شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


آغشتگی


آغشتگی
«آغشتگی»
حاشیه ای بر : تو می گی من انو کشتم ؟
احمد غلامی
نشر افق
« خدایان آدمیان را گرفتار مصیبت می کنند تا بتوانند درباره ی آن صحبت کنند»
«هومر»
گفتگو واکنشی ست به توهم تمامیت و کمال. این موضع را می توان همچون ترکی بر آینه نارسیستی رادیکالترین وجه هر گفتگو بشمار آورد.
در مرکز هر گفتگو برخوردی نهفته است و جنگ ذاتی ترین رخداد هر گفتگوست. آنجا که قانون من با قانون دیگری برخورد کرده و اقتصاد تفاوتها، با به چالش کشیدن اصل داوری، اخلاق را تهدید می کند.آغشتگی ضمایر محصول نهایی هر گفتگوست و تعدیل مفاهیم واقع در مرکز این برخورد حتی جامد و استوارترین ها را تهدید خواهد کرد. « طاقت حرف راستو داری؟»
گفتگو مرزی از تعدیل همزمان دو موقعیت نفی و ابراز؛ دو سویه از پنهان و آشکارگی نیت مندی ست.
میل به گفتگو چیزی جز میل به غیر نیست و این غیر حتی آنجا که انسان به سخن در می آید نیز حضور دارد چرا که هایدگر با این گفته زبان را بر کرسی دیگری بزرگ می نشاند: « انسان وقتی سخن می گوید که به زبان پاسخ می دهد».آنچه زبان را براین منظر می نشاند را می توان به اختصار به دستورزبان، موقعیت تاریخی کلمه به و ارتباط ارزشی (اخلاق و اقتصاد) آن نسبت داد .
از زمان سوفیستها تا هگل تاکید زیادی بر استخراج حقیقت ازمجرای گفتگو شده است تا آنجا که هگل موقعیت انسانی را که در تعریف او مساویست با خودآگاهی، منوط و به گونه ای در گرو ارتباط با دیگر انسانها در موقعیت اجتماعی می داند. گفتگوی خدایگان و بنده اولین مرحله از شکل گیری موقعیت اجتماعی درفلسفه هگل است. این گفتگو را که در نهایت منجر به شکل گیری طبقه اجتماعی می شود را می توان محوری ترین مسئله مارکس و انگلس در مانیفست مشترکشان نیز به شمارآورد.
من در گفتگو با نام خاص حضور می یابد و در غیاب این نام: طبقه من، شغل من یا لحن من جایگزین این غیابند. در گفتگوی میان خدایگان و بنده، « آقا» حسن ختام تمام گزاره های بنده است (ترجیح بند سربه زیری و تسلیم)؛ و جملات امری حضور اربابند. قاطع، پیچیده در عاملانه ترین شکل فاعلیت یعنی امر:« بُکش، بگیر، بمیر، برو ...»این ساده و قابل شناسایی ترین نوع گفتگوست و بیشترین تفاوت را جذب خود کرده است. کمترین فاصله جایی است که من با خویشتن خویش سخن می گوید. جایی که من نقش پدر را به وجدان (تاریخ ) خویش می دهد شاید هم این من را در لباسی بپیچد و برای درمان زخمهایش دکتر بخواندش. چیزی که مشخص است همان وجه اعترافی ست همان وجهی که اقرار کننده و اقرار گیر، کشیش و معترف، پزشک و بیمار را شامل شده. پزشک درد را با زخمها(نشانه ها) می سنجد و کشیش با سنگهایی از کیفر و پاداش و دو کفه این ترازوی همذات پندارانه همیشه به راحتی قابل تشخیص نیستند. وقتی این هر دو در بازی ناخودآگاه به واگویه تبدیل می شوند وقتی اعترافگیر زبان است و مجموعه ای ازعناصر دستوری، روانشناختی ساطع در هر گزاره خبر از حاکمیت فعال ارزشها و فرامین می دهد.
« وقتی تو هم وکیلی، هم قاضی و هم دادستان، باید خیلی احمق باشی که علیه خودت رای بدی.۳۵»
رویکرد به گفتگو در تو می گی من اونو کشتم؟ نیزحاصل همین رد صلاحیت از من قطعی، من منزه، من خیر مطلق، من شرمطلق در جهتِ تعدیل مفاهیم قاطع و نگاهی بنیادین به تردید در داوری ست.
خوداگاهی محصول گفتگو این امکان را فراهم می کند که صادق وکاذب به سمت گزینه ای ممتنع درجهت به چالش کشیدن اصل تنافی طرد ثالث * سوق داده شوند :« یه خورده به بی خیال می خوری، یه خورده هم به آدم های اهل حال، یه خورده هم حزب اللهی ... – این سه تا که با هم جمع نمی شن مشتی، اما یه جورایی هم راست می گی ...۱۸» در این متن برخی مفاهیم بر همین اساس، یعنی محور قرار گرفتن گفتگو، با چالشی جدی مواجه شده اند که می توان ازاین مفاهیم به « ارزش»، که اصلی ترین رکن در تاثیرگذاری گزینش آزاد در هر گفتگوست ، اشاره کرد و دید که آزادی در گزینش اخلاق را به سمت کفه سنگین تر« سود» به زیر خواهد کشید. این نقطه همان جایی ست که گزینش پلورالیستی را به سمت اقتصاد پراگماتیستی سوق می دهد: « پول مال آدمیه که به خاطرش هر کاری بکنه. تو حاضری برای پول هر کاری بکنی؟ - مثلا چه کاری آقا؟- همین که می گی چه کاری، یعنی آدم این کار نیستی.۳۰»
گرایش قوی نویسنده به فضاها و لوکیشن های پر رنگ (جبهه)، موقعیت های خشن (درگیریهای ایدئولوژیک) و فاصله گرفتن از توصیفات (به نیت ایجاد فضایی که کمی از زمان و مکان به نفع نوعی خوانش ازلی ابدی فاصله گرفته اند) را می توان نقطه هایی پر رنگ در نگاهی اجمالی به این مجموعه دید.
پی ریزی کاریزماتیک قدرت هزاردستانی در فضا که منجر به طرح و توطئه شده در این اثر نیز نویسنده را رها نکرده است واژه هایی که در جای جای اثر ردی از خون، مرگ و خیانت را از خود باقی خواهند گذاشت « هر کدام از ما می تونه فکر کنه که مسیحه و بهش خیانت شده. هر کدوم از ما می تونه تصور کنه یهوداس و به ارباب خودش خیانت کرده. ۸۲».
احمد غلامی از آن دست نویسندگانی ست که همواره ساختار روایت را به خدمت طرح مفاهیمی گرفته که از دغدغه های اینجا و این مکانی او سرچشمه می گیرند و از اینرو می توان او را نویسنده ای متعهد (به معنای سارتری اش ) دانست.( بسامد افعال مضارع در بالاترین حد قرار دارد) البته این تعهد از آنسوست که او، با استفاده ابزاری از متن قصه هایش، سعی در طرح موقعیت های خاصی که اغلب در رابطه با قدرت پی ریزی شده اند داشته و به سطحی از شمول در گسترش آثارش توجه کرده است:«عقلا همیشه تو دوره های احساسی آدمای منفوریند.۶۷»
و در پایان، جای تامل دارد وقتی نویسنده ای در بطن جریانات نوشتاری، که نویسندگانش یا با هاله ای از تقدس به سراغ خدمت به مفهوم جنگ رفته اند یا برعلیه آ ن شوریده اند، با محور قرار دادن اصل گفتگو به تردیدی بنیادین در خلال نوشتار خویش دست یازیده است. به یاد بیاوریم که این نویسنده در مجموعه قبلی خود ( کفشهای شیطان را نپوش) نسخه ای از توافق در مواجه با موضع قدرت را پیچیده و در هاله ای از محافظه کاری فرو رفته بود. و حالا با خروج از جذبه سیاه و سفیدها سعی در به چالش کشیدن مفاهیمی دارد که خط قرمزها را به عنوان مولفه های مقتدر به حاشیه رانده اند. شاید باید پرسید چه اتفاقی افتاده است؟
فرهاد اکبرزاده
پی نوشت
* اصل تنافی طرد ثالث آن است که صدق دوقضیهء متضاد غیر ممکن باشد ولی کذب آنها ممکن.


همچنین مشاهده کنید