جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


عقربه ها وارونه می چرخند


عقربه ها وارونه می چرخند
ـ فیلمنامه: اریک راث
ـ کارگردان: دیوید فینچر
ـ بازیگران: براد پیت، کیت بلانشت، تاراجی پی هنسن و...
▪ خلاصه داستان:
همزمان با پایان جنگ در سال ۱۹۱۸ «تامس باتن» صاحب فرزندی می شود که شبیه پیرمردی ۸۰ ساله است. «باتن» بعد از مرگ همسرش این کودک عجیب را با مقداری پول روی پله های خانه سالمندان می گذارد و می رود، اما کودک همزمان با افزایش سن اش روز به روز جوان تر می شود و... .
□□□
اجازه بدهید توضیح درباره فیلم دیوید فینچر را با این مقدمه درباره فیلمنامه آن آغاز کنیم؛ نویسنده فیلمنامه «مورد عجیب بنجامین باتن» که پیشتر با نگارش فیلمنامه «فارست گامپ» نامش را در سینمای جهان تثبیت کرده بود، این فیلمنامه را براساس داستانی از اسکات فیتز جرالد نوشته است. راث ایده و مضمون اصلی را از داستان فیتز جرالد برداشته و در پرداخت فیلمنامه به همه جزییات داستان ملزم و وفادار نمانده است. در واقع شباهت فیلمنامه «بنجامین باتن» به فیلمنامه «فارست گامپ» وسوسه تکرار موفق یک فرآیند تجربه شده را متصور می سازد. اما به نظر نمی رسد فیلمنامه دوم به لحاظ جذابیتهای پرداخت داستان و سیر پیشرفت حوادث و روایت رویدادهای عجیب و غیرقابل پیش بینی بتواند موفقیت «فارست گامپ» را تکرار کند.
راث، در «فارست گامپ» یک قهرمان با ویژگیهای فیزیکی ویژه را در مرکز رویدادهای داستانش قرار داده بود و ضمن پرداخت ویژگیهای شخصیتی و روانی براساس این شرایط فیزیکی رویدادهای عجیب و خارق العاده اش را پیرامون موقعیتهای مختلف زندگی این قهرمان طراحی کرده بود. در «مورد عجیب بنجامین باتن» نیز همین رویکرد با رعایت ساختار اصلی مورد توجه اریک راث بوده است؛ اما فیلمنامه دوم هیچ گاه قدرتها و جذابیتهای «فارست گامپ» را ندارد. به نظر می رسد گرایش «فارست گامپ» به واقعیت و لحن ظریف وقایع غیرقابل پیش بینی، در کنار ساختار اثر راث، بهتر نشسته است، اما در «مورد عجیب بنجامین باتن» فانتزی و فاصله گیری از واقعیتهای باورپذیر است که این نوع پرداخت را به لحاظ جذابیتهای آن تا اندازه ای دچار اشکال می کند. یکی از نکاتی که از ارزشهای دراماتیک و جذابیتهای درگیرسازی داستان فیلم فینچر با مخاطب می کاهد نیز به همین موضوع برمی گردد. از ابتدای فیلم همه شخصیت ها، موقعیت و وضعیت جسمی بنجامین باتن را پذیرفته اند و این مورد عجیب به عنوان یک امر منطقی غیرقابل تردید (بدون هیچ پرسش و تعجب) توسط خود داستان باور شده است. اما این باورپذیری در ساختار فیلمنامه اثبات، توجیه و پرداخت نشده است.
بنجامین باتن روز به روز جوان تر و جوان تر می شود و این موضوع بدون اینکه حتی یک بار در فیلم مورد اشاره قرار گیرد، از سوی آنها که موضوع را می دانند و آنها که نمی دانند از پیش پذیرفته شده است !
در فیلم فینچر نیز قهرمان، همچون قهرمان خاص «فارست گامپ» مسیر دشوار تجربیات زندگی را انتخاب می کند و قدم در راه تجربه های تازه تر می گذارد. اما این تجربه خواهی که در چند مرحله و با ترک زندگی و ثبات توسط بنجامین انجام می شود خیلی کم ماجرا و خالی از رویداد و اتفاق است. بنجامین یک بار خانواده و دیزی را برای تجربه اندوزی روی اقیانوس ترک می کند و در جریان آن تنها جنگ را می بیند؛ یک بار همسر و فرزندش را ترک می کند و باز بدون هیچ اتفاقی به خانه برمی گردد.
در واقع برعکس «فارست گامپ» ما در داستان «مورد عجیب بنجامین باتن» تنها با یک اتفاق یا رویداد ثابت مواجه هستیم و آن هم اینکه: بنجامین باتن هر چقدر از سن اش می گذرد به لحاظ فیزیکی جوان تر می شود.
به علاوه آنکه همین رویداد ساکن و قابل پیش بینی هم خود روایت نمی شود و دو راوی، کار تعریف آن را در فیلم برعهده دارند. این دو راوی پیرزن بیمار خوابیده بر روی تخت و در حال احتضار (دیزی) و دفترچه خاطرات بنجامین (خود بنجامین باتن) هستند که با حضور مستقیم در جریان روایت، با تعریف ابتدا و انتهای هر رویداد ارزش اکت و عمل را در مورد آن کاهش می دهند. البته گاهی هماهنگی روایت توسط این دو راوی و به نقطه اشتراک رسیدن رویداد در روایت آنها هنرمندانه ودلنشین و جذاب از آب درآمده است، اما در مجموع نقش آنها (برخلاف راوی در فارست گامپ) کاهنده تأثیر دراماتیک است تا فزاینده «اکت» و عمل داستانی !
پس می توان گفت ما در مدت طولانی زمان روایت داستان «مورد عجیب بنجامین باتن» تنها شاهد زندگی وارونه بنجامین باتن هستیم که برخلاف اطرافیانش روز به روز جوان تر می شود و البته تمام تلاش فیلم فینچر هم در جهت رسیدن به چنین فرایندی در ساخت فیلم است.
بنجامین در حالی روز به روز جوان تر می شود که شاهد پیر شدن و مرگ عزیزترین کسان و بهترین دوستانش است. رابطه او با دیزی (که مشابه رابطه فارست گامپ با جنی از کودکی تا پایان است) نقطه مرکزی این وارونگی زمان با محوریت قهرمان است و این مرکزیت رویداد همان است که انگیزه روایت توسط پیرزن (دیزی) و پایان بندی اثر را موجب گردیده است.
با این توضیحات به همان بحث پیشین درباره قابل پیش بینی بودن ادامه روایت و اتکای رویداد بر ویژگی خارق العاده «قهرمان» برمی گردیم و یک بار دیگر این موضوع را مرور می کنیم که اتفاقها و رویدادهای اندک دراماتیک، پیش بینی های معلوم درباره سرانجام داستان و وجود راوی باعث شده فیلم فینچر ضمن دارا بودن ریتمی کند و تأخیری، مؤلفه های کمتری برای جذب مخاطبانش داشته باشد.
اما حتی بعد از قبول این ویژگی نمی توان سکانس و روایت ابتدایی فیلم درباره پیرمرد نابینای نیواورلئانی را که بعد از مرگ پسرش ساعتی با حرکت برعکس عقربه ها را می سازد و آرزو می کند که زمان به نفع زنده بودن و زنده ماندن فرزندش به عقب بازگردد را نادیده بگیریم. این قصه کوتاه، تمام آن چیزی است که عجیب بودن «مورد بنجامین باتن» را در قواره یک فانتزی داستانی توجیه می کند و نقطه باورپذیری را در گستره مناسبات داستان امکان پذیر می سازد.
مهدی نصیری
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید