جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


نمایشی محلی و در خدمت ایدئولوژی آمریکایی


نمایشی محلی و در خدمت ایدئولوژی آمریکایی
هشتادویکمین جایزه اسکار هم چند روز پیش برگزار شد و برندگان آن، در حالی که از قبل قابل حدس بودند، معرفی شدند. جایزه اسکار مثل بیشتر جشنواره های سینمایی غربی، با اهداف سیاسی خاصی برگزار می شود. آنچه از نظر می گذرد تحلیلی بر هشتاد و یکمین جایزه اسکار، با بررسی اهداف و جریانات حاکم بر آن است که به طور تلخیص شده از وب نوشت نگارنده آمده است.
● مراسم ایدئولوژیک
می توان مراسم اعطای جوایز اسکار را جهانی ترین شکل یک نمایش محلی دانست که با پروپاگاندای قدرتمندترین رسانه های بین المللی به هواخواهان و علاقمندان سینما در سراسر کره زمین، یک فستیوال فراقاره ای نمایان شده است. در حالی که حدود ۹۶ درصد کل جوایز آن، تنها به آثاری اختصاص دارد که محصول آمریکا و انگلیسی زبان بوده و در زمان و مدت خاصی در سینماهای لس آنجلس به نمایش درآمده اند و فقط ۴ درصد بقیه به فیلم های دیگر کشورها تعلق دارد که حتما بایستی در همان زمان و مدت خاص در یک یا چند سالن سینمای لس آنجلس، اکران عمومی یافته باشند، یعنی فیلم هایی که در دیگر شهرهای آمریکا به جز لس آنجلس بر پرده رفته اند حتی اگر تولید آمریکا هم باشند، اعتباری برای رای دهندگان آکادمی اسکار ندارند.
به این تر تیب خیل عظیم آثار سینمایی که در دیگر کشورها تولید شده اند ولی در لس آنجلس اکران عمومی نداشته اند، جایی در این مراسم ندارند. ایضا فیلم های آمریکایی که به سالن های سینمایی این شهر مهم کالیفرنیا نرسیده اند. از طرف دیگر علیرغم نمایش هر تعداد فیلم از هر کشور که در لس آنجلس به اکران عمومی درآمده باشند، فقط و فقط یک فیلم آن هم بنا به معرفی یک سازمان یا موسسه رسمی سینمایی در آن کشور می تواند مورد قضاوت اعضای آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا قرار گیرد. به همین دلیل بوده که همواره در طول تاریخ سینما، بسیاری از شاهکارهای این هنر در مراسم اسکار مطرح نشده اند.
از طرف دیگر حجم و شدت تبلیغات کمپانی های بزرگ و رسانه های عظیم (که در تیول همین کمپانی هاست) مهمترین و اساسی ترین عنصر مدنظر قرار گرفتن و قضاوت روی فیلم ها از سوی اعضای آکادمی به نظر می آید. امتیازی که طبعا نصیب محصولات همان کمپانی ها می شود و از همین رو آثار سینمای مستقل همواره کمترین سهم را در نظرگاه اعضای آکادمی دارند. بمباران عظیم تبلیغاتی این اعضاء توسط رسانه های مختلف متعلق به کمپانی های اصلی، نقش اصلی را در قضاوت آنها ایفا می کند. چنانچه همین امسال نیز برخلاف تبلیغات انجام شده فیلم «ماجرای عجیب بنجامین باتن» (دیوید فینچر) که در همکاری کمپانی های برادران وارنر و پارامونت ساخته شده ضمن اینکه استودیوی کندی - مارشال (تهیه کنندگان اغلب فیلم های استیون اسپیلبرگ) نیز در تولید آن مشارکت داشته است، «میلیونر زاغه نشین» (دنی بویل) را فاکس سرچ لایت و برادران وارنر توزیع و پخش کرده اند، «کشتی گیر» (دارن آرنوفسکی) توسط فاکس قرن بیستم بر پرده سینماها رفته و «جاده رولوشنری» (سام مندس) را دریم ورکس تهیه نموده است.
اما در این میان و در لیست نامزدهای اصلی جایزه اسکار ۲۰۰۹ شاید برای اولین بار فیلم هایی را مشاهده می کنیم که ظاهرا توسط استودیوهای کمتر شناخته شده و مستقل تولید شده اند. اما با اندکی تامل در می یابیم، کمپانی های فوق در زمره استودیوهایی هستند که در آغاز هزاره جدید و خصوصا در سال های اخیر سازماندهی شده اند تا تولید فیلم هایی باموضوعات ایدئولوژیک و در جهت باورها و عقاید اوانجلیست های حاکم بر آمریکا (که اعتقادات شدید آخرالزمانی داشته و به نبرد آرماگدون حول محور اسرائیل و علیه بشریت باور دارند) را برعهده گیرند. از جمله کمپانی های فوق می توان به موسسه «پرده اول»، کمپانی «والدن میدیا» (تولیدکننده مجموعه نارنیا)، «فوکوس فیچر»، «نونت بابلز برگ»، «کمپانی واینشتاین»، «ایمجین اینترتینمنت» و... اشاره نمود.
نگاهی به ادامه لیست نامزدهای اسکار ۸۱ نشان می دهد، فیلم های متعددی از این لیست متعلق به کمپانی ها و استودیوهای یاد شده هستند. «کتاب خوان» (استفن دالدری) توسط «نونت بابلز برگ» و کمپانی واینشتاین ساخته شده و «میلک» (گاس ون سنت) در «فوکوس فیچر» تهیه گردیده است، «فراست / نیکسون» (ران هاوارد) در استودیوی (ایمجین اینترتینمنت» جلوی دوربین رفته و «شک» (جان پاتریک شانلی) تولید «اسکات رودین پروداکشن» است. این تغییر عمده در فهرست نامزدهای اسکار امسال بی درنگ تماشاگر کنجکاو را متوجه موضوع اغلب آثار فوق می نماید تا بلکه پاسخ سوالاتش را در کنار گذاردن برخی کمپانی های بزرگ هالیوود در مقابل این استودیوهای به ظاهر گمنام بیابد.
● فیلم های آخرالزمانی و خنثی
تابستان سال ۲۰۰۸ پرده سینماهای جهان به طرز حیرت آوری با خیل آثار موسوم به آخرالزمانی مواجه شدند که هر یک در زیر پوشش سرگرمی به نوعی موضوع آخرالزمان را در کادر دوربین خود قرار داده بود. در این وادی انواع و اقسام فیلمسازان ریز و درشت، معروف و گمنام، مولف و غیر مولف وارد میدان شده بودند، از استیون اسپیلبرگ و کریستوفر نولان و اندرو آدامسن گرفته تا پیتر برگ و متیوکاسوویتس و فیلمسازان خارجی مقیم هالیوود همچون «گیلرمودل تورو» که بخش دیگری از «هل بوی» را جلوی دوربین برد و حتی تازه هالیوود دیده هایی مثل تیمور بکمامبتوف قزاق که «تحت تعقیب» را در مورد عملکرد سازمانهای تروریستی ماسونی برای نیل به حاکمیت آخرالزمانی ساخته بود.
اگرچه در رشته های اصلی اسکار ۲۰۰۹، برخی آثار نمایش داده شده در تابستان، تنها نامزد دریافت جایزه در شاخه های فنی شده اند اما از آنجا که روند تولید فیلم های ایدئولوژیک در پاییز و حتی زمستان ۲۰۰۸ با سبک و سیاق دیگری ادامه یافت، در میان کاندیداهای جایزه اسکار نیز اغلب به همین نوع تولیدات و یا به طور محدود و معدود به فیلم هایی برمی خوریم که خنثی بوده و از هیچگونه خاصیتی برخوردار نیستند. به نظر می آید این خنثی گرایی در جهت همان گریز از موضوعات ملتهب امروز جامعه آمریکا نظیر حضور اشغالگرانه در خاورمیانه، حمایت بی چون و چرا از رژیم صهیونیستی و بحران اقتصادی اخیر بوده است. گریزی که اگرچه می تواند توجیه یک سینمای به اصطلاح غیرسیاسی باشد اما در کمال شگفتی موجب گرایش حساب شده و قوی به یک نوع سینمای ایدئولوژیک و بنیادگرای مسیحی - صهیونیستی (اوانجلیستی) گشته است.
● مصادیق این ادعا
برای اثبات این مدعا بایستی به سراغ مصادیق رفت. به جز فیلم «میلیونر زاغه نشین» که تداعی یک نوع گرایش خیالبافانه به ثروت از نوع گنج قارون و علی بی غم بود و به شکلی کلیشه ای (که امروزه سبک و سیاق اکثر انتخاب هاو برگزیده ها و جوایز است و در همین مقاله به کم و کیف آن خواهم پرداخت) مورد اقبال اغلب انجمن ها و اتحادیه ها و کانون های سینمایی غرب واقع گردیده است. فیلم «ماجرای عجیب بنجامین باتن» به یک نوع تقدیر گرایی اوانجلیکی می پردازد (خاطرمان هست که در اوایل فیلم، کسی که بنجامین خردسال پیرگونه را به راه می اندازد و موجبات تکامل و پیشرفت های بعدی اش می شود، یک کشیش اوانجلیست و در یک مراسم آیینی است)، «کتاب خوان» اشاره ای شعاری و سطحی و تکراری به ماجرای هولوکاست دارد، «شک» هجمه ای دیگر بر کاتولیسم و کلیسای کاتولیک در توجیه و تجلیل از پروتستانتیزم و اوانجلیسم به نظر می آید، «فراست،نیکسون» گامی دیگر در خرد کردن ریچارد نیکسون است (مثل فیلم های «همه مردان رئیس جمهور» و «نیکسون» و «ترور ریچارد نیکسون» و...) ، رئیس جمهوری که در اواخر دوران ریاستش بر کاخ سفید برخلاف مقاصد صهیونیست های حاکم، قصد بیرون کشیدن ارتش آمریکا از ویتنام را داشت. فیلم محصول همکاری ران هاوارد (سازنده آثار صهیونیستی «رمز داوینچی» و «فرشتگان و شیاطین») و صهیونیست دیگری به نام «پیتر مورگان» است.
«میلک» فیلم تهوع آوری است که علناً به تبلیغ همجنس گرایی و تجلیل از یکی از بانیانش در دهه ۷۰ به نام هاروی میلک می پردازد و این گرایش انحرافی و ضداخلاقی و غیرانسانی را در حد و اندازه تحرکات آزادیخواهانه و استقلال طلبانه به شمارمی آورد. هاروی میلک خود یک یهودی بود که به شدت جامعه را به سمت و سوی انحرافات اخلاقی و رفتاری سوق داد و تشویق کرد. یادمان باشد که همجنس گرایی و سایر انحرافات اخلاقی در یکی از متون معتبر صهیونیست ها به نام «پروتکل های زعمای صهیون» به عنوان یکی از راههای اضمحلال اقوام غیریهود (با تاکید بر جوانان مسیحی)، مورد توجه قرار گرفته است. جالب اینکه فیلم فوق به لحاظ ساختاری از نظر برخی منتقدین و کارشناسان در حد و اندازه متوسط ارزیابی شده، اما در کمال شگفتی به عنوان یکی از فیلم های برتر ۲۰۰۸ کاندیدای دریافت چندین جایزه از جمله اسکار بهترین فیلم سال گردیده است!
از طرف دیگر فیلم/انیمیشن «والس با بشیر» که یک فیلم اسرائیلی است، کاندیدای اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان بود. اگر چه در برخی محافل این فیلم/ انیمیشن، ضدصهیونیستی قلمداد شد اما واقعیت آن است که «والس با بشیر» فیلمی در دفاع از اسرائیل و ارتش آن در جریان تجاوز به لبنان (در سالهای اولیه دهه ۸۰ میلادی) و قتل عام وحشیانه اردوگاههای صبرا و شتیلاست که از سوی سازمان ملل به عنوان یک فاجعه بشری لقب گرفت و سران اسرائیل به خاطر آن کشتار سبوعانه، جنایتکار جنگی قلمداد شدند. در فیلم فوق که به شکل انیمیشن ساخته شده، ارتش اسرائیل، پس از ورود به خاک لبنان مورد هجوم فلسطینی ها قرار می گیرد ولی مشخص نمی شود که چرا این ارتش به سرزمین لبنان تجاوز کرده و چه جنایت هایی را مرتکب می گردد. در این فیلم خرابه های سوخته بیروت و اجساد قربانیان نمایش داده می شود ولی روشن نمی گردد که چه گروهی مرتکب این فجایع شده است. وقتی هم صحبت از زخمی ها و اجساد در میان است، همه آنها متعلق به اسرائیلی ها تصویر می شود، معلوم نیست در این میان تکلیف کشته های لبنانی و فلسطینی چیست؟!!
شخصیت اصلی ماجرا که گویا در جریان کشتار اردوگاه صبرا و شتیلا در نزدیکی مکان اردوگاه ها به همراه دیگر سربازان اسرائیلی حضور داشته، در ۳ لحظه فیلم تاثر خویش را نشان می دهد؛ در اوایل فیلم سخن از کابوس هایش راجع به سگ هایی است که گویا در جریان حمله به بیروت کشته بوده است!!(پس آدم هایی که به قتل رسانده، کجای این ماجرا هستند؟!!!) در اواسط فیلم هم راجع به اسب هایی حرف می زند که در جریان جنگ بیروت و در اصطبل هایشان سلاخی شده بودند!! و بالاخره انتهای فیلم اجساد فلسطینی ها را در صبرا و شتیلا نشان می دهد (که البته در اینجا دیگر تاثری از راوی داستان مشاهده نمی شود.) در واقع آنچه بیش از همه کشتارها و خرابی ها در نظر فیلمساز فاجعه آمیز به نظر رسیده، کشتن سگ ها و اسب ها و پس از آنها اهالی اردوگاه بوده است. یک قیاس مع الفارق که بیهوده و بدون وجه تسمیه در این فیلم قرار نگرفته بلکه دارای بعد ایدئولوژیکی است که معنای آن را تنها در همان متن معروف به «پروتکل های زعمای صهیون» می توان یافت. متنی که در آن هر انسان غیریهود را با کلمه «گوییم» به معنای حیوان اطلاق شده و البته در «تلمود»، کتاب فقهی صهیونیست ها، نیز این مفهوم قابل رویت است. اما در فیلم «والس با بشیر»، این فلسطینی ها هستند که موجب جنگ و کشتار گشته اند و حتی قتل عام صبرا و شتیلا که به قول سازنده فیلم برای انتقام خون بشیر جمیل توسط فالانژیست ها صورت گرفت نیز از سوی فلسطینی ها تحریک و آتشش روشن شده بود. فیلم «والس با بشیر» به شدت از نظر ساختاری دچار ضعف و نگاه سطحی و غیرسینمایی است. بخش های مفصلی از آن، به صورت مصاحبه و در صحنه های استاتیک نمایانده می شود و کلیت کار، اساساً از وجوه دراماتیک فاصله بعیدی دارد. از طرف دیگر فاقد عناصر روایت مستند نیز هست که همین موجب می شود تا در میان یک اثر داستانی یا مستند بلاتکلیف نگاه می دارد.
● داوری ناعادلانه
به نظرم اگر سینماگران ما به این حجم عظیم از داوری غیرتخصصی و ناعادلانه نگاه کنند، اساساً دلخوری ها و اعتراضاتشان نسبت به جشنواره فیلم فجر و جشن خانه سینما و امثال آن برطرف خواهد شد. چرا که اگر برای امثال جشنواره فیلم فجر ۵ یا ۷ نفر و نهایتاً در جشن خانه سینما ۱۱۰ نفر قضاوت درباره برترین های سینمای ایران را بر عهده دارند و گاهاً به روال حاکمیت سلیقه ها، دل برخی فیلمسازان و هنرمندان را می شکنند، در هالیوود و آکادمی اسکارش، حدود ۶۰۰۰ داور این مسامحه را انجام می دهند. آنهم مسامحه ای بسیار دردناک تر و شکننده تر از مراسم اینجایی.
چگونه می شود که این ۶۰۰۰ داور یا کمتر در شاخه بازیگران آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا که وظیفه تعیین نامزدهای بازیگری مراسم اسکار را بر عهده دارند، ایفای نقش خیره کننده بنسیو دل تورو را در فیلم «چه» (که جایزه جشنواره فیلم کن امسال را هم گرفت) یا بازی سالی هاوکینز در «بی خیال» (که خرس نقره ای جشنواره برلین سال گذشته را از آن خود کرد) یا کلینت ایستوود در «گرن تورینو» یا لیام نیسن در «نجات داده شده» یا جولین مور در «کوری» یا ... را ندیده باشند؟ چطور اعضای شاخه موسیقی آکادمی، موسیقی و آواز کلینت ایستوود در «گرن تورینو» یا اثر موسیقیایی سنگین ایگلسیاس را در «چه» و یا موسیقی فیلم «هفت پاوند» را نشنیدند؟ راستی تکلیف انیمیشن های دیدنی مانند «قصه دسپرو» و «ایگور» و «دون کیشوت» چه می شود که همه انتخاب ها در تسخیر «وال ای» و «پاندای کونگ فوکار» و «بولت» در آمده است. اما حالا که سخن از محدودیت و کلیشه انتخاب ها به میان آمد، بی مناسب نیست، به یکی دیگر از مصیبت های انتخاب بهترین های سینمایی در غرب اشاره کنیم که خوشبختانه حداقل در مملکت ما وجود ندارد. اگر همین الان نگاهی اجمالی به برگزیدگان خیل انجمن های نقد، کانون ها و اتحایه های سینمایی یا مراسمی همچون گلدن گلوب و بافتا و سزار و... بیندازید، به سرعت متوجه خواهید شد، تعداد فیلم هایی که در لیست های گوناگون نامزد رشته های مختلف شده اند از انگشتان دو دست تجاوز نکرده و در مورد رشته های اصلی مانند بهترین فیلم و کارگردانی و فیلمنامه و بازیگری، این تعدد در حد انگشتان یک دست می ماند.
این در حالی است که در سینمای ایران اگر فیلم یا فیلمساز و یا هنرمندی از جشنواره فیلم فجر جایزه نگیرد، در جشن خانه سینما برگزیده می شود و اگر در خانه سینما مورد لطف واقع نشود، در جشن منتقدان تقدیر و تجلیل می شود و اگر چنین هم نشود در لیست های مختلف منتقدان و نویسندگان سینمایی و یا جشنواره های دیگر انتخاب قرار خواهد گرفت. اما در سینمای غرب چنین تکثرآرایی وجود ندارد. نگاه دیگری به مجموعه برگزیدگان و برترین های لیست های مختلف بیندازید. ملاحظه خواهید کرد که از لیست بهترین های انجمن منتقدان نیویورک گرفته تا منتقدین لس آنجلس و شیکاگو و بوستون و مراسم بافتا و گلدن گلوب و اتحادیه کارگردانان و فیلمنامه نویسان و بازیگران و تهیه کنندگان و... از چند فیلم مشخص «ماجرای عجیب بنجامین باتن»، «میلیونر زاغه نشین»، «کتاب خوان»، «میلک» ، «فراست/نیکسون»، «شک» و در مرحله پایین تر از «شوالیه تاریکی» و «وال ای» و «جاده رولوشنری» فراتر نمی روند! یعنی در میان بیش از ۱۰۰۰ فیلم تولیدی سینمای آمریکا و صدها اثر ساخته شده در دیگر کشورها، تنها همین ۸-۹ فیلم در فهرست های مختلف قرار گرفته اند و بس!! آثاری که ۹۰درصد آنها در آخرین ماه سال اکران شده و واجد یک خصوصیت واحد هستند: از محتوایی ایدئولوژیک برخوردارند. گویی یک بخشنامه یا دستورالعمل و یا بیانیه ای خطاب به همه انجمن های و نهادها و مراکز سینمایی غرب صادر شده که تنها حق دارند، از میان فیلم های یاد شده، برگزیدگان خویش را تعیین نمایند! در غیر این صورت یعنی در بین هزار و اندی فیلم تولیدی سینمای غرب در سال ۲۰۰۸، آیا واقعاً هیچ فیلم دیگری به جز آنچه گفته شد، وجود نداشته که در لیست های مذکور قرار گیرد؟!
● هیچ چیز تغییر نکرده
به هر حال پس از تغییر رئیس جمهور آمریکا گویی خواسته اند در همه موارد تغییر بوجود بیاورند! تنها موضوعی که تغییر نکرده همانا نگاه ایدئولوژیک اوانجلیستی به سینما و اسکار و جوایز آن است که گویا شدیدتر هم شده است ، همچنانکه علیرغم تغییر تیم کاخ سفید آقای اوباما و با وجود مخالفت ها، همچنان یک کشیش اوانجلیسیت به نام ریک وارن، مراسم تحلیف وی را به جای آورد و صهیونیست های شناخته شده ای مانند رهم امانوئل و جرج اکسلراد، گردانندگان اصلی کاخ سفید هستند!
سعید مستغاثی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید