جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

جیمی کارتر در تهران


جیمی کارتر در تهران
متن زیر برگرفته از کتاب ( آمریکا در بند ) نوشته ی پیر سالینجر است که در سال ۱۹۸۱ در نیویورک به چاپ رسیده است
نویسنده شرایط حاکم بر ایران را بخوبی توصیف می کند .
مردی که در پایین پلکان هواپیما ایستاده بود، از زمانی که از در هواپیمای گزارشگرانی که جیمی کارتر را در سفر به تهران همراهی می کردند گام به بیرون نهادم ، مراقب من بود. بیشک او یک افسر ارتش ایران بود. ولی یراقهای بسیار و تزیینات زیاد روی اونیفورم وی ، ظاهر او را مانند افسری که در یک اپرا نقش بازی می کرد، می نمایاند.او پاکتی را به دست من داد که پس از نشستن در اتوبوس ویژه ی بردن خبرنگاران به شهر، آنرا باز کردم .
به فرمان مبارک همایونی
شاهنشاه آریامهر و شهبانوی ایران
به افتخار
ریاست جمهوری ایالات متحده ی امریکا
و خانم جیمی کارتر
وزیر دربار ، از آقای پیر امیل جورج سالینجر خبرنگار نشریه ی اکسپرس دعوت می نماید در ضیافت شامی که در ساعت ۲۰ روز شنبه ۳۱ دسامبر ۱۹۷۷ برگذار می شود ، حضور بهم رسانند.
لباس : کت و شلوار به رنگ تیره
خانمها : لباس شب
کاخ نیاوران
بعدا پی بردم که من یکی از چهارگذارشگری بودم که از میان دویست خبرنگار همراه رییس جمهور کارتر ،به این میهمانی دعوت شده بودند . سه نفر دیگر نمایندگان سه شبکه تلویزیونی ایالات متحده بودند دلیل آنکه من در میان این گروه بلند پایه جای گرفتم این بود که شانزده سال پیش ، زمانی که مشاور مطبوعاتی رییس جمهور جان اف . کندی بودم ، با شاه ملاقاتی داشتم . در سال ۱۹۶۱ شاه برای یک دیدار رسمی به واشنگتن آمده بود. در آن زمان وی ۴۲ سال داشت و به چشم من درست همانند مردی آمد که دقیقا بود ، یعنی بیش از حد ثروتمند ، خوش قیافه ، زیرک ، قوی ، سالم – در نتیجه علاقه ی بی پایان به ورزش های نیروبر – متکی به خود ، و شاد ، پادشاهی در میان افراد عادی که این باور نزدیک به یقین از وی می بارید که اگر چه فردی عادی متولد شده بود ، ولی نماینده ی حاضر پادشاهی ۲۵۰۰ ساله ی ایران باستان محسوب می شد .شانزده سال پیش این که وی خود را برتر از سایر انسانها می دانست بازگو نشده بود ، ولی به روشنی احساس می گردید . اکنون ، یعنی زمانی که اتوبوس ما گزارشگران از فرودگاه مهرآباد دور می شد و در مسیر جاده ی اصلی به طرف تهران سرعت می گرفت ، می دیدم که او این فکر را به تندیسی تبدیل کرده بود . به گونه ای که در کتابچه ی راهنمای ویژه ی خبرنگاران خواندم : بنای یادبود شهیاد ، دروازه ی ایران ، و نماد ملت برای تمام بازدیدکنندگان از پایتخت می باشد .
این بنا که برجی به ارتفاع ۴۵ متر است در سال ۱۹۷۱ به پیشگاه ملت تقدیم گردید تا نسلهای آینده شاه را به یاد آورند . ولی در این روز پرنور زمستانی نشانه هایی به روشنی انعکاس نور خورشید بر قله های پوشیده از برف سلسله جبال البرز در اطراف شهر به چشم می خورد که خاطره ی شاه به گونه ای که او آرزو می کرد ، باقی نمی ماند . اتهاماتی درباره ی فساد داخل دولت ، اختناق و سرکوبی توسط ساواک یعنی پلیس مخفی شاه ، رعایت نکردن احترام سنتهای مذهب شیعه ، که مذهب متجاوز از ۹۰ درصد مردم بود ، وارد می گردید . درخواست فضای باز سیاسی و تقاضا برای احترام بیشتر به قانون اساسی کشور به گوش می رسید . تا آن زمان ، ارتش و پلیس شاه مخالفان را در داخل کشور سرکوب کرده بودند ، ولی پناهندگان ایرانی در اروپا و ایالات متحده به تدریج و به گونه ای فزاینده معترض اوضاع می شدند . همین ماه پیش ، بوی گاز اشک آوری که برای پراکندن شورشیان ایرانی بکار برده شده بود ، چمن جنوبی کاخ سفید را ، زمانی که جیمی کارتر به شاه خوش آمد می گفت ، آکنده ساخته بود . در آن روز تظاهرکنندگان نقابدار فریاد مرگ بر شاه را سر داده بودند ! روز پیش از دیدار کارتر ، بمبی در کنار در ورودی انجمن ایران و امریکا در تهران کار گذاشته شده بود . روز پیش از آن عبور از جاده ی فرودگاه به تهران برای عموم ممنوع شده بود . من همراه پنج رییس جمهور ایالات متحده به بیست و سه کشور مسافرت کرده بودم ، ولی به ندرت ، چه در حکومت های دیکتاتوری و چه در نظام های دمکراسی ، اقدامات امنیتی به میزانی که هنگام عبور وسیله نقلیه ی خودمان در راه تهران را می دیدم ، مشاهده کرده بودم . در فاصله ی کمتر از پنج متر سربازان مسلح در دو طرف جاده ایستاده بودند . سربازان و پلیس تمام راه و همچنین پشت بام آپارتمان ها و خانه ها را در کنترل داشتند .
در این واپسین روز سال ۱۹۷۷ ، تردیدی وجود نداشت که علیرغم انباشته شدن نشانه های اعتراض ، محمدرضا پهلوی ، اعلیحضرت همایون شاهنشاه که اکنون رو به پیری می رفت ، ولی موقرانه پای به سن ۵۸ سالگی نهاده بود ، هنوز کنترل زیادی بر اوضاع داشت . این احساس به ویژه در ضیافت شامی که به افتخار رییس جمهور و خانم کارتر ترتیب داده شده بود ، ملموس بود.کاخ نیاوران ، مجتمعی شامل سه ساختمان گنبدی شکل در یک باغ بزرگ است و در دامنه ی شمالی تهران قرار دارد . یک صد سال پیش ، این بنا برای یکی از پادشاهان قاجار ساخته شد ، و در سال های دهه ی ۱۹۶۰ برای سکونت ، دفتر ، و محل پذیرایی شاه و ملکه فرح بازسازی گردید . ضیافت در بزرگترین ساختمان برگذار می شد . شکوه این بنا فرد را به تحیر وا می داشت . احساس می کردم قسمتی از کاخ ورسای به تهران منتقل و به سبک ایرانی بازسازی شده بود . اطاق ها به مقیاس گسترده تزیین شده بودند و بسیاری از آنها دیوارهای آیینه کاری داشتند . کف مرمر اطاق ها پوشیده از قالیهای ایرانی بود . صندلی های مخمل قرمز را پایه های طلایی می آراست . شاه که پرستاری فرانسوی او را بزرگ کرده بود و به زبان فرانسه تسلط کامل داشت ، بی پروا فرانسه را می ستود و برای بزرگداشت سالگرد ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی در ایران ، ۱۶۵ سرآشپز گردآوری شده به وسیله ماکزیم ، را به همراه ۲۵۰۰۰ بطری شراب بورد به ایران آورده بود . ظروف چینی از نوع سرالن لیموژ و گیلاس ها ، کریستال باکارا بودند . شاه با گرمی به من خوش آمد گفت . دست دادنش محکم و پوستش صاف بود . او لبخندی برلب آورد ، رو به رییس جمهور کارتر کرد ، و گفت : من هر هفته مقالات آقای سالینجر را در نشریه اکسپرس مطالعه می کنم و مطالب بسیاری درباره آنچه در ایالات متحده می گذرد ، از آنها می آموزم . از شاه به خاطر لطفی که به من داشت تشکر کردم ، نسبت به رییس جمهور و خانم کارتر ادای احترام نمودم ، و بسوی جمعیت ۱۲۰ نفری مدعوین که بیشتر آنها از ایرانیان بلند پایه و سیاستمداران خارجی همراه با همسرانشان بودند ، رفتم . ایرانیان که لباس های گران بهایی برتن داشتند همانند نوع امروزی زنان و مردان فرانسوی در دوره لویی چهاردهم در قصر ورسای بودند . این پندار با دیدن دهها پیشخدمت اونیفرم پوش که در میان ما حرکت می کردند و شامپان دوم پرینیون را به ما تعارف می نمودند ، قوت می گرفت . اگرچه تقریبا هیچ یک از افراد حاضر در سالن را نمی شناختم ، احساس نمی کردم که در میان جمعی بیگانه هستم . بسیاری از مدعوین نزد من آمدند و درباره ی خاطرات زمان جان اف.کندی و هزار روز اقامتش در کاخ سفید با من صحبت کردند.پس از مدتی چند در بزرگ گشوده شد و ما به داخل سالن غذا خوری گام نهادیم . در آنجا شش میز به موازات هم و عمود بر میز اصلی چیده شده بود . افرادی که سر میز من نشسته بودند نیز ایرانیانی به همان میزان دلپذیر بودند و یکی از آنها به نام هوشنگ نهاوندی ، رییس دانشگاه تهران و عضو جناح مخالف میانه رو ، خیلی زود از من دعوت کرد تا چند سخنرانی در مورد نقش رسانه ها در جامعه داشته باشم . نکته ای که توجه مرا جلب کرد این بود که صورت غذا به زبانهای فارسی و فرانسه نوشته شده بود و میهمانان بلند پایه هیچکدام از این زبانها را نمی توانستند بخوانند ، اگرچه خود غذا نیازی به توضیح نداشت . پیش غذا نوعی خاویار به نام مروارید دریای خزر بود که بطور انحصاری برای شاه تهیه می شد . غذای اصلی نوعی کباب با ادویه های عالی ، یک نوع برنج به سبک روسی همراه با قطعات ریز گوشت کبک ، و سالاد بود . پس از مدتی نور چراغ های سالن کمتر شد و پیشخدمتهایی که سینی های پر از بستنی با سس آلبالو را در دست داشتند به سالن وارد شدند . بالاخره ، برای کسانی که هنوز اشتهای خوردن داشتند ، سالاد میوه آوردند . در طول شام ، ارکستر با نواختن آهنگ هایی از وردی – شوپن – برنشتان – سنجری – و ماتسکی بر سرور ما می افزود . پس از آن نوبت به خوش آمد گویی متقابل دو رهبر رسید که با در نظر گرفتن حوادثی که بعدا اتفاق افتاد پر از طعنه بود . شاه که میزبان بود ابتدا شروع به صحبت کرد : در کشور ما ، بر اساس سنت های باستانی ، دیدار اولین میهمان در سال جدید ، شگون آن سال است . اگرچه آغاز سال جدید با آغاز بهار جشن گرفته می شود ، با این وجود نظر به اینکه میهمان بلندپایه ی امشب ، شخصی خوش نیت و موفق می باشد ، بطور طبیعی حضور ایشان را بهترین شگون به حساب می آوریم . شاه با لحن اغراق آمیزی ادامه داد که از ویژگی های متمایز ملت بزرگ امریکا که همیشه از طرف ما به شدت مورد احترام بوده است ، انسانیت و آزادگی را می توان نام برد . او از ایالات متحده به خاطر نقش فراموش نشدنی اش در بحران های گذشته ی ایران تشکر نمود . شاید این نکته کنایه ای بر به قدرت رسیدن دوباره وی در سال ۱۹۵۳ به کمک سیا بود .
پس از آن کارتر شروع به صحبت کرد . او این کار را با صدایی یکنواخت و بدون طنین که اکنون برای میلیون ها امریکایی شناخته شده است ، انجام داد . با این وجود ، کلمات وی تکان دهنده بود.کارتر گفت : به دلیل رهبری بزرگ شاه ، ایران جزیره ثبات در یکی از آشوب زده ترین نقاط جهان شده است . اعلیحضرت این به دلیل تکریم بسیار نسبت به شما ، رهبری شما ، و احترام و عشقی است که ملت به شما دارد....!! وقتی سخنان کارتر به پایان رسید شاه به پا خواست.میهمانان با وی برخاستند و در کف زنی شرکت کردند . سپس شاه دست راست رییس جمهور را با هر دو دست خود گرفت و به شدت فشرد . چهره شاه از خوشحالی می درخشید !!!
امیررضا صمیمی
www.gentex.blogfa.com


همچنین مشاهده کنید