چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


نبرد فتح


نبرد فتح
در گرماگرم درگیری ما و نیروهای دشمن، ناگهان متوجه شدیم که عراقی ها در حدود شانزده نفر از براداران ستون ما - من جمله آن بسیجی هفده ساله - را به اسارت گرفته اند. بلافاصله مسیر حرکت آنها را شناسایی کردیم و آمدیم کنار جاده آسفالت. در آنجا دیدیم یک دستگاه جیپ فرماندهی عراقی با چهار سرنشین افسر، به سرعت دارند به طرف ما می آیند. علی الظاهر قصد فرار از منطقه را داشتند. منتها راه را اشتباه آمده بودند. آنان هنوز نفهمیده بودند که گستردگی عملیات نیروهای ایرانی به حدی است که امکان فرار به هیچ وجه برای احدی از ایشان وجود ندارد. حتی آن عراقی هایی هم که بچه های مارا اسیر گرفته بودند، نمی توانستند آنها را از منطقه خارج کنند. با این همه نمی بایست دست روی دست می گذاشتیم و تماشاچی صرف باقی می ماندیم. به همراه یکی دو نفر از بچه ها سریع جلو رفتیم. تفنگ ها را به سمت جیپ نشانه گرفتیم و افسران وحشت زده ی سوار بر آن را اسیر کردیم.
خودم سراسیمه تفنگم را به یکی از بچه ها دادم، پریدم پشت فرمان جیپ عراقی و در آن تپه ماهورهای ناهموار، تخت گاز سر در پی عراقی هایی گذاشتم که بچه های ما را اسیر گرفته بودند و داشتند با خودشان می بردند. به سرعت در حال نزدیک شدن به آنها بودم که ناگهان آه از نهادم برآمد. متوجه شدم سلاحی همراه ندارم و عن قریب است که به جمع برادرهای اسیر ما، یک نفر دیگر هم اضافه شود. در همین وانفسا با افتادن جیپ در یک دست انداز صدای ناله ای شنیدم. متعجب به پشت سرم نگاه کردم و دیدم یکی از بچه های ما، خودش را به عقب جیپ چسبانده و در تمام آن مسیر پر از چاله و دست انداز، مسافر قاچاقی جیپ من بوده است!
دقیقاً به فاصله چند متری عراقی های مسلّح و برادرهای اسیر خودمان رسیده بودیم که ناگهان، آن بسیجی آویزان از پشت جیپ، کنترل خودش را از دست داد و به زمین افتاد. از فرط نگرانی بی اختیار پایم را روی پدال ترمز کوبیدم. همه چیز ظرف یک چشم بر هم زدن اتفاق افتاد: جیپ در حالی که به سختی تعادلش را حفظ می کرد متوقف شد. آن بسیجی غلت زنان از جا بلند شد و بعد... نفهمیدم چه شد که عراقی ها تا او را دیدند، وحشت زده تفنگ هایشان را به زمین انداختند و بدون کوچکترین مقاومتی، تسلیم شدند!
متحیر و دستپاچه جلو رفتیم، تفنگ ها را برداشتیم و به یاری خدا، بچه ها را آزاد کردیم. بعد هم در حالی که اسرای عراقی را جلو انداخته بودیم به عقب برگشتیم .
جالب است که آن بسیجی هفده ساله، داشت بی اختیار گریه می کرد و اشک می ریخت. از او پرسیدم: حالا که به لطف خدا نجات پیدا کرده ای دیگر چرا گریه می کنی؟! ایشان هق هق کنان گفت: گریه ام برای این است که چرا لیاقت شهادت پیدا نکرده ام!
آن روز این عارف کم سن و سال خیلی به بنده اصرار می کرد و مدام می گفت: برادر جعفر، تو را به خدا مرا به جایی بفرست که درگیری باشد. ابتدا سعی کردم او را منصرف کنم ولی اصلاً و ابداً به حرف هایم توجهی نشان نداد. به ناچار او را به همراه تعدادی از بچه های زبده ستون خودمان، به تپه چشمه فرستادم.
از قرار معلوم حین پیشروی بچه ها در آنجا، این برادر بسیجی ما مقداری از سایرین عقب افتاده بود ... اندکی بعد وقتی که ما به طرف تپه چشمه می آمدیم، از دور متوجه جسدی شدیم که روی بازوی آن، بازوبند سبز رنگ تیپ به چشم می خورد و کنار جاده بر خاک افتاده بود. جلوتر که رفتم دیدم جسد متعلق به همان شیر بچه هفده ساله گردان ما است. ظاهراً عراقی ها، طی یک درگیری تن به تن، او را با زدن سرنیزه ای به قلب پاکش به شهادت رسانده بودند.
...بعد از پاکسازی منطقه، علاوه بر کشته شدن صدها تن از نیروهای دشمن به یاری خدا توانستیم حدود نهصد نفر از سربازان عراقی را به اسارت بگیریم و با استقرار نیروهای ما در کنار جاده آسفالت اندیمشک - دهلران، مرحله اول عملیات فتح مبین برای برادران ما در گردان مالک اشتر به پایان رسید.
شایان تذکر است که در گرماگرم نبرد در دامنه های تپه چشمه، محمّد شهبازی فرمانده شجاع گردان مالک طی پیکاری خونین به شهادت رسید و در غیاب وی، چنان که خواندید جانشین فرماندهی این گردان به نحو احسن امر خطیر هدایت نیروها را در میدان بر عهده گرفت و با درایت، ماموریت محول شده به گردان مالک اشتر را ادامه داد.
در محور جوفینه نیز، رزمندگان گردان عمّار یاسر، مواضع دشمن را منهدم کردند و توانستند خود را به کنار جاده ی آسفالت اندیمشک به دهلران برسانند. در این مصاف، علی اکبر حاجی پور، فرمانده گردان عمّار به شدت زخمی شد؛ لیکن نیروهای جان بر کف این گردان، با روحیه ای صد چندان به پیکار خویش ادامه دادند و سرانجام موفق شدند با آزادسازی ارتفاعات جوفینه، مواضع فتح شده در این محور را تثبیت کنند.
جا دارد یادی کنیم از عملکرد احمد صالحی؛ فرمانده سخت کوش گردان بلال حبشی. علی رغم آن که در طرح مانور عملیات، گردان بلال به عنوان یگان احتیاط منظور شده بود، لیکن فرمانده این گردان می خواست به قدر مقدور، بر استعداد نیرو و توان عملیاتی واحد خویش بیفزاید. هم از این روی، در غروب روز اول فروردین، وقتی خبر رسید که شماری از نیروهای تازه نفس بسیجی به پادگان دوکوهه وارد شده اند، تصمیم گرفت آنان را نیز به جمع رزم آوران گردان تحت امر خود ملحق نماید. پس سوار بر یک دستگاه موتورسیکلت به دوکوهه شتافت تا بر انتقال نیروهای مزبور به محل استقرار گردان بلال، نظارت مستقیم داشته باشد. در راه بازگشت به ارتفاعات «پیرکوه» - مقر نیروهای گردان بلال - هنگامی که سوار بر موتورسیکلت پیشاپیش مینی بوس حامل بسیجیان در حرکت بود، پس از عبور از پل کرخه، به علت تاریکی هوا، در یکی از دست اندازهای جاده، تعادل موتور را از کف داد و ... لحظه ای بعد، همان نیروهای اعزامی، با چشمانی اشکبار، پیکر خونین و بیجان فرمانده گردان بلال را از زیر چرخ های مینی بوس خود بیرون کشیدند. بدین سان، کارنامه ی حیات دنیوی احمد صالحی، در کرانه ی غربی رود کرخه با خون سرخش امضا شد.
در مرحله ی نخست نبرد فتح مبین، با عنایت به گستردگی بیش از حد معمول منطقه ی عملیاتی محول شده به تیپ ۲۷ محمّد رسول الله (ص)، فرماندهان این تیپ عملاً مجبور شده بودند با تقسیم وظایف بین خود، هر یک مسؤولیت هدایت بخشی از نیروها را در آفند برعهده گیرند؛ به این ترتیب که متوسّلیان، شخصاً درگیر نظارت بر روند پیشروی گردان های عمل کننده در ارتفاعات علی گره زد و علی گریذد (موضع توپخانه ی سپاه ۴) شد؛ محمود شهبازی، عهده دار هدایت مانور گردان های مسلم بن عقیل و ابوذر غفاری در ارتفاعات بلتای بزرگ (بلتای بالا) شد و همّت نیز امر خطیر هدایت گردان انصار در محور شاوریه و هماهنگی میان فرماندهان تیپ ۲۷ با فرماندهان دو تیپ ادغامی ارتش یعنی تیپ ۲ از لشکر ۲۱ و تیپ ۵۸ عملیاتی تکاور را بر عهده گرفت.
محمّدعلی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران، در خصوص نحوه ی تقسیم وظایف میان فرماندهان تیپ ۲۷ می گوید:
... معمولاً حاج احمد متوسّلیان شخصاً در صحنه ی عملیات حضور داشت و به روش حضور مستقیم در منطقه، نیروها را هدایت می کرد. حاج همّت نیز از داخل قرارگاه تاکتیکی، تماس رده های بالا و تیپ را حفظ می کرد.
در عملیات فتح مبین هم، همین نحوه ی تقسیم کار بین این دو بزرگوار انجام شده بود؛ یعنی حاج احمد بیشتر در سنگر دیدگاه تیپ یا منطقه ی درگیری بود و حاج همّت نیز در قرارگاه تاکتیکی جبهه ی نصر، ضمن هماهنگی با واحدهای ارتشی تحت امر قرارگاه عملیاتی نصر، خصوصاً تیپ ۵۸ تکاور ذوالفقار و تیپ ۲ لشکر ۲۱ حمزه، عملیات را هدایت می کرد.
به جرأت می توان مدعی شد که طی مرحله ی نخست نبرد فتح مبین، جانشین مقتدر فرماندهی تیپ ۲۷، محمود شهبازی، نقشی تعیین کننده ایفا کرد.
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید