جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


هجوم سوءتفاهم‌ها!


هجوم سوءتفاهم‌ها!
اشتباه نکنید ماجرا از <لبه پرتگاه> شروع شد. ماجرا از جلسه نقد و بررسی پس از فیلم <وقتی همه خوابیم> آغاز شد. <دمده> و حرف‌هایی با مضمون <توهم توطئه> در همان سوال نخست، بهرام بیضایی که از نحوه پخش فیلمش عصبانی بود را از کوره به در برد و منتقدان و فیلمسازان تا پایان برای هم گارد گرفتند و بعد بیضایی به خانه‌اش رفت و منتقدان سرستون‌هایشان! ‌ همان حرف‌هایی با مضمون <توهم توطئه> که بیضایی از آن خاطرات بسیار بدی دارد، موجب شد او با خودش و با منتقدان لج کند و نگوید ۱۳ سال پیش به مناسبتی درباره سینما از او طرح فیلمنامه‌های ۱۰۰ ثانیه‌ای خواسته‌اند که چندین طرح داد و همه‌شان رد شد و چندتایی از آنها همان موقع تو مجله فیلم به چاپ رسید که یکی از آنها همین داستان <وقتی همه خوابیم> است لذا چگونه ممکن است این اثر تنها و تنها به یک پروژه ناتمام مربوط به یک سال پیش باشد، شاید هم می‌توانست این را هم بیفزاید که اما این اثر حتما پاسخی است به همه مافیای پشت پرده سینما که از زوایای مختلف آن، همه ما حرف‌هایی شنیده‌ایم آن هم نه‌تنها فقط سینما بلکه فرهنگ و اجتماع و سیاست و آن هم نه فقط ایران بلکه هر جای این جهان. بیضایی حتی پاسخ نداد که در هیچ جای فیلم به روزنامه‌ها توهین نشده است. روزنامه‌ها برای یافتن حقیقت حتی به چکامه چمانی زنگ هم می‌زنند اما او مثل پاراتنر مردش سکوت پیشه می‌کند و بعد در جلسه پرسش و پاسخ، نویسنده سوال مزبور نزد بیضایی می‌رود و می‌گوید مجری سوال را اشتباه خوانده است و مضمون سوال او توهین بیضایی به روزنامه‌ها نبوده است.
او دیالوگی را اشتباه شنیده بود. بیضایی اما بازهم ترجیح داد از این فرصت و جلسه، ظلم‌هایی را روایت کند که بر او رفته و فیلم‌هایی را برشمرد که خواسته و نتوانسته بسازد در حالی که جمع روبه‌رو نسل منتقدان جوان‌شده‌ای بودند که از وقتی چشم باز کرده‌اند همین حرف‌های او را بارها شنیده‌اند و حتی آن را از برند و شاید دیگر برایشان جذاب نیست.
پیدا بود بسیاری از آنها با عینک <لبه پرتگاه> و اتفاقات پشت آن به تماشای <وقتی همه خوابیم> رفته بودند. سوژه فیلم نیز علت تامه شد تا جست‌وجوگران وجوه تشابه بجویند و بیابند که جستند و یافتند آنچه را بیضایی تاکید می‌کند وجود ندارد. شاید انتظار زیادی است از استادی چون بهرام بیضایی که سعه صدر، صبوری و حوصله پیشه کند و حتی اگر حرمتی به محاق رفت با اندکی توضیح و گفت‌وگو در فضایی آرام، مسیر ذهنی علا‌قه‌مندان و منتقدانش را روشن‌تر کند و بگوید شما فقط یک بار آن هم با فیلتر شایعات یک سال گذشته فیلمم را دیده‌اید، یک بار دیگر این بار بدون فیلتر فیلم را ببینید. اما او با این جمله که <چرا باید از کار نکرده‌ام عذر بخواهم> تو را به برطرف شدن سوءتفاهم‌ها کم‌امید می‌کند.
البته این اولین باری نیست که فیلم او با چنین واکنش‌های تندی مواجه می‌شود. ظاهرا این خاصیت آثار اوست. همین روزها روزنامه‌ها از دو طیف سیاسی کاملا‌ متناقض بر این فیلم تاخته‌اند و نگارنده یقین دارد بعد از گذشت التهاب‌ها و روزها فیلم درست دیده خواهد شد کما اینکه دیگر آثار او، نمونه آخرینش سگ‌کشی، بعد‌ها که با ‌DVD به بازار آمده‌اند یک اثر هنری دیده شده‌اند مثل دیگر آثار هنری اصیل، منتقد وضع موجود و نه برانداز و کینه‌توز! که این روزها درباره اثر اخیر بیضایی این دو تحلیل نقل ستون‌ها است. <وقتی همه خوابیم> زیرآب‌زنی و سرمایه‌محوری را به نمایش و چالش می‌کشد که درد امروز ما است. یکی درد کهنه و ایرانی که مثل خوره آرامش خاطر و آسودگی خیال همه ما را ربوده است و بعید است ایرانی باشی و مزه‌اش را نچشیده باشی (از هر دو سو) و دیگری یک دردی جهانی و بشری است حال اینکه کدام از این دو براندازی یا کینه‌توزی است، نمی‌دانم اما می‌دانم تلخی حاکم بر فیلم ربطی به آن پروژه ناتمام ندارد. کی و در کدامین فیلم قهرمانان بیضایی خوشبخت بوده‌اند و جامعه و محیط پیرامون‌شان سفید و گل‌من‌گلی؟ اما به گمانم پیداست در مقام مقایسه سگ‌کشی بسیار از وقتی همه خوابیم تلخ‌کام‌تر است. آنجا زن نویسنده، رنجیده و تجاوزشده در مواجهه با خیانت و فریب تنها می‌ماند اما اینجا حداقل بازیگران و کارگردان گرد یک میز یکدیگر را همدرد دارند و فلا‌ش دوربین‌ها و موبایل‌ها که حکایت از علا‌قه مردم به آنهاست به تو این باور را می‌قبولا‌ند که امید مانده است.
دیرزمانی است خوشبختی محصول درخت این روزگار نیست به سان <گوئیدوی بزرگ>، ۵/۸ فدریکو فلینی که به دیدار کاردینال می‌رود و از او خوشبختی می‌جوید و کاردینال آب پاکی را به دست او ریخته و می‌گوید: <خوشبختی وظیفه تو نیست. کی به تو گفته ما به دنیا میایم تا خوشبخت باشیم> اسیر روزمرگی‌هاییم و دلخوشکنک‌ها را به امید خوشبختی که موهوم به نظر می‌آید می‌ستاییم. یقین دارم اگر بیضایی در آن جلسه پرسش و پاسخ از کوره در نمی‌رفت و از پیشینه این فیلمنامه و از این فیلم می‌گفت، آبی بود بر آتش و یقین دارم مردم کوچه و خیابان که از لبه پرتگاه و حواشی آن نمی‌دانند از فیلم لذت خواهند برد و مابه‌ازای آن را در زندگی‌شان خواهند یافت.
تنها می‌ماند این غصه و حسرت که در پناه گفت‌وگو این همه انرژی می‌تواند برای درست شدن صرف شود نه خراب‌تر شدن. مگر جامعه فرهنگی ما چقدر توان و انرژی دارد که دلخوری و سوء‌تفاهم‌های قدیمی‌اش ازدیاد شود. بدیهی است مقصود تحدید نقد فیلم نیست که این حق بدیهی است و به وقتی همه خوابیم مثل هر فیلم دیگری که نقاط ضعف و قوت دارد، انرژی می‌دهد، منظور نقد‌هایی است که هم از نویسنده و هم از عوامل فیلم انرژی می‌گیرد.
حسین عبدالهاشم‌پور
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید