پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

دیپلماسی به بن بست رسید


دیپلماسی به بن بست رسید
در واپسین روزهای انقلاب، یعنی دی و بهمن ۱۳۵۷، دولت شاپور بختیار به ظاهر زمام امور کشور را در دست داشت. گروهی از راهبران انقلاب که غالباً عضو شورای انقلاب بودند می کوشیدند مدار خشونت ها را کاهش دهند و از طرقی که وجاهتی قانونی برای آن یافته شود، انتقال قدرت صورت گیرد. یکی از این تلاش ها که ابتکار عمل بی فرجامی بود، تشکیل شورای سلطنت و دومی ماجرای استعفای بختیار بود. در این زمینه گام های زیادی برداشته شد، اما تغییرات سریع در اوضاع جاری و برخی سوءبرداشت ها از سوی بختیار و فزون گیری قدرت انقلابیون سبب شد کار به نحو دیگری پیش رود. در اینجا مختصری از موضوع استعفای بختیار و نافرجامی های این رفتار سیاسی در تاریخ انقلاب مردمی- اسلامی ۱۳۵۷ مورد بحث و بررسی قرار گرفته، اما به نظر می رسد نکات مغفول دیگری هم داشته باشد که امیدواریم پس از این، از سوی مورخان دقیق النظر و بازیگران سیاسی حاضر و اسناد موجود مورد تحلیل و ابهام زدایی قرار داده شود.
استاد احمد صدرحاج سیدجوادی در یادداشت های روزانه خود به تاریخ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۵۷ درباره موضوع فوق نوشته است که در جلسه مدرسه رفاه «عصر گویا آقایان روحانیون و رفقای ما در مدرسه رفاه (که آنجا را فعلاً مرکز ستاد تدارکات می نامند)، جمع شده اند و من چون بی اطلاع بودم، حاضر نبودم. در آنجا فرمول هایی برای مذاکره و توافق با بختیار در نظر می گیرند. اولین فرمول اظهار و پیشنهاد خود بختیار به امیرانتظام و رزم آرا (وزیر بهداری) و مدنی (سرتیپ بازنشسته)- هیات مذاکره- این بوده است که خود او به پاریس رفته خدمت آقا شرفیاب شود، خدماتی را که انجام داده بیان کند و برنامه یی را که دارد شرح بدهد. در مقابل، امام خمینی هم به او بگوید برگردد سر کار خود که این فرمول از طرف آقایان اعلام می شود. دو فرمول دیگر بوده که به نظر قابل اهمیت نبود ولی فرمول چهارم و همان مطلبی که قبلاً ما روی آن بحث داشتیم این بود که بختیار به پاریس برود و استعفای خود را تقدیم امام کند و سپس از طرف امام مامور تشکیل دولت جدید بشود. در این مورد امیرانتظام شب به من تلفن کرد و قرار گذاشتیم صبح فردا نزد مهندس بازرگان برویم و در این فرمول بیشتر بحث کنیم و آن را آماده عرضه به بختیار بنماییم.»۱
ایشان سپس در یادداشت روز جمعه ۶/۱۱/۵۷ به تفصیل درباره این موضوع و شرح نامه و مذاکرات توضیح داده اند. پس از پیروزی انقلاب، احمد صدرحاج سیدجوادی به عنوان وزیر کشور در این زمینه چنین توضیح داد؛ «چون بختیار در انجام مهم ترین شرط نخست وزیری اش، یعنی بیرون فرستادن شاه از کشور موفق شده بود و ما فکر می کردیم دارد در مسیر خواست مردم گام برمی دارد، طرحی به نظرمان رسید به این صورت که بختیار به خدمت امام برسد و استعفای خود را تقدیم کند و امام هم موقتاً اداره امور را به خود او واگذار کنند. بختیار نگران عدم قبول امام بود. به او قول دادیم در این صورت عین نامه و امضای او را پس می دهیم. قبول کرد. متن استعفا را برایش فرستادیم و پس از دستکاری هایی به خط خود که عین آن نزد من است آن را فرستاد و موافقت شد. ولی وقتی آن را برای بختیار فرستادیم، حاضر به امضا نشد. این درست در روز پنجشنبه قبل از کشتار تهران بود. یادآوری می کنم تا آن وقت، یعنی در نخست وزیری بختیار، کشتاری در تهران اتفاق نیفتاده بود.»۲
دکتر ابراهیم یزدی در این باره نوشته است؛ «... گویا متن اولیه این استعفا، در شورای انقلاب تهیه شده بود و بعد از اصلاح دو سه کلمه که توسط خود بختیار روی آن صورت گرفت، متن نهایی به شکل بالا درآمد.»۳
مروری بر وقایع و تصمیمات و مدارک این دوران در باب استعفای بختیار، به طور کلی نشانگر آن است که تلاش هایی صورت می گرفت و فلسفه آن، تغییر قانونمند و به دور از خشونت نظام، برای کاهش هزینه ها و جلوگیری از هرگونه خونریزی و خسارت و گسیختگی اجتماعی و انتظامی بود. اما هیچ یک از این تلاش ها به نتیجه نرسید. انقلاب به تدریج ماهیتی رادیکال به خود می گرفت و این نوع تلاش ها سازشکاری و حرکت های رفرمیستی قلمداد می شد. مهندس بازرگان در این باره نوشته است؛ «از هیات دولت بختیار، آقای صادق وزیری، وزیر دادگستری، خیلی مردانه و زود استعفا داده بود. عده یی از وزیران نیز از جمله آقای رزم آرا وزیر بهداری آماده عمل شده به نخست وزیرشان پیشنهاد و اصرار به استعفا می کردند. بختیار را راضی به این عمل کردیم و طبق قول و قراری که شورای انقلاب در جریانش بود و همکاری داشت، بختیار متنی را که پس از چند برو و بیا، شورای انقلاب تصویب کرده بود و در واقع تجلیل و تمکین نسبت به امام و تا حدودی تایید و تبعیت از انقلاب بود، در رادیو قرائت کرد و چون هر کس دارای عزت نفس بوده و حیثیتی برای خود قائل است قول داد به پاریس رفته، بعد از ملاقات و بیان نظریات، استعفای خود را شخصاً به ایشان تقدیم نماید. حتی در مذاکرات خصوصی قول داده بود از شاه استعفای کتبی بگیرد... که اگر به همین ترتیب عمل می شد، خدا می داند چه صرفه جویی ها و چه احترازها از مکافات ها و خونریزی و خرابی های بعدی می داشتیم...»۴
اما واقعیت دیگر در این مورد این است که شخص بختیار نیز درک سلیم و دقیقی از اوضاع و احوال کشور و جهت التهابات سیاسی و قدرت نهایی انقلابیون نداشت. او دائماً برنامه و گفته های متفاوتی را مطرح می کرد بدون آنکه حداقل تسلطی بر اوضاع مملکت و ارکان دولت داشته باشد. در واقع، شاپور بختیار صدراعظم اسمی نظام سلطنتی بود و دچار توهم نسبت به قدرت و نفوذ خود و امرای ارتشی شده بود. همین مسائل سبب شد هرگونه چشم اندازی در گذار آرام تر از نظام سلطنتی به جمهوری از میان برود. امام خمینی در مصاحبه روز ۵ بهمن ۵۷ در نوفل لوشاتو، با جمعی از خبرنگاران و ایرانیان مقیم خارج گفت؛ «... ملت ایران باید بداند این شخص که متکفل حکومت شده است، به ایل خودش غایل بختیاریف خیانت می کند؛ آن ایلی که پشتوانه ایران بودند... این شخص به ملت خودش خیانت می کند و باید ایل بختیاری بداند که این اشخاصی را که به آنها خیانت می کنند از جلو راه ملت بردارند...»۵
پس از این مصاحبه، امام طی پیامی در روز ۷ بهمن ۵۷، خطاب به علما و روحانیون تهران و شهرستان ها، به هرگونه تلاش برای پذیرفتن بختیار و فرمول های چندگانه جهت تحول مسالمت آمیز از جانب وی خاتمه داد که با کشتار و خونریزی که در همین روز در اطراف دانشگاه تهران رخ داد، به کلی شرایط دگرگون شد. متن این پیام که در واقع اعلام ابطال هرگونه مذاکره نیز محسوب می شد بدین قرار بود؛
«بسم الله الرحمن الرحیم- حضرات حجج اسلام تهران و سایر شهرستان ها- دامت برکاتهم. آنچه ذکر شده است که شاپور بختیار را با سمت نخست وزیری من می پذیرم، دروغ است بلکه تا استعفا ندهد او را نمی پذیرم چون او را قانونی نمی دانم. حضرات آقایان به ملت ابلاغ فرمایید که توطئه یی در دست اجرا است و از این امور جاریه گول نخورید. من با بختیار تفاهمی نکرده ام و آنچه سابق گفته است که گفت وگو بین او و من بوده، دروغ محض است. ملت باید موضع خود را حفظ کند و مراقب توطئه ها باشد و السلام علیکم و رحمه الله، روح الله الموسوی الخمینی - ۲۸ صفر ۱۳۹۹ مطابق با ۷ بهمن ۱۳۵۷..»۶
در یادداشت های احمد صدرحاج سیدجوادی در باب شرایط استعفای بختیار آمده است؛ «قرار شد هر چهار فرمول را خدمت آقا عرض کنند۷ و نتیجه را قبل از ساعت دو بعدازظهر به مهندس اعلام نمایند. ساعت ۴۵/۱۱ به اتفاق امیرانتظام به منزل برگشتم و ساعت ۲ بعدازظهر امیرانتظام تلفن کرد که خوشبختانه جواب امام نسبت به فرمول چهارم مساعد بوده است و او الان به منزل من می آید تا شرح آن را تهیه کنیم و او با خود نزد بختیار ببرد. مهندس ساعت ۵/۲ به منزل من آمد و ظرف نیم ساعت من شرحی تهیه کردم و در یک صفحه شرح دو نامه را نوشتم. یکی از قول بختیار خطاب به محضر مقدس امام خمینی که خلاصه آن این بود که از آنجا که نهضت مقدس ملت مسلمان ایران نسبت به حضرت آیت الله امام خمینی ابراز اعتماد کرده و ایشان را به رهبری خود انتخاب نموده و از آنجا که دولت بختیار تاکنون منصوب و برگزیده رژیم سلطنتی بوده و از آنجا که ملت عزیز ایران رژیم مشروطه سلطنتی را مطرود و مردود شناخته است، لذا دولت اینجانب (بختیار) استعفای خود را به پیشگاه ملت قهرمان ایران به رهبری قائد عظیم الشأن امام خمینی تقدیم می دارد و با توجه به خدماتی که این دولت در طول عمر بسیار کوتاه خود در راه وصول به اهداف عالیه ملت مسلمان ایران تاکنون انجام داده است، امیدوار است بعد از این نیز همراه و همگام با سایر آحاد و افراد ملت قهرمان ایران در مسیر راه طولانی موفقیت قدم های لازم را بردارد. نامه دوم از طرف امام خمینی خطاب به شاپور بختیار به این شرح؛ نظر به اینکه دولت شما به انجام قسمت اول خواسته انقلاب ملت مسلمان ایران، یعنی اخراج شاه از کشور توفیق حاصل کرده اید، نظر به اینکه با تقدیم استعفا به پیشگاه ملت ایران به عمر دولت خود که مبعوث از ناحیه رژیم فاسد و دیکتاتور سابق بود خاتمه داده اید و با این استعفا به برچیده شدن رژیم خودکامه مذکور تحقق بخشیده اید، اکنون اینجانب به نمایندگی از طرف ملت ایران، شما را به نخست وزیری منصوب و مامور تشکیل کابینه موقت جدید می نمایم تا با توجه به مسائل زیر؛
۱) انتخاب کلیه وزرا و دولت با نظر اینجانب ۲- انحلال مجلسین ظرف یک هفته ۳- اعلام رفراندوم و تعیین نوع حکومت و رژیم آینده مملکت ایران ظرف ۱۵ روز ۴- انجام انتخابات آزاد برای مجلس موسسان برای تدوین قانون اساسی جدید و انتخابات مجلس شورای ملی ظرف حداقل مدت، و نیز سایر شروطی که احیاناً امام در نظر داشته باشند.
در صورتی که بختیار به این فرمول راضی باشد، این دو شرح را امضا می نماید و بعد به اتفاق مهندس بازرگان و دو سه نفر دیگر بلافاصله به پاریس رفته و موافقت امام را با امضای ذیل این نامه جلب و مراجعت می نماید و کار حکومت موقت خود را شروع می نماید.
ساعت ۴۵/۳ امیرانتظام با در دست داشتن این فرمول به منزل رزم آرا رفت که به اتفاق نزد بختیار بروند که ساعت چهار آنجا باشند. مهندس رفت و من در انتظار جواب مساعد...
امیرانتظام شب تلفن کرد و می گفت با وجود سه ساعت مذاکره مفصل که به اتفاق دکتر رزم آرا وزیر بهداری و احمد میرفندرسکی وزیر خارجه و وزیر اطلاعات با بختیار داشتم و وزرا با من همراهی می کردند، هیچ گونه نتیجه یی نگرفتیم و حتی از موضع روز قبل و دو روز قبل بسیار سخت تر و محکم تر به نظر می رسید...»
برای درک دقیق تر از این ماجرای تاریخی، لازم است به منظرهای دیگر و نقش های دیگران هم توجه شود. در اینجا بدون هرگونه اظهارنظری به توصیف برخی مواضع و گفته ها در منابع موجود می پردازیم و تمرکز اصلی بر همین مساله اعلامیه استعفای بختیار است.
ماجرای این اعلامیه و استعفای بختیار و اختلاف نظر در جمله آخر که سرانجام همه تلا ش ها را بی اثر ساخت به طور خلاصه از زبان برخی راویان و حاضران چنین نقل شده است؛ دکتر یزدی ضمن جمع بندی این موضوع و برشمردن فلسفه و مکانیسم استعفای بختیار که از سوی برخی اعضای شورای انقلاب دنبال می شد، به نقش شیخ صادق خلخالی در به هم خوردن این برنامه اشاره می کند؛ «پس از پذیرفتن نخست وزیری از سوی بختیار که با واکنش های زیادی از سوی مخالفان رژیم شاه همراه بود، زمزمه استعفای او مطرح شد. دوستان نهضت و دوستانی که در شورای انقلاب بودند، آمدند طرحی دادند مبنی بر اینکه یک کاری بکنیم بختیار هم مثل سیدجلال تهرانی استعفا بدهد. مهم ترین مساله برای ما در آن تاریخ این بود که مرحله انتقال قدرت با حداقل تلفات و خونریزی صورت بگیرد. شاه از ایران رفته بود و دیگر بحث رفتن یا نرفتن شاه نبود. بحث این بود که این جابه جایی چگونه با حداقل تلفات و خونریزی انجام بگیرد؟ دوستانی که در ایران بودند با بختیار صحبت های مفصلی کردند و متن های مختلفی تهیه شد. آقای مهندس بازرگان زنگ زدند به پاریس و چهار پنج آلترناتیوی را که پیش بینی کرده بودند، اطلاع دادند و طرح مورد قبول دوستان داخل را نیز توضیح دادند که عبارت بود از اینکه بختیار می رود به پاریس، استعفایش را در پاریس تقدیم می کند به امام خمینی مبنی بر اینکه این مسوولیت را از طرف شاه پذیرفتم، فقط برای اینکه این بن بست سیاسی حل بشود، اما حالا که شاه رفته است و انقلاب در آستانه پیروزی است، خود را در اختیار رهبر انقلاب قرار می دهم. اشکال مختلف مطرح بود، ولی اساس این بود که بیاید به پاریس و استعفا بدهد. متن استعفانامه هم به خط اصلی، دست آقای صدرحاج سیدجوادی هست. منتها در اینجا یک چیزی اتفاق افتاد که موضوع را به هم زد. ابتدا قرار بود بختیار با هواپیمای نظامی اختصاصی از ایران بیاید به پاریس، چون که بعد از خروج شاه از ایران، فرودگاه بسته شده بود. در پاریس ابتدا استعفا بدهد، بعد به دیدن امام خمینی بیاید اما حادثه یی اتفاق افتاد که نفهمیدیم از کجا سرچشمه گرفت. بعضی ها می گویند آقای خلخالی، ولی بعضی ها می گویند کسان دیگری بوده اند. ولی در هر حال موضوع این بود که به امام خمینی، ساعت ۵/۱۰ ، ۱۱ شب زنگ می زنند که گفته شده است شما بختیار را به عنوان نخست وزیر می پذیرید؟ امام خمینی هم همان شب یک چیزی نوشتند و این را تکذیب کردند. گفتند من بختیار را به عنوان نخست وزیر نمی پذیرم.»۹
برای رعایت عدالت و انصاف و دانستن نقش واقعی خلخالی، توضیحات خود وی در خاطراتش جالب توجه است. او می نویسد؛ «... پس از فرار شاه از ایران، حضرت امام تصمیم گرفت به ایران برگردد. البته قبل از آن، شاپور بختیار می خواست با عنوان نخست وزیری نزد امام برود که مورد موافقت قرار نگرفت و جریان آن از این قرار است؛ تعداد زیادی از علما از جمله آقای مطهری، آقای منتظری، آقای ربانی شیرازی، آقای بهشتی، آقای خامنه یی، آقای هاشمی، اینجانب، علی آقاتهرانی، آقای امامی کاشانی، آقای شرعی، آقای املشی، آقای مومن، آقای جلالی خمینی، آقای مروارید و حدود ۲۰۰ نفر از روحانیون، بعد از نماز مغرب و عشا، در مدرسه علوی حضور داشتیم. در آنجا اعلام شد حضرت امام حاضر شده است که با بختیار به عنوان نخست وزیر ملاقات کند. این امر، مورد مخالفت بعضی و موافقت تعداد دیگری از علمای حاضر قرار گرفت. سرانجام تصمیم گرفته شد آن را به رای بگذارند. اکثریت قریب به اتفاق، رای به ملاقات دادند ولی آقای منتظری، آقای ربانی غشیرازیف و آقای طاهری اصفهانی و اینجانب، مخالفت کردیم. آقای مطهری و آقای بهشتی فرمودند؛ اعتراض چند نفر، اجتهاد در مقابل نص است. وقتی خود امام حاضر به ملاقات با بختیار است، چرا ما آن را رد نماییم؟ میزان قبول یا رد، خود امام است.
سرانجام جلسه با نقار و تلخی پایان گرفت. شب هنگام پس از صرف شام، به مدرسه رفاه که در آن نزدیکی و نزدیک خیابان عین الدوله (ایران) بود، رفتیم. ساعت حدود ۳۰/۱۰ و شاید ۱۱ بود که تصمیم گرفته شد در این باره، تلفنی با حضرت امام صحبت کنیم. وقتی که تلفن کردند، آقای فردوسی پور از دفتر امام در نوفل لوشاتو گوشی را برداشت. ما به ایشان گفتیم تمام مطالب ما را ضبط کند و خدمت امام ببرد و جواب آن را تلفنی به ما بگوید. ایشان هم نوار را حاضر کرد و اولین کسی که صحبت کرد، آقای منتظری بود. ایشان مطالبی به این مضمون گفت؛ به هیچ وجه صلاح نیست این ملاقات صورت گیرد. اینها در حال فرار از ایران هستند و اگر این ملاقات انجام گیرد، به ضرر روحانیون و خود امام خواهد بود و موجب اعتبار برای آنها می شود. دومین نفر که صحبت کرد، من بودم. گفتم؛ خدا می داند که این ملاقات، بی اندازه ضرر دارد و به مثابه این است که ما با مغز سقوط کنیم. بعد از من دیگر کسی صحبت نکرد.
حدود یک ساعت بعد، تلفن به صدا درآمد و آقای فردوسی پور پاسخ امام را بیان کرد. ما ابتدا مطالب را روی نوار پیاده کردیم و سپس با فرصت کافی آن را خواندیم. مضمون تلفن چنین بود؛ حضرت امام فرموده اند؛ من هرگز حاضر به ملاقات با بختیار نیستم و هر مطلبی که در این باره گفته شده به من مربوط نیست. تمامی این صحبت ها در زمانی رد و بدل می شد که ابراهیم یزدی، طرفدار ملاقات، به تهران اعلام کرده بود که حضرت امام حاضر به ملاقات با بختیار است. آقای بهشتی و دیگران تصور می کردند ایشان نظرات امام را بیان می کند لذا پس از اینکه موضوع روشن شد آقای مطهری فرمود؛ چون خیال می کردم امام حاضر به ملاقات شده است، لذا گفتم که اعتراض چند نفر، اجتهاد در مقابل نص است. پس از این جریان، آقای بهشتی و آقای هاشمی با پاریس تماس گرفتند ولی میزان، همان حرف امام بود. من این جریان را نوشتم تا کذب ادعای آقای یزدی معلوم شود زیرا ایشان گفته و همچنین نوشته است امام حاضر به ملاقات شده بود ولی آقای ربانی شیرازی و آقای خلخالی ایشان را منصرف کردند. پس از این جریان بود که وقتی اعلام شد حضرت امام می خواهد به ایران بیاید بختیار دستور داد تمام فرودگاه های ایران بسته شود تا هواپیمای حامل امام خمینی نتواند فرود آید...»۱۰ باری، این شمه یی از جدل قلمی دکتر یزدی و شیخ صادق خلخالی در باب یکی از رخداد ها و برهه های مهم تاریخ انقلاب اسلامی بود، اما مستندات دیگری هم وجود دارد که براساس آنها بهتر می توان در این باب به داوری پرداخت. نخست آیت الله حسینعلی منتظری که خود یکی از رجال درگیر در این جریان بوده، در خاطرات خود نوشته است؛ «... به همین مناسبت من رفتم در جلسه یی که در مدرسه رفاه تشکیل شده بود و بعضی از علما هم حضور داشتند، مساله را بررسی کنیم. در آنجا صحبت شد که بنا است بختیار در پاریس به ملاقات امام برود و امام هم گفتند بله استعفا می دهد. در همین زمان مرحوم آقای بهشتی وارد شد و گفت بنا شد آقای بختیار به ملاقات امام بروند و امام به ایران بیایند. من گفتم؛ یعنی آقای بختیار استعفا می دهد؟ ایشان گفتند؛ نه، صحبت استعفای بختیار نیست. من گفتم؛ پس امام ایشان را نمی پذیرند. آقای بهشتی گفتند؛ این چه حرفی است می زنید. خود امام پذیرفته اند. شما می گویید تا استعفا ندهد امام او را نمی پذیرند. من گفتم؛ امام، سیدجلال تهرانی را تا استعفا نداد، قبول نکردند، حالا چطور بختیار را بدون استعفا می پذیرند. ایشان گفتند؛ امام قبول کرده است. بعد آقای ربانی شیرازی و آقای طاهری اصفهانی هم به کمک من درآمدند که بله، امام بدون استعفای بختیار، او را نمی پذیرد. آقای مطهری بینابین بودند، گفتم؛ بالاخره تماس بگیرید ببینید امام چه می گویند، چون اگر آقای بختیار به پاریس برود و امام هم ایشان را نپذیرد، اوضاع وخیم تر می شود. بالاخره تلفنی با پاریس تماس گرفتیم، در آن وقت امام خودشان با تلفن صحبت نمی کردند. قاعده این بود که تلفن ها را ضبط می کردند، برای امام می گذاشتند، بعد صحبت های امام را ضبط می کردند و تلفنی برای ما می فرستادند. بختیار هم در همین اثنا برای ما تلفن کرد و با عصبانیت به ما گفت؛ شما دارید در کارها اخلال می کنید و کارها را به هم می زنید. گویا جریانات از همان جلسه به بختیار گزارش شده بود.
... بالاخره من به وسیله تلفن از امام سوال کردم که آیا بدون استعفا، بختیار را می پذیرد یا نه؟ تلفن مرا ضبط کرده و برای امام گذاشته بودند. امام در جواب گفته بودند بی خود گفته اند من بدون استعفا بختیار را نمی پذیرم و از قول من این قضیه را تکذیب کنید. البته رادیو هم در آن زمان این خبر را که بختیار بنا است به پاریس برود اعلام کرده بود، بعد کم کم جو مردم در حمایت از امام و انقلاب قوی تر و اوضاع بحرانی تر شد و در اثر فشار مردم، فرودگاه ها باز شد و پیش از اینکه بختیار به پاریس برود، امام به ایران آمدند.»۱۱

خبر مذکور یعنی عدم موافقت امام برای هرگونه مذاکره و توافق با بختیار، بلافاصله در ایران انعکاس یافت و از طریق رسانه های بین المللی در پاریس نیز در سراسر جهان بازتاب وسیعی پیدا کرد، چنان که امکان تحول مسالمت آمیز به کلی منتفی شد. دکتر یزدی ضمن برشمردن تبعات و آسیب های مترتب بر این اتفاق، درباره این موضوع یعنی اعلامیه مورخ ۸ بهمن ۱۳۵۷ آیت الله (امام) خمینی۱۲ می گوید؛
«... بلافاصله آنجا، در خود نوفل لوشاتو، این اطلاعیه امام خمینی را گرفتند و برای همه خبرگزاری ها پخش کردند. انتشار این اطلاعیه، عملاً برنامه را برهم زد. اگر بختیار در ایران استعفا می داد که دیگر نخست وزیر نبود و اهمیتی نداشت بیاید پاریس. او یک شهروند عادی شده بود، مثل خیلی از ایرانیان که می آیند پاریس. خواست می آید، نخواست نمی آید. دیگر آن اهمیت خودش را نداشت و اگر هم در تهران استعفا می داد نخست وزیر نبود و دیگر ارتش به او اجازه نمی داد با هواپیمای نظامی به پاریس بیاید. یک شهروند عادی برای چه می خواهد با هواپیمای نظامی به پاریس بیاید. مهم این بود که او به عنوان نخست وزیر با هواپیمای اختصاصی ارتش به پاریس بیاید و آنجا بگوییم تا استعفا ندهی، نمی پذیرند. آن وقت در واقع ما توپ را زده ایم توی زمین بختیار. او با هواپیما آمده پاریس. حالا اگر امام خمینی را نبیند و دست خالی برگردد خیلی بد می شد. یا باید استعفا می داد و می آمد پیش امام خمینی که در این صورت یک موفقیت بزرگی بود برای جنبش و متاسفانه در کار اخلال شد و بختیار هم نیامد.»۱۳
آنچه در این زمینه قطعی و مسلم است اینکه مهندس بازرگان برای انتقال مسالمت آمیز قدرت و استعفای بختیار تلاش بسیاری انجام داد و اساساً معتقد به ختم خشونت و گذار قانونی از سلطنت به جمهوری بود. استمپل می گوید؛ «... بازرگان از طرف نهضت آزادی، چند روز با امیدواری کامل برای ترتیب دادن بازگشت پیروزمندانه غامامف خمینی با بختیار تماس گرفت. او تشویش خود را از قصد بختیار، مبنی بر ادامه حکومت- با این ارتش متزلزلی که در پشت سر او ایستاده بود- ابراز داشت. روز ۲۲ ژانویه، ناصر میناچی که به آیت الله شریعتمداری نزدیک بود، برای قطعی کردن بازگشت غامامف خمینی بدون دخالت ارتش، با بختیار ملاقات کرد. پاسخ مبهم بود. دولت و ارتش خواستار مذاکره با رهبران اسلامی بودند، اما حاضر به معامله نبودند.»۱۴
اما دکتر یزدی، برخلاف استمپل معتقد است بختیار پذیرفته بود که استعفا دهد و در واقع حاضر به معامله بود.۱۵ بختیار خود در خاطراتش ضمن اشاره به این موضوع با مصادره به مطلوب کردن موضوع مدعی شده است؛ «... من فکر می کردم اگر هیچ قدمی به سوی (امام) خمینی برندارم، ممکن است تاریخ مرا محکوم کند که؛ چرا کوشش نکرد شخصاً او را ببیند؟ چرا دو به دو با او به صحبت ننشست؟ در این باره، با بازرگان مشورت کردم، جوابش این بود؛
- فکر بسیار خوبی است، ولی ترتیبش را چطور بدهیم.
- کافی است مقدمات را درست بچینیم.
همان کاری را خواهد کرد که با سنجابی کرد، یعنی می گوید؛ اول امضا کنید، بعد بیایید، یعنی قبل از اینکه درش را حتی نیمه باز کند، استعفای شما را خواهد خواست.
- خود ما متن پیام را تهیه می کنیم، چون طبعاً من به شرایطی اینچنینی تن نخواهم داد... روز جمعه یی به این کار مشغول شدیم، حدود ۱۲ سطری من نوشتم و بازرگان آن را چندین بار بالا و پایین کرد... چمدان ها را بستیم و آماده شدیم... بعد تلفنی از نوفل لوشاتو شد.امام خمینی حاضر نیست مرا ببیند مگر بعد از استعفا...»۱۶
دکتر یزدی نیز ضمن پذیرش مساله سفر بختیار به پاریس، نوشته است؛ «موافقت با سفر وی به پاریس شده بود، اما ملاقات قطعاً مشروط به استعفای او بوده است.»۱۷
به هر حال چند مساله مسلم است، از جمله اینکه شورای انقلاب که از طریق مهندس امیرانتظام و دکتر یدالله سحابی و مهندس بازرگان در جریان همه امور و مذاکرات قرار داشت، نتیجه مذاکرات را مرتباً به پاریس اطلاع می داد.»۱۸
اما امام خمینی با اطلاعیه خود بر همه این جریانات خط بطلان کشید و به ویژه پس از زد و خورد ارتش و مردم در تهران اعلام کرد؛ «... بعد از این کشتار، بختیار یک جانی و آدمکش است و اگر حتی استعفا هم بدهد فایده یی ندارد... او باید به خاطر این جنایت دستگیر و محاکمه شود...»۱۹
با ابطال برنامه استعفا و پیش آمدن شرایط تازه مهندس بازرگان از این وضع انتقاد کرد و تصور می کرد برنامه چهار ماده یی مربوط به استعفای بختیار فرصتی مناسب بوده و نباید از دست می رفت. وی ضمناً گلایه داشت که چرا او را واسطه این امر قرار داده و سپس برنامه را تغییر داده اند. امام خمینی ضمن دلجویی از بازرگان به وسیله دکتر یزدی به وی پیغام داد «فقط در صورت اعلام استعفای بختیار قبل از دیدار خواه در تهران، خواه در پاریس، ملاقات امکان پذیر است. صحیح نبود نخست وزیر (بختیار) را بپذیرم و درست هم نبود که بیاید و نپذیرم. با شما (بازرگان) هم اگر می آمد و نمی پذیرفتم بدتر می شد، لذا ملزم بودم بنویسم. مطمئن باشید کسی به شما این ظن را نمی برد، جبران خواهم کرد. الان هم اگر نخست وزیر استعفا کند، چه آنجا و چه اینجا و اعلام کند من او را می پذیرم. تصمیم را بگیرید و تکلیف آمدن را روشن کنید. چه، من هم می خواهم تکلیف را روشن کنم.»۲۰
این اجمالی بود از ماجرای استعفای بختیار و سفر احتمالی اش در آن ایام به پاریس که هیچ یک متحقق نشد، اما همواره در معرض ابهام و پرسش های زیاد بوده است.
مسعود رضوی فقیه

پی نوشت ها
۱- خاطرات صدر انقلاب، یادداشت های احمد صدر حاج سیدجوادی، زمستان ۱۳۵۷، نشر شهید سعید محبی، ۱۳۸۷، ص ۹۴
۲- مصاحبه مطبوعاتی وزیر کشور، آقای احمد صدرحاج سیدجوادی، کیهان، مورخ ۱۳ اسفند ۱۳۵۷
۳- آخرین تلاش ها در آخرین روزها، دکتر ابراهیم یزدی، انتشارات قلم، چاپ ششم ۱۳۶۸، ص ۱۷۱
۴- انقلاب ایران در دو حرکت، مهندس مهدی بازرگان، چاپ پنجم ۱۳۶۳، ص ۷۴
۵- صحیفه امام، دفتر نشر و تنظیم آثار امام، جلد ۵، ص ۵۳۰
۶- همان، ص ۵۳۶
۷- شرحی از این فرمول های چهارگانه از سوی مرحوم سرهنگ غلامرضا نجاتی در صفحه ۳۰۷ و بعد از کتاب «شصت سال خدمت و مقاومت»، موسسه خدمات فرهنگی رسا، جلد دوم آمده است، توضیحاتی هم داده و در ضمائم عین دستخط مرحوم مهندس بازرگان را نیز منتشر کرده اند.
به طور کلی توضیحات ایشان دقیق و راهگشا است، اما در خوانش متن دستخط و نیز استعفانامه چند غلط، اضافه نگاری، جاافتادگی و بدخوانی وجود دارد.
۸- خاطرات صدر انقلاب، همان، صص ۹۷ تا ۹۹
۹- نشریه ایران فردا، پشت صحنه انقلاب در پاریس، گفت وگو با دکتر ابراهیم یزدی، شماره ۵۱، بهمن و اسفند ۱۳۷۷
۱۰- خاطرات آیت الله صادق خلخالی، نشر سایه، چاپ چهارم، ۱۳۸۰، جلد اول، صص ۲۷۰ تا ۲۷۲
۱۱- خاطرات آیت الله منتظری، اینترنت www.montazeri.ws صص ۴۳۲ تا ۴۳۴
۱۲- مندرج در جلد ۵ صحیفه امام، ص ۵۳۶
۱۳- دکتر یزدی، همان
۱۴- درون انقلاب ایران، جان.دی . استمپل، ترجمه دکتر منوچهر شجاعی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول ۱۳۷۷، صص ۲۳۷ و ۲۳۸
۱۵- دکتر یزدی، همان
۱۶- یکرنگی، شاپور بختیار، چاپ خارج از کشور، متن افست داخلی، صص ۱۹۱ تا ۱۹
۱۷- آخرین تلاش ها در آخرین روزها، همان، ص ۱۶۱
۱۸- شصت سال خدمت و مقاومت، همان، ص ۳۱۴
۱۹- صحیفه امام، جلد ۵، ص ۵۳۹
۲۰- آخرین تلاش ها در آخرین روزها، همان، صص ۱۶۰ و ۱۶۱.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید