جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

رژیم دیکتاتوری


رژیم دیکتاتوری
دفتر اطلا‌عات و تحقیقات وزارت امور خارجه آمریکا در گزارشی که در سال ۱۳۴۴ تهیه شده بود، توصیفی دقیق و قابل‌توجه از ساخت قدرت خودکامه در ایران ارائه می‌کند؛ حتی در آن مقطع نیز، یکه‌تازی و تمامیت‌خواهی شاه، مورد تحلیل و توجه قرار گرفته بود: <شاه کنونی فقط پادشاه نیست؛ در عمل، نخست‌وزیر و فرمانده کل نیروهای مسلح هم هست. تمام تصمیمات مهم دولت را یا خود اتخاذ می‌کند یا باید پیش از اجرا، به‌تصویب او برسد. هیچ انتصاب مهمی در کادر اداری ایران بی‌توافق او انجام نمی‌گیرد. کار سازمان امنیت را به‌طور مستقیم در دست دارد. روابط خارجی ایران را هم خودش اداره می‌کند. انتصابات کادر دیپلماتیک همه با اوست. ترفیعات ارتش، از درجه سروانی به بالا‌، تنها با فرمان مستقیم او صورت می‌پذیرد. طرح‌های اقتصادی- از تقاضای اعتبار خارجی گرفته تا محل تأسیس یک کارخانه- همه برای تصمیم‌گیری نهایی به شاه ارجاع می‌شود. اداره دانشگاه‌ها نیز بالمال در دست اوست. هم اوست که تصمیم می‌گیرد چه کسانی به جرم فساد محاکمه خواهند شد. نمایندگان مجلس را او برمی‌گزیند. درعین‌حال، تعیین میزان آزادی ‌عمل مخالفان در مجلس هم به‌عهده اوست.
تصمیم نهایی در مورد لوایحی که به‌تصویب مجلسین می‌رسد نیز با اوست. شاه یقین دارد که در شرایط فعلی، حکومت فردی او تنها راه حکمروایی بر ایران است... پس از نخست‌وزیر سرلشکر زاهدی، شاه تنها کسانی را به صدارت برگماشت که به شخص او وفادار بودند... همه مطیع منویات ملوکانه بودند و هیچ‌کدام در میان توده مردم پایگاه مستقلی نداشتند.> در طول سال‌های ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ شاه موفق شد که خود را در ایران به‌ عنوان فعال مایشاء مستقر کند. در حقیقت تنها تعیین‌کننده خطوط اساسی و تصمیم‌گیرنده در تمامی امور مملکتی، شخص شاه بود. چنین احاطه و تسلطی موجب شد تا دیگران از امکان هرگونه مشارکت فعالا‌نه در امور اجرایی یا قانونگذاری محروم شوند. ترس از دست‌دادن مقام و امتیازات، نخبگان سیاسی ایران را که مورد عنایت شاه بودند، بیمناک می‌کرد. به‌ندرت، مواردی همچون دکتر علی امینی، نخست‌وزیر ایران در ابتدای دهه ۴۰ را می‌توان یافت که به ناسازگاری با شاه برخاسته باشند. حسنعلی منصور یکی دیگر از این موارد نادر است. ‌ به‌گفته ریچارد هولمز- که زمانی رئیس سیا و بعد سفیر آمریکا در ایران شد- از سال ۱۳۴۲ به بعد، شاه به‌طور روزافزونی در مسائل و تصمیمات روزمره دولت دخالت مستقیم پیدا کرد و دیگر حاضر نبود قدرت خود را به دیگران وابگذارد. ‌ شاه استقلا‌ل نخست‌وزیری و وزیرانش را تاب نمی‌آورد؛ در اسفند ۱۳۵۱ به علم دستور می‌دهد که <به وزارت خارجه گفته‌ام که هیچ مقامی غیر از خود من حق ندارد در کارهای وزارت امور خارجه مداخله بکند.> به‌روایت علم: <هر وزیری به‌طور علیحده، گزارش‌هایی به عرض شاهنشاه می‌رساند و شاهنشاه هم اوامری صادر می‌فرمایند. روح نخست‌وزیر بدبخت و بی‌لیاقت هم اطلا‌ع از هیچ جریانی ندارد. شاید علت بقای او هم همین باشد. کسی چه می‌داند.>
جعفر شریف‌امامی که دوره‌ای کوتاه، نخست‌وزیر بوده است، تصریح می‌کند: <اعلیحضرت راجع به بعضی از مسائل، فوق‌العاده اصرار داشتند و مقید بودند، منجمله اینکه اختیاری نمی‌خواستند به کسی داده بشود و مخصوصاً در مسائل خارجی هر اقدام کوچکی باید با نظر و اطلا‌ع خودشان باشد و همچنین در مورد وزارت جنگ.> امیرعباس هویدا هم که بیش از ۱۲ سال نخست‌وزیر بوده است، می‌گوید: <کدام مسوولیت؟! مگر او می‌گذارد کسی احساس مسوولیت هم بکند؟ همه تصمیم‌ها را خودش شخصاً می‌گیرد...
تنها کاری که از دستم برمی‌آید این است که وظایف محوله را به نحو احسن انجام دهم.> هویدا همچنین تصریح می‌کند: <در ایران، هیچ‌کس حق استعفا دادن ندارد؛ همه باید منتظر اوامر شاهنشاه بمانند؛ استعفا تنها به فرمان ایشان است.> استمپل، وابسته سیاسی سفارت ایالا‌ت‌متحده نیز در تحلیلی واقع‌بینانه می‌نویسد: <رژیم شاه به‌سوی دیکتاتوری گرایید؛ یک مرد بر جریان امور مخفی و سیاسی و حرکت نوسازی کشور حاکم شد، و همه سازمان‌ها- حتی مجلس و دادگستری- قدرت و استقلا‌ل خود را از دست دادند.>
فریدون هویدا سفیر ایران در سازمان ملل متحد با تأکید بر <سرشت دیکتاتوری رژیم شاه> به مثابه <ریشه اصلی بحران> می‌گوید: <روش زمامداری شاه به‌گونه‌ای بود که اکثر تصمیم‌ها را شخصاً می‌گرفت و به‌همین خاطر، چنان جوی به‌وجود آورده بود که هیچ‌کس- حتی نزدیک‌ترین مشاورانش هم- جرأت انتقاد از او را به خود نمی‌دادند و وزرای کابینه نیز برای آنکه از خشم شاه در امان بمانند، در موارد متعدد ترجیح می‌دادند هر مسأله‌ای را- هرقدر هم که ناچیز و پیش‌پاافتاده باشد- قبلا‌ً به اطلا‌ع او برسانند. چنانکه در سال ۱۳۵۶ وزیر بهداری وقت گزارشی به شاه داد تا از او اجازه اتلا‌ف سگ‌های ولگرد تهران را بگیرد.>
عباس خلعتبری که در سال‌های ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ وزیر امورخارجه بود، غالباً به سفیران کشورهای دیگر می‌گفت که او صرفاً پیام‌آور است و در تمام موارد مهم و نیز غالب امور کم‌اهمیت شخص اعلیحضرت تصمیم می‌گیرد. ‌
هایزر، ژنرال آمریکایی هم در خاطرات خود به نکته‌ای مهم اشاره می‌کند و می‌نویسد: <ضعف اصلی ارتش ایران، وابستگی به فرماندهی محض در مرکز بود. به‌خوبی می‌دانستم که آموزش آنها اینگونه است و از پایین‌ترین رده تا بالا‌ترین رده به این شیوه- که مورد علا‌قه شاه بود- تربیت شده بودند... ارتش سال‌ها به فرماندهی شاه عادت کرده بود که به اینگونه دستورات متکی باشد.> ارتشبد حسن طوفانیان، جانشین وزیر جنگ با تأکید بر <خودخواه> بودن شاه، دیدگاه هایزر را تأیید می‌کند. او می‌گوید: [<شاه] همیشه حرف را تا آنجایی گوش می‌کرد که خودش را مافوق همه تلقی بکند.> وی همچنین تصریح می‌کند در مواقعی که شاه احساس می‌کرد مقام‌های ارشد حکومت اظهارنظری مستقل داشته‌اند <با عصبانیت>، <اولین سوالی که اعلیحضرت می‌کرد، همیشه این بود که تو چه‌کاره هستی که این صحبت‌ها را می‌کنی؟> طوفانیان البته می‌افزاید که <شاه ما را داخل آدم نمی‌دانست ولی خارجی که با او حرف می‌زد، قبول می‌کرد.> شریف‌امامی گزارشی قابل‌تامل دارد: <اواخر، پنجشنبه‌ها روز [دیدار] افسران بود که می‌رفتند و شرفیاب می‌شدند. اعلیحضرت به‌تمام کارهای آنها وارد بودند و مثل یک وزیر جنگ به تمام جزئیات کارها، خودشان رسیدگی می‌کردند که البته کار صحیحی نبود. مقدار زیادی وقت‌شان را می‌گرفت ولی لا‌زم می‌دانستند که خود ایشان این کارها را بکنند.> شریف‌امامی همچنین تصریح می‌کند: <گاهی اوقات به یک کارهایی رسیدگی می‌کردند که مثلا‌ً یک مدیرکل باید رسیدگی بکند نه حتی وزیر. این اندازه به جزئیات وارد می‌شدند، صرف وقت می‌کردند که البته صحیح نبود. ولی خب، متأسفانه این عادت شده بود؛ دیگر روال روزانه بود.>
مرتضی کاظمیان
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید