جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


سرمایه داری در لبه پرتگاه


سرمایه داری در لبه پرتگاه
سرنوشت سرمایه داری، مسئله مورد بحث کارشناسان آمریکائی است. صادق ترین آنها معترفند، که نمی دانند چه آینده ای در انتظار آن است.
بنوشته newsru.com، عاقلترین تحلیلگران بر سر این مسئله که، سرمایه داری بحران کنونی را از سر خواهد گذراند، یا غرب باید در انتظار تلاطمات گسترده اجتماعی و گرایش به ”چپ“ در مقیاس جهانی باشد، بحث می کنند.
منتقدین شعار تقسیم مجدد درآمدها را، که باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا با طرح آن پیروز شد، بمفهوم «سوسیالیسم» ارزیابی می کنند. نیکلا سارکوزی، رئیس جمهوری فرانسه نیز اعلام کرد، که ایده عدم دخالت دولت در بازار، مرده است.
در شرایطی که زمزمه دخالت وسیع دولت در اقتصاد بازار بالا گرفته است، مسئله تشدید گرایش مبنی بر ملی کردن بانکها و شرکتهای خصوصی، بعنوان عبور از خطوط قرمزی ارزیابی می شود، که روز جمعه گذشته، در کنفرانس سالانه مرکز سرمایه داری و جامعه، وابسته به دانشگاه کلمبیا، با شرکت اقتصاددانان، متخصصان امور مالی و کارشناسان سرشناس، از جرج سورس، سرمایه دار معروف، برنده جایزه اقتصادی نوبل گرفته تا پل والکر، مشاور ارشد ضد بحران اوباما، مورد بحث قرار گرفت.
پل والکر، در مراسم پایانی کنفرانس، بیان داشت: «بحران کنونی امتحان دیگریست برای سرمایه داری. من یقین دارم که سرمایه داری این بحران را هم از سر خواهد گذراند و به حیات خود ادامه خواهد داد ولی، سیستم مالی به یک سری بازنگری نیاز دارد. ولی من مطمئن نیستم که سرمایه داری، بار دیگر موقعیت لیبرای قبلی خود را باز خواهد یافت».
این کنفرانس، جنبه دیدار کلوبی و بسته برای عموم داشت. برغم اینکه، قیمت سهام در بازار بورس آمریکا در تمام هفته با کاهش همراه بود، پل والکر، با اعلام اینکه آهنگ سقوط صنایع در برخی کشورها از این هم بیشتر است، شرکت کنندگان را دلداری داد.
پل والکر که با تدوین سند جنجالی افشا کننده رشوه خواری در برنامه سازمان ملل متحد مبنی بر «نفت در مقابل خواروبار برای عراق»، مشهور شد، روی این مسئله تأکید کرد که، از زمان در هم شکستن بزرگترین بانک ایالات متحده آمریکا، ”لجام گیسختگی سرمایه داری“ به تاریخ سپرده شد. مشاور ارشد اوباما، سرمایه داری جدید را «دارای قابلیت تنظیم و نظارت بیشتر» می بیند.
جرج سورس، سرمایه دار لیبرال، شخصیت سرمایه گذار و بازیگر بزرگ بازارهای بورس، مأیوس شد. لی بالینجر، رئیس داشگاه کلمبیا، اظهار داشت که، بدرستی نمی داند چگونه سورس را که در اصل به معرفی احتیاج ندارد، معرفی کند، بالآخره، وی را یک انسان ”نیک اندیش“ نامید.
جرج سورس، بعد از صرف شام در زیر نور شمع، طی سخنانی گفت: «”بنیادگرائی بازاری“، باور بر اینکه، خود بازار می تواند خود را اصلاح کند، به آشفتگی جهانی بازار منجر گردید... ورشکستگی لمان برادرز (بانک سرمایه گذاری) موجب متلاشی شدن سیستم مالی شد، که ادامه موجودیت این سیستم، هنوز هم بدون پشتیبانی ”دستگاه تنفس مصنوعی“ غیر ممکن است. ۱۵ سپتامبر سال ٢۰۰٨ (تاریخ اعلام ورشکستگی لمان برادرز)، آغاز تنزل اقتصادی اعلام شد و هیچ نشانه ای از اینکه چه وقتی تا قعر فروخواهد رفت، در دست نیست». بعقیده این میلیاردر، آنچه که امروز بر سیستم مالی جهانی می گذرد، بلحاظ مقیاس و پیامدهای اجتماعی خود، با سقوط اتحاد شوروی قابل مقایسه است. سورس گفت: «بحران مالی کنونی، یادآور اضمحلال سیستم اتحاد شوروی است، که من شاهد آن بودم».
کارشناسان در جستجوی مقصران این بحران، یکی کاخ سفید را، آن دیگری وزارت دارائی را، یکی دیگر بانکها را بخاطر «دادن اعتبارات غارتگرانه» و آن یکی مردمی را که بدون ملاحظه امکانات مالی زندگی می کنند، متهم می کند. صادق ترین آنها، از جمله والکر، اعتراف می کنند که نمی دانند چه آینده ای در انتظار سرمایه داری است. نخبه اقتصاد، با نگرانی از تلاطمات اجتماعی در قلب اقتصاد لیبرالی- ایالات متحده آمریکا- البته، باز هم از کارل مارکس، «پدر تئوری دولت پرولتاریا» که، پوسیدگی و مرگ سرمایه داری را پیش بینی کرده است، یادی کرد. وی گفت: در پی امواج تلاطمات اقتصادی، تقاضا برای «کتاب مقدس کمونیسم» امسال در اروپا، بصورت غیر منتظره ای افزایش یافته است. «شبح کمونیسم»، این بار بر فراز وال- استریت بگردش در آمده است.
ضمن اینکه، اکثریت سخنرانان، بر ملی کردن بانکهای بزرگی که دولت سرمایه های خود را از طریق آنها برای تأمین اعتبارات بخش واقعی اقتصاد سمت و سو می دهد، تأکید داشتند، سوسیالیستها با شعار تقریبا مشابهی، در وال- استریت تظاهرات می کردند.
بعقیده ادموند فلپس، مدیر مرکز سرمایه داری و جامعه، برنده جایره اقتصادی نوبل سال ٢۰۰٦ بخاطر ”تحلیل تفاوتهای میاندوره ای در سیاست اهداف اقتصاد کلان“، «بدون ملی کردن بانکهای بزرگ، بازگرداندن اعتماد به سیستم بانکی غیر ممکن است».
در نیویورک، «مهد لیبرالیسم مالی»، گاهی از تریبونها صدای محدود کردن سنن دموکراتیک و ترجیح دادن به اقدامات فوق العاده دولت در زمان رکود، بگوش می رسد. و این هم بنوعی با عکس العمل آمریکا در زمان تراژدی ۱۱ سپتامبر، زمانی که، کشور بخاطر امنیت خود، داوطلبانه از برخی از آزادیها صرفنظر کرد، شباهت هائی دارد.
امار بهایدی، پروفسور مدرسه بازرگانی دانشگاه کلمبیا، در جریان بحثهای ۱۱ ساعته اظهار داشت: «وضعیت سرمایه داری تا آغاز بحران، منهای سیستم مالی، بسیار عالی بود. لیکن، تداوم بحران می تواند باعث رشد بی اعتمادی مردم به نهادهای دموکراتیک گردد». اقتصاددان با نفوذ آمریکا، اضافه کرد: «در جامعه آمریکا سنت دولت شفاف، برای انجام گفتگوها و بحثهای طولانی، وجود دارد. همه اینها را از پنجره به بیرون بریزید! بحران نیازمند اخذ تصمیمات سریع در پشت درهای بسته می باشد».
ویلم بایتر، اقتصاددان سابق بانک نوسازی و توسعه اروپا، طی سخنرانی مهیج خود اظهار داشت: «تنظیم مجدد و سریع، بسیار بهتر از تنظیم ناقص و به تأخیر انداختن است. بیش از این نمی توان به دستان نامرئی بازار اعتماد کرد».
بدین ترتیب، بحران کنونی، آدام اسمیت، بنیانگذار این مکتب را، که معتقد بود سعی و کوشش هر کس بخاطر تأمین منافع خود، موجب توسعه تولید و در نتیجه نهائی، باعث بالا رفتن رفاه اجتماعی می گردد، بی رحمانه از بیخ و بن برافکند. میلیونها انعام وپاداش به مدیران عالیرتبه بانکهای ورشکسته، درآمدهای افسانه ای متخصصان امور مالی، حبابهای ترکیده و آوار شده بر سراسر جهان در تئوریهای او فراموش شده است.
جهت اطلاع آنهائی که تخریب سوسیالیسم ”ناکارآمد“ را جشن گرفته و احیای سرمایه داری بر ویرانه های آن را عین دموکراسی و حقوق بشر ارزیابی نمودند و بدتر از همه، نقش و اهمیت خیانت دست پروردگان غرب در این تراژدی را، عمدا و یا از روی ناآگاهی انکار می کردند و یا هنوز هم بر روی آن اصرار می ورزند، لازم به گفتن است که، همین جناب جرج سورس، در سالهای دموکراسی، علنیت و نوسازی (پروسترویکا) گروه گارباچف- یلتسین- یاکوولیوف، تقریبا بطور تمام وقت در مسکو مستقر شده و در نقش مشاور عالی اقتصادی این باند تبه کار و خائن، تئوری شوک تراپی را بار دیگر، پس از شیلی در شوروی با موفقیت به منصه آزمایش گذاشت. پر بیجا نیست، که در اینجا برای نشان دادن گوشه هائی از ابعاد تراژدی سوسیالیسم و مردم شوروی، و اینکه چگونه مافیای امپریالیستی- صهیونیستی دارائی ها و ثروتهای بیکران مردم را به چنگ آوردند، به مواردی چند از پروسترویکای سورس- گارباچف، که خود شاهد آن بودم، هر چند بصورت گذرا، اشاره کنم.
میخائیل گارباچف در یکی از اولین فرامین خود، حکم متوقف کردن کار تمام کارخانه های دخانیات اتحاد شوروی را تحت نام بازسازی صادر کرد. بدین ترتیب، سیگار تولید داخلی نایاب شد و پس از مدت کوتاهی، سیل سیگارهای خارجی بازار داخلی را فراگرفت و قیمت آنها چندین برابر قیمت متعارف بود. پس از این، بر اساس طرحهای همین جناب سورس، بطور مرتب، هر چند روز یکبار، درست ساعت ٢٤ نیمه شب، خبر افزایش چند صد درصدی (معمولا بین ٣۰۰ تا ٨۰۰ درصد)قیمتها اعلام می شد. بدین ترتیب اگر کسی همان شب فقط برای خریدن دو عدد نان پول در جیب خود داشت، صبح روز بعد، می توانست یک هشتم آن دو عدد نان را بخرد. یعنی، هفت هشتم بقیه، به صندوق غاصبان سرازیر می گردید. در یکی از همین نیمه شبها، دقایقی بعد از ساعت ٢٤، رندی زنگ در خانه را بصدا درآورد و مبلغ ٤۰۰۰ روبل که آنوقتها پول قابل ملاحظه ای حساب می شد و چندی پیش قرض گرفته بود، پس آورد. ٤۰ فقره صد روبلی. من بی خبر از خبر تازه، ضمن تشکر از ایشان و دعوت به نشستن، گفتم: چه لزومی داشت این وقت شب زحمت بکشی؟ وی نیز تشکری کرد و به بهانه نا وقت بودن، بدون درنگ، از منزل خارج شد. از اخبار ساعت یک شب، تازه به علت تعجیل شبانه ایشان پی بردم. در خبر آن شب گفته می شد: «اسکناسهای صد روبلی شوروی، از ساعت ۱٨ همان روز از اعتبار ساقط می شوند و بانکها موظند اسکناسهای صد روبلی مردم را با پول جدید تعویض کنند». فردا صبح، مردم کار و زندگی خود را رها کرده، در مقابل بانکها صف کشیدند. همه مردم شوک زده و نگران از اینکه، نوبت تعویض اسکناسها به آنها خواهد رسید، یا نه، در یک وضعیت نگران و عصبی گرفتار شده بودند. من که کم و بیش می توانستم پیامدهای تراژدیک این ضربه را پیش بینی کنم، در جلو یکی از بانکها، مردم را به اعتراض دعوت کردم. ولی، کو گوش شنوا؟! هر کس بفکر تعویض موجود خویش بود. بالاخره نوبت من و بسیاری دیگر نرسید...
یک بار دیگر، در همین دوره نوسازی سورس- گارباچف، با دوستان در مسافرت بودیم. روز قبل از بازگشت، پولهایمان را روی هم گذاشتیم و برای تنظیم خرج ساعات باقی مانده مسافرت، بهای ٤۰ لیتر بنزین بازگشت را کنار گذاشتیم. صبح روز بعد، قبل از عظیمت، وارد پمپ بنزین شدیم و وقتی که همان پول را برای گرفتن بنزین به صندوق پرداختم، صندوقدار با تعجب پرسید: چند لیتر بنزین؟ گفتم به همان پول، ٤۰ لیتر! صندوقدار، چشمهایش را گرد کرد و گفت: اخبار دیشب را گوش نکرده ای؟ گفتم نه، مگر چه شده؟ گفت؟ قیمت بنزین را ۵۰۰ درصد افزایش داده اند... یعنی، ما با آن پول فقط ٨ لیتر بنزین توانستیم بخریم. بدین ترتیب، مجبور شدیم همانجا بمانیم و یکی از همراهان را برای آوردن پول، با اتوبوس به خانه روانه کنیم. خلاصه اینکه، در ازای ٤۰ لیتر بنزین که روز قبل می توانستیم مثلا، ٢۰ واحد پولی پرداخت کنیم، یکصد واحد پرداختیم.
نا گفته نماند که تا دوره ”نوسازی“ سورس- گارباچف، در کشور بزرگ اتحاد شوروی، قیمت همه کالاها از طرف تولید کننده تعیین می شد و سالیان- سال، اگر کاهش نمی یافت، اضافه هم نمی شد. بدین ترتیب که، هر مؤسسه تولیدی، قیمت برای مصرف کننده را روی کالا یا کالاهای تولیدی خود نصب می کرد و جائی برای واسطه گری و چانه زنی بازاری، بالاتر از آن، بقول اقتصاددانان اسلامی، ده درصد ”سود حلال“ برای توزیع کننده باقی نمی ماند.
بدین ترتیب و با شیوه های دیگر شوک تراپی، یک گروه مافیائی وابسته به اربابان ماورای اقیانوسها، بویژه لابی صهیونیسم، تمام ثروتها، دارائی ها و منابع عظیم زیر زمینی و روی زمینی، شوروی را به چنگ آوردند، صنایع غول آسای آن را نابود کردند و... فقر، بیکاری، گرسنگی و هزاران مفاسد ذاتی نظام سرمایه داری را به مردم آن تحمیل نمودند. بالآخره و به هزار و یک دلیل دیگر، هر کس و یا هر جریان سیاسی، با هر فکر و اندیشه ای که بخواهد دزدی و غارتگری اشکال مختلف سرمایه داری (دموکراتیک، لیبرال، لیبرال- دموکراتیک، سنتی و...) را توجیه کند و تبرئه نماید، طبیعتا، ”عرض خود می برد و زحمت ما (جنبش چپ) میدارد“
زمانیکه، جرج سورس، بدست عوامل خائن داخلی، این نسخه را برای اتحاد شوروی پیچید و بحران های ساختاری سرمایه داری را حداقل برای دو دهه به تعویق انداخت، نمی توانست این موضوع را درک کند که هر سیستمی، گورکنان خود را در بطن خود پرورش می دهد. نمی توانست این موضوع را درک کند که نظام پوسیده سرمایه داری با تکیه بر شیوه های غارتگری و قماربازی، نمی تواند مدت زیادی به حیات خود ادامه دهد و بالآخره این زالوی مکنده، خواهد ترکید.
همین شیوه های دزدی و چنگ اندازی به اموال و دارائیهای عمومی در همه کشورهای جهان، تقریبا با شیوه و متدهای یکسان، با کمی تفاوتهای صوری، از سوی قلدرانی که صاحب سرمایه های نجومی شده اند، بکار گرفته شده است و می شود. پروسه انباشت ثروت در یک قطب ناچیز و تلنبار شدن فقر و فلاکت در قطب عظیم، در کشور ما نیز چه در گذشته و چه حال، شاهد این مدعاست. همین حاکمان اسلامی را در نظر بگیریم. روحانیت، که تا قبل از انقلاب مردمی بهمن ماه، با مرثیه و روضه خوانی، از طریق فطریه، خمس، ذکات، مال امام و اموال وقفی وغیره ارتزاق می کردند، با گذشت سی سال از انقلاب، به چنان ثروتهای افسانه ای، صد البته ”حلال“ دست یافته اند که هیچ وقت نمی توانستند تصورش را هم بکنند. بگفته ابوالقاسم لاهوتی، شاعر انقلابی زحمتکشان:
هرکه افزوده گشت سیم و زرش / یا خودش دزد بود، یا پدرش!
امروز، سرمایه داری در لبه پرتگاه سقوط ایستاده است و علت اینکه هنوز هم پابرجاست و سیاستگزاران آن هنوز هم در نشستهای مختلف بدنبال یافتن راه کارهای خروج از این بحران کشنده، خود و مردم را سرگرم می کنند، ”کارآمدیها“، توانائی ها و حقانیت آن نیست. بلکه، اولا؛ نتیجه و حاصل ضعف طرف مقابل، یعنی، تفرقه و پراکندگی در جنبش چپ است که خود آن نیز، ناشی از ضربات پی در پی حاکمیت سرمایه داری جهانی به تشکلها و سازمانهای مبارز این جنبش می باشد و ثانیا؛ نتیجه تبلیغات عوامفریبانه دائمی است که بخش عظیمی از جوامع انسانی را به بی اعتنائی و بیگانگی با سرنوشت خویش و جامعه دچار ساخته است.
خواهی- نخواهی، بحران جاری سرمایه داری، ضرورت اتحاد عمل نیروهای ترقیخواه، بویژه نیروهای وابسته به طیف چپ، موضع گیری های قاطع و رادیکال تر کردن خواستهای عمومی را دیکته می کند. غفلت امروز، باعث تباهی بیشتر فردای بشریت خواهد بود.
ا. م. شیزلی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید