهای فیزیکی اساسی در یک زندان تحت مدیریت خوب نیز قابل تامین است. با این وجود، این به معنای توسعه انسانی نیست. از طرفی نباید فراموش کنیم که هدف از توسعه بهبود وضع عمومی جامعه و نهایتا بهبود زندگی انسانهاست و اگر انسان ها ابزار توسعه هستند، توسعه نیز برای آنهاست و اگر قرار باشد تولید ناخالص ملی (GNP) افزایش یابد و در زندگی انسان ها تاثیری نگذارد، کاری انجام نگرفته است.
از این رو توسعه به معنای پیشرفت مستمر کل جامعه و نظام اجتماعی به سوی زندگی «بهتر» یا «انسانی تر» است. برای درک بهتر این معنا، توسعه به فراگردی گفته می شود که در آن جامعه از وضعی نامطلوب به وضعی مطلوب متحول می شود. این فراگرد، تمامی نهادهای جامعه را در بر می گیرد و ماهیت آن اساسا این است که توان و ظرفیت بالقوه جامعه به صورت بالفعل درآید. به عبارت دیگر، در فرآیند توسعه استعدادهای سازماندهی جامعه از هر جهت چه از نظر اقتصادی و چه از نظر اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی بارور و شکوفا می شود.
اگر بعد کیفی سازی نیروی انسانی به مفهوم توسعه کیفی باشد و مفهومی فراتر از رشد اقتصادی و افزایش درآمد سرانه بیابد، اندیشمندان عامل این رشد را در انسان می دانند و لذا به کشوری که بتواند به انسان کیفی اهمیت دهد، توسعه یافته می گویند که بدون شک این انسان از نظر آموزشی، علمی، پژوهشی و بینشی در حد بالا یی است.
● راهبردهای توسعه انسانی
به طور کلی پیرامون توسعه انسانی مطالعات گسترده و درخوری در کشور صورت نگرفته است. این درحالی است که در سایر جوامع اصول راهبردی ماخوذ از توسعه انسانی در اغلب زمینه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به حوزه اجرا راه یافته است. مثلا این که راهبردهای هر چه انسانی تر شدن خدمات، برنامه ها و اداره امور شهری چه باید باشد؟ حکومت و نظام سیاسی مطلوب در چشم انداز توسعه انسانی چگونه است؟ یا مهم ترین جهت گیری سیاستگذاری های آموزشی، رفاهی و بهداشتی چگونه باید باشد؟
این سوالا ت و مسائل مشابه، نیاز به تحقیقات گسترده ای دارد. آن چه در پی آمده صرفا مروری است برجنبه های عینی تر توسعه انسانی.
۱) توسعه انسانی; در ساده ترین تعبیر، انسانی کردن فرآیند توسعه است.
۲) توسعه انسانی; توان، خلا قیت، استعدادها و مهارت های افراد یک کشور را به تحرک وا می دارد و فرا می خواند.
۳) توسعه انسانی تاکید بر پیشرفت از درون است.
۴)توسعه انسانی ; توجه و تاکیدی است بر آن دسته از خدماتی که جنبه عمومی دارند نظیر بهداشت و آموزش و پرورش.
۵) توسعه انسانی راه را برای تفویض اختیار به مردم و واگذاری اداره امور داخلی، شهری و محلی به مردم می گشاید.
۶) توسعه انسانی الگویی برای شکوفایی توانمندی های فردی است.
۷) توسعه انسانی تقابل با توسعه اقتصادی نیست بلکه تکمیل حلقه های مفقوده و کاستی های آن است.
۸) توسعه انسانی راه را بر استفاده از کمک های مستقیم خارجی به بهانه جبران عقب ماندگی می بندد.
۹) توسعه انسانی بیشترین استفاده را از همه منابع و امکانات طبیعی با کمک نیروی انسانی مورد توجه قرار می دهد.
۱۰) توسعه انسانی تحولی در مصادیق و مفاهیم سرمایه از مادی و طبیعی به انسانی است.
۱۱) توسعه انسانی می گوید; ماحصل و نتیجه تلا ش دولت وملت در هر کشور باید به ارتقای کیفیت زندگی فرد آنان،بینجامد.
۱۲) توسعه انسانی، تعریفی جدید از تعیین جایگاه و وضعیت هر کشور در میان سایر کشورهای جهان است.
۱۳) توسعه انسانی جنبه های نرم افزاری و پایه ای را (نظیر آموزش و بهداشت) به جنبه های سخت افزاری توسعه(مانند پروژه های صنعتی و عمرانی) می افزاید.
۱۴) توسعه انسانی می گوید جاده توسعه یافتگی هر کشوری از بین مردم آن می گذرد و توسط خود آنها احداث و پیموده می شود.
۱۵) توسعه انسانی پیشنهادی است به دولت ها برای کاستن از قدرت خود و افزودن به اقتدار مردم.
۱۶) مفهوم اساسی که پیرامون انسان در این مجموعه مورد تاکید است،«بودن در حال تحول» یا ماهیت دائم در حال تغییر و «شدن» است. به عبارتی دیگر«انسان زمان». هانا آرنت بر این باور بود که «با تولد هر انسانی، مفهومی تازه متولد می شود» در حالی که با شکوفایی و رشد قابلیت های درونی هر فرد، می توان هر لحظه از عمر انسان را به مثابه خلق شگفتی تازه ای دانست. از این رو مهمترین خاستگاه مطالعه و بررسی شاخص های توسعه انسانی می بایست توجه به اصل تغییر پذیری و نوبه نو شدن روحی، فکری و تجربی انسان ها باشد. از نگاه کارشناسان برنامه توسعه سازمان ملل(unbp) توسعه انسانی عبارت است از فرآیند بسط انتخاب های انسان. از طرفی اگر بپذیریم که گسترش دامنه انتخاب های انسان با توسعه قابلیت های ذهنی و عملکردی او صورت می گیرد، حقوق اقتصادی انسان ها باید همراه، همگام و هم وزن آزادی و حقوق مردم سالا ری آنها در توسعه انسانی مورد توجه قرار گیرد. ضرورت توجه به این مساله است که موجب می شود شاخص های توسعه انسانی تقریبا هر سال بازنگری و اصلا ح شوند.
در پایان باید اشاره ای دوباره بر این نکته داشت که توسعه یافتگی چیزی نیست جز توصیف یک وضعیت برای یک جامعه. آن چه اهمیت دارد، روش های پدیداری این وضعیت است مسیر پیشرفت برای هر کشوری مقوله ای بومی و جهانی است و توسعه انسانی نیز در صدد نیست تا نسخه یگانه و یکسانی برای همه کشورها تجویز کند. پیام توسعه انسانی; صورت پذیرفتن توسعه«برای و توسط» مردم است. این نتیجه به دست نمی آید مگر با فراهم آوردن فرصت و زمینه شکوفایی آزادانه توانمندی های انسانی جامعه. از سویی دست یازیدن به این مرحله در ارتباط مستقیم با نظام تربیتی جامعه قرار دارد. توسعه یافتن یا نیافتن ما پیش از هر عامل دیگری در گرو نظام فکری، باورها، شخصیت و رفتاریست که با آن زندگی می کنیم و نظام اجتماعی و مناسبات اجتماعی خود را آن شکل می دهیم از این رو فرهنگ توسعه قبل از خود توسعه مطرح است و این نقش تا حد زیادی بر عهده آموزش و پرورش است که تشریح این ارتباط مجال دیگری می طلبد.
● به کجا می رویم؟
احمد بیرشک در پیشگفتار ترجمه کتاب پائولوفریره با عنوان کنش فرهنگی برای آزادی جمله پرمفهومی دارد. او می گوید: «کسانی که می خواهند قومی را راد و آزاده و آزاد به بار آورند، دست به دامن تعلیم و تربیت می شوند و کسانی هم که می خواهند بر مردمی چشم بر حکم و گوش بر فرمان حکومت کنند، آیا بهتر از تعلیم و تربیت وسیله ای پیدا می کنند.»
آموزش و پرورش در صورت تحول و روز آمدی، بستر توسعه درونزا را فراهم می آورد. چرا که هیچ نوع توسعه یافتگی، نوسازی، انقلا ب و اصلا حاتی تا زمانی که در اذهان پرورانده نشود، به عینیت نمی رسد. توسعه همه جانبه بدون همراهی افکار و اذهان عمومی فرجامی نخواهد یافت. از سویی محوری ترین ابزارها و عوامل بسترساز برای یک تحول فکری و ذهنی، نهاد آموزش است چرا که رشد نهادهای آموزشی و علمی زمینه ساز مشارکت بیشتر مردم در تحولا ت اجتماعی و اقتصادی است و در مردم نوعی قابلیت و تحرک ذهنی ایجاد می کند تا باورهای مناسب توسعه انسانی را پذیرفته و درونی سازند. از سویی اساسی ترین رسالت جوامع در حال گذر مانند ایران که در فرآیند مدرنیزاسیون قرار دارند، توجه به تحول آفرینی در نظام آموزشی است. نظام آموزشی است که سرمایه انسانی بخش های مختلف جامعه را تامین و تربیت می کند و روحیات مناسب برای توسعه یافتگی را در فرد ایجاد می کند.
آری! خاستگاه توسعه یافتگی آموزش و پرورش است و آموزش و پرورش در تجربه تمام جوامع توسعه یافته امروز نقش اتاق فرمان توسعه یافتگی را ایفا کرده که متاسفانه هنوز ما نگاهی مصرفی و خدماتی به آن داریم. در حالی که ارتباطی مستقیم بین آموزش و پرورش و میزان کارایی و ابعاد مختلف توسعه وجود دارد. نظام آموزش و پرورش رسمی کشور ما در صورت تحول خواهد توانست نقش حیاتی و کلیدی خود را در این برهه حساس ایفا کند، اما آموزش و پرورش ما که در بطن خود تمایل بیشتری به نظام های آموزشی سنتی دارد، از چه خصایصی برخوردار است که باید مورد بازسازی و تحول واقع شود؟
-آموزش و پرورش ما به دنبال تجلیل است و آموزش مدرن به دنبال تحلیل.
-آموزش و پرورش ما می خواهد آن چه هست را حفظ کند حال آن که آموزش مدرن به دنبال آن است که آن چه هست را تحول ببخشد.
- آموزش و پرورش ما مقلد و پیرو می پروراند، اما آموزش مدرن، محقق و پیشرو.
- آموزش و پرورش مدرن، دانش آموز را به جلو حرکت می دهد و ما او را نگه می داریم.
- آموزش و پرورش ما در تلاش است تا این نسل با دنیا و جهان پیرامونش بیگانه باشد و از آن بگریزد، ولی آموزش مدرن می خواهد مخاطبانش دنیا را بشناسند و با آن تعامل برقرار کنند.
- آموزش و پرورش ما نگاه دانش آموزان را به گذشته خیره می دارد، اما آموزش مدرن این نگاه را به حال و آینده معطوف می کند.
- آموزش و پرورش ما تشکیلاتی است تا همه را متحد الشکل، متحد الفکر، متحد الرای و متحد العقیده کند، حال آنکه آموزش و پرورش مدرن امکانات می دهد تا توانایی و ظرفیت های درونی افراد توسعه یابد و در تلاش است برای نشان دادن اینکه هر انسانی برابر با یک مفهوم جدید و تازه است.
- آموزش و پرورش ما فقط آنچه خود داریم را مطلق همه خوبی ها و برتری ها معرفی می کند ولی آموزش مدرن مطلق نمی نگرد و آزاداندیشی را می آموزاند و نسبی اندیشی را محقق می سازد.
و دست آخر اینکه هنوز ما به دنبال افزایش آمار قبولی دانش آموزانیم، هنوز به جای آنها فکر می کنیم، برای آنها تصمیم می گیریم و انتخاب می کنیم. نقش و تاثیری که آموزش و پرورش در فراهم آوردن لوازم توسعه یافتگی همه جانبه ایفا می کند با هیچ نهاد دیگری قابل مقایسه نیست. هسته اولیه مشارکت اجتماعی، مسوولیت پذیری، احترام و عمل به قانون، استقلال شخصیت، تفکر انتقادی و خلاقیت در آموزش و پرورش شکل می گیرد.
ما آموزش و پرورش را نیز به تابعی از متغیرات و برآیندی از تاثیرات نهاد سیاست و قدرت مبدل ساخته ایم، در حالی که اگر خواهان ایفای نقش اساسی و صحیح نظام آموزشی در فرآیند توسعه یافتگی هستیم، باید نهاد آموزش را برآیند عقلانیت و در خدمت ارتقای تفکر انتقادی، رشد انگیزه های ملی و توسعه توانمندی های فردی و روحیه ابتکار و خلاقیت بدانیم.
آموزش، وسیله برای بازکردن مغز است نه برای پر کردن آن. آموزش و پرورش را نباید صرفا ابزاری برای انتقال معلومات از پیش تعیین شده به ظرف ذهنی مخاطبان دانست. تعبیری که منتقدان مدرسه نظیر ایوان ایلیچ به کار می برند، اصطلاح پارچ و لیوان است که دانش آموز را جای لیوانی می نشاند که همواره باید از محتوایی پر شده و مصرف شود. این نوع نگرش، ضدانسانی ترین نگاه به فرآیند آموزش است، چرا که هر انسان تازه، مفهومی تازه است و باید پا را فراتر نهاد و گفت هر روز و هر ساعت عمر اگر در مسیر شکوفایی نیروهای بیکران درون سپری شود، مفاهیم و محتواهای جدید و تازه تر تولید خواهد شد. آموزش و پرورشی که براساس جوشندگی قابلیت های یادگیرندگان خود اتفاق نیفتد، بی ثمر خواهد بود.
دستیابی به توسعه با باورهای ضد توسعه غیرممکن است. توسعه یافتن یا نیافتن ما اول در گرو طرز تلقی ها، برداشت ها، رفتارها و شخصیتی است که با آن زندگی می کنیم و نظام اجتماعی و مناسبات سیاسی و اقتصادی خود را براساس آنها شکل می دهیم. از این رو، فرهنگ توسعه، قبل از خود توسعه مطرح است و بدون توضیح، همگی نشانی آموزش و پرورش در مفهوم عام را می دهند. این نقش اساسی به عهده جریان آموزش است. جریان آموزشی که همه قالب ها و شکل ها و فرآیندها را در برگیرد. این وظیفه مهم; یعنی آمادگی انسانی برای دستیابی به توسعه از مدرسه و از سال های آغازین آن شروع می شود و تا هیچ زمانی پایان نمی یابد. نقطه شروع دارد و نقطه پایان خیر، چرا که اگر جریان توسعه یافتگی پایان می داشت، برای آموزش و پرورش هم می توانستیم پایانی تصور کنیم.
این جنبه از توسعه انسانی، آنقدر اهمیت یافته است که کشورهای مختلف جهان بودجه، تمرکز و توجه بسیاری برای آن گسیل داشته اند. خلاقیت، عقلانیت، سلامت اخلاقی، مسوولیت پذیری، خطرپذیری و ابراز وجود، مهارت دقت و تشخیص، همکاری، وطن دوستی، نظم و پرکاری، مانند ذره های سازنده اکسیژنی هستند که به پیکر توسعه جان می بخشند.
پرورش این مولفه ها با آموزش شدنی است. در عصر کنونی نمی توان راکد ماند یا ملتی را در رکود نگه داشت، چرا که حتی کم توسعه یافته ترین جوامع نیز در تلاشند به نحوی با این جریان هماهنگ شوند. طبیعی است که در جهان هر روز نو شونده امروز، ملت ها یا فعالند یا منفعل و این به خود آنها بستگی دارد. کشورهای صاحب نفت دارای انباشت سنگینی از سرمایه مالی و پولی هستند ولی از آنجا که سرمایه، نهادها و مهارت های انسانی آنچنانی در این کشورها وجود نداشته یا کمتر مورد توجه قرار گرفته، توسعه چشمگیری هم در آنجا روی نداده است.
جامعه شناسان توسعه بر این باورند که نیروی انسانی اساس ثروت ملت ها را تشکیل می دهد و سرمایه و منابع طبیعی بیشتر عوامل تبعی و حاشیه ای هستند. انسان ها عوامل فعالی هستند که سرمایه ها را متراکم می سازند، از منابع طبیعی بهره برداری می کنند، سازمان های اجتماعی،اقتصادی و سیاسی را به وجود می آورند و راهبر توسعه ملی هستند. دولتی که نتواند مهارت ها و دانش مردمانش را توسعه دهد و از آن بهره برداری کند، قادر به توسعه نخواهد بود. کشورهای صاحب نفت دارای یک ماده حیاتی و ارزشمند هستند ولی بیشتر آنها توانایی و مهارت لازم را برای به کارگیری درست این ماده ندارند، لذا می بینیم مثلا کشوری دارنده نفت چون ایران آن زمان که در برابر یک بشکه نفت چیزی حدود ۴۴ یا ۴۵ دلار کسب می کند، کشوری مانند ژاپن که از مهارت های انسانی بالایی برخوردار است، از این مقدار نفت خام حدود ۱۸۰ دلار کالای ساخته شده به فروش می رساند. این چیزی نیست جز تسلط بیشتر و صحیح تر بر طبیعت که از راه آموزش و خلاقیت های فکری حاصل آمده است.
نویسنده : مرتضی نظری

منابع در روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید