پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

نقش آهنگ در تلاوت قرآن


نقش آهنگ در تلاوت قرآن
فروزان‌ترین بعد اعجاز بیانی قرآن، همسازی با نغمه‌ای دلنشین، و آهنگهای وزین صوتی است ، آنگاه که با صدایی گرم و زیبا، و آوایی نرم و فریبا، دمساز گردد، اتشی بر خرمن دلها افکند.
که شعله‌های تابناکش جهانیان را به سوز و گداز گذارد .
در دستور تلاوت آمده : قرآن را با آهنگی حزین و نغمه دلنشین، تلاوت کنید.
بگریید و بگریانید(۱)، قرآن ، از همان روزهای نخست، با همین شیوه شیوا، سنگدلان عرب را شیفته و شیدای خود نمود، و اندیشه مقاومت و ایستادگی را از آنان ربود.
اعراب، شگفت زده، در برابرقرآن ،‌زانوی تسلیم بر زمین زده وبه عجز و ناتوانی خود اعتراف، و اعجاب و تحسین خود را در مقابل قرآن صریحا ابراز داشتند.
این یک جاذبه و کشش روحانی بود، که این مردم سخت دل و مغرور را به نرمی و گرایش واداشت .
گو اینکه برخی آن را شعر، و پاره‌ای سحرش می‌پنداشتند، ولی خود نیک می‌دانستند که قرآن نه شعر است و نه سحر، گر چه همچون شعر نافذ است و همچون سحر ، افسونگر.
.. ان من البیان لسحرا… (۲) . قرآن و سخنوران عصر پیامبر اصولا، عبارت و جمله بندیهای قرآن به گونه‌ای تنظیم شده: روان، یکنواخت،‌ هماهنگ و همساز.
حروف و کلمات ان متناسب و هم آوا،‌پیوسته به یکدیگر پیوند خورده‌اند.
عامل مهم جذابیت قرآن،‌ در سبک ، نظم، ‌و آهنگ آن است. این سه عامل، سنگ بنیادین ساختار سحرانگیز قرآن را تشکیل می‌‌دهند، ‌و این سه عامل، چنان بهم آمیخته و در هم ریخته‌اند، که نتوان نقش هر یک را ـ در جاذبیت قرآن ـ جدا نشانه رفت
با اینکه قرآن کلام منثور (۳) است،‌به کلام منظوم بیشتر می‌ماند . بدین وصف، سبک نوینی در لغت‌نامه عرب به ارمغان آورد، و نظم و تالیف جدیدی به جهانیان ارائه نمود،‌اعراب و جهانیان را به حیرت و شگفتی واداشت.
ولید بین مغیره ـ یکی از سران با نفوذ عصر جاهلیت ـ برای اولین بار که تلاوت قرآن را شنید، گفت : آنچه که فرزند ابی کبشه (۴) می‌سراید، مایه شگفت است، به خدا قسم ،‌ نه شعر است و نه سحر و نه هذیان گویی، بدرستی که آن سخن خداست. قریش را این سخن ناخوش آمد، وی را سرزنش کردند: چرا چنین گفتی و مسلمانان را چیره‌تر ساختی . به آنان گفت‌: به خدا قسم ، روز گذشته، سخنی از محمد (ص) شنیدم،‌که هرگز به سخن آدمیان نمی‌آمد، و پریان را چنین اندیشه‌ای نشاید… به خدا قسم، شیرین و دلپذیر باشد، و رویه‌ای زیبا در بردارد… بدرستی که بر آن ثمربخش، و ریشه آن استوار. از همه برتر، و چیزی بر آن چیره نیاید … پیش از موسم حج نزد ولید آمدند تا چاره بیاندیشند، چه کنند که عرب را از گرد او باز دارند.
به آنان گفت : درباره سخن افسونگر او چه اندیشیده‌اید.
گفتند : می‌گوئیم جادوگر است .
گفت : زمزمه‌های جادوگران را شنیده‌ام،‌هرگز شباهتی به آن ندارد .
گفتند: می‌گوئیم دیوانه است .
گفت : هرگز آشفتگی دیوانگان را ندارد.
گفتند: می‌گوییم شاعر است، و این شعر او است که افسون می‌کند.
گفت : وزنهای شعر و رجز و انواع آن ، بر همه مشهود است، که سخن وی از همگی جدا است .
گفتند: می‌گوییم ساحر است، و این سحر او است که او را چیره ساخته .
گفت : افسون ساحران را دیده و شنیده‌ام ،‌هرگز تناسبی با آن سخن و الا و شیوا ندارد.
گفتند : پس چه بگوییم .
گفت : هر چه بگویید، باور ناکردنی است و خود را رسوا کرده‌اید.
جز آنکه بناچار ساحرش خوانید، که به سحرانگیزی کلامش بیشتر می‌ماند، زیرا که میان فرزندان و پدران تفرقه انداخته، و زنان را بر شواهران گستاخ نموده، و افراد را از قبیله‌هایشان جدا ساخته.
از این رو شاید بتوان او را به سحر و افسونگری نسبت داد ( ۵) . و سخنانی از این قبیل، که جملگی حاکی از دلهره و هراس اعراب بود، و خود را در مقابل قرآن ، پاک باخته بودند. و نیز کسانی مانند: طفیل بن عمر ـ شاعری برازنده و از اشراف عرب بشمار می‌آمد ـ و نصر بن حارث ـ زعیمی نافذ اکلمه و سخنوری توانابود ـ و عتبه بن ربیعه ـ بزرگمردی کهن و محترم در میان اعراب ـ عیان بود
(۶) ،‌ سر عجز در مقابل قرآن فرود آورده بودند… خداوند از زبان آنان گوید: بل قالوا اضغاث احلام، بل افتراه، بل هو شاعر
(۷) : گفتند : آشفتگی خوابهای او است، یا بافته‌های مغزی او، یا شاعری چیره است . ثم ادبرواستکبر. فقال : ان هوالا سحر یوثر
(۸) : پشت کرد و رفت،‌و مغرورانه گفت : افسونی بیش نیست که از دیگران فرا گرفته . قرآن نیز در نکوهش چنین سنجش بی‌خردانه گوید: افسحر هذا ام انتم لاتبصرون.
(۹) آیا این این سخن به افسون می‌ماند . یا آنکه بینش خود را فرو نهاده‌اید… و ما هو بقول شاعر، قلیلا ما تومنون
(۱۰) : این،‌به سخن شاعران نمی‌ماند. پذیرشتان اندک است . خداوندان سخن،‌و استادان بیان،‌در آن روز، درباره قرآن چنین داوری می‌کردند، و آن را یک پدیده نو، و والاتر از اندیشه انسانها می‌دانستند، کشش آن آنان را مجذوب ،‌و از درخشش آن ، پاک مرعوب گشته بودند، گاهی شعر و گاهی سحرش می‌نامیدند،‌ولی می‌دانستند : زیباتر از شعر و فریباتر از سحر است … چرا چنین می‌گفتند . قرآن و ادبای عصر حاضر ادبای عصر حاضر، و سخنوران دوره معاصر ، نیز همگام با گذشتگان،‌ هم آواز، همان سخنان را تکرار می‌کنند: والاتر از شعر است و شیواتر ازهر کلام … بی‌نظیر و بی مانند … همانا کلام خدا است . در این زمینه، استاد محمد عبدالله ( دراز) گوید: … قاری قرآن ، اگر نیک تلاوت کند، آنگونه که خواست قرآن است، نه آنگونه که خواست خود او است … هر آینه می‌یابی : آوایی هماهنگ و نغمه فراگیر، تمام وجودت را فرا گرفته ،‌با آنکه قرآن شعر نیست،‌ولی در آن چیزی می‌یابی که در شعر و نغمه‌های دیگر هرگز یافت نمی‌شود … آری، از نغمه قرآنی چنان سرخوش می‌گردی که هرگز در لذتهای دیگر آنچنان خوشی نخواهی دید… این حروف قرآنی است، و کلمات آسمانی است ، که با نظم و تالیف خاص خود،‌و با فاصله‌های ردیف قرار گرفته، این چنین جمال و زیبایی آفریده.
(۱۱) استاد محمود مصطفی گوید: از دوران کودکی،‌بدون آنکه بدانم ،‌این حقیقت را یافته‌ام،‌ و آن حکایتی از موسیقی درونی قرآن بود، که از عمیق‌ترین اسرار نهانی این کتاب آسمانی بشمار می‌رود ، دریافت و ساخت آن وجود دارد، نه شعر است و نه نثر است و نه سجع،‌بلکه خود یک ساختار نوین که با ردیف قرار گرفتن واژه‌های متناسب چنین آوای موسیقایی را بوجود آورده است. بسی فرق است میان موسیقی برونی که شاعران،‌با تصنع و تکلف آن را می‌سازند،‌و بر قافیه‌ها و نظمهای از پیش تعیین شده استوار می‌باشد… و موسیقی درونی قرآن ، که از اسرار معماری همین ساختار است و بس، که با یک سطر از کلام، ‌و کمتر از یک بیت، و بدون آنکه رعایت قافیه کرده باشد ،‌چنان آوای بلندی سر می‌دهد که هیچ یک از ترکیب بندهای ادبی به او نمی‌رسد…
موسیقی،‌زیر پوشش عامل انحرافی و فساد، حرام و واجب الاجتناب است .
(۱۲) سید قطب گوید: عرب را جنون عارض نگردیده بود، ‌وقوف خود را بر مزایای شعر از دست نداده بودند، ‌موقعی که گفتند : این پیوند کلام والا، شعر است . و چنین گفتار دلربایی، یافت آنان را دگرگون کرده بود… اینها از ویژگیهای شعر است که پایه‌های آن راپی‌ریزی می‌کند،‌آنگاه قافیه و وزن تفاعلن را رها کرده،‌و آزادانه گویای مطالب خویش است،‌و در عین حال از ویژگیهای شعر برخوردار، آوای موسیقایی درونی، و فاصله‌های متناسب و نزدیک به هم، ‌آن را از وزنهای تفاعلن و تفاعیل بی‌نیاز ساخته،‌بافت و ساخت قافیه را بخود گرفته، همان نثر و نظم را بهم آمیخته است …
(۱۳) استاد مصطفی صادق رافعی گوید : موقعی که قرآن ،‌بر عرب قرائت گردید،‌یافتند : حروف هر کلمه، و کلمات هر جمله از آن ، دارای آوای بلندی است،‌که به جهت نظم و تالیف خاص خود، مانند آن است که یک قطعه را تشکیل داده، که قرائت آن،‌نغمه می‌آفریند. ( هر آنکس که پاره‌ای از اسرار موسیقی و فلسفه آن را ـ امروزه ـ بداند، می‌داند همانندی برای قرآن وجود ندارد، این گونه ،‌و بطور طبیعی، تناسب حروف و کلمات و ترکیب‌‌بندیها را رعایت کرده باشد، و کسی نیست که بتواند خرده‌ای،‌حتی در یک حرف از حروف آن بگیرد، و قرآن بدین گونه بر موسیقی برتری دارد، با این ویژگی شگفت انگیز، در عین حال موسیقی نیست). عرب را این ویژگی از دیده پنهان نبود، و بخوبی می‌دانستند که تاب مقاومت آن را ندارند …
(۱۴) شعر از این جهت شعر است که بر شعور انسانها حکومت دارد،‌هیجانات را برمی‌انگیزد ،‌احساسات درونی هر آدمی را، آن‌گونه که بخواهد تحریک می‌کند. آنگاه که با آهنگی دلنواز،‌و آوایی شیرین سروده شود، افسون می‌کند، غوغا بر پا می‌نماید . تاثیری عمیق دارد . ویژگی شعر ـ که آن را از دیگر سخن جدا ساخته ـ نظم و تالیف آن است ،‌سبک و ساختار بنیادی آن ،‌آوای حروف آن،‌آهنگ کلمات آن،‌همواری جمله‌ها و ترکیب بندی آن . زیر وبم هر حرف ، نرمی و زبری هر لفظ،‌با ردیف قرار گرفتن کلمات متناسب،‌هماهنگ شدن نغمه‌های متفاوت، که هر یک دیگری را طالب، و هر قرینی ، قرینی را خواستار… تمامی اینها بهم پیوسته و تنگاتنک ،‌بهم فشرده و در هم آمیخته،‌یک واحد را تشکیل می‌دهند. این استکه شعر روان، جریان آبی را ماند، که در بستر ملایم رود،‌مستانه می‌لغزد و در نشیب و فراز آن آرام آرام می خرامد. یا نسیم صبحگاهی را باشد، که برگ درختان سربرافراشته، و گونه گلهای شکوفا را نوازش می‌دهد،‌خرمی و طرافت می‌بخشد.
پی نوشت ها:
[۱]. بحارالانوار، علامه مجلسی ج ۸۹، ص ۱۹۱، رقم ۲، از جامع الاخبار صدوق، ص ۵۷.
[۲]. مسند احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۲۶۹.
[۳]. یعنی پراکنده، در مقابل شعر که سخنی است پیوسته.
[۴]. لقبی است که مشرکان به پیغمبر(ص ) داده بودند. زیرا نام، مردی از قبیله خزاعه بود، و بابت پرستی مخالفت می ورزید، لذا او را به وی نسبت می دادند. گویند: او یکی از اجداد مادری پیغمبر بوده است (نهایه ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۴۴).
[۵]. مستدرک حاکم نیشابوری، ج۲، ص ۵۰۷.
[۶]. رجوع شود به : الروض الانف، سهیلی، ج ۲، ص ۲۱، و سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۴۱۰. واستیعاب در حاشیه اصابه، ج ۱، ص ۴۱۲. و تفسیر طبری، ج ۲۹، ص ۹۸ والدر المنثور، ج ۶،ص ۲۸۳. والشفا، قاضی عیاض، ص ۲۲۰، و شرح ان، ملا علی قاری، ج ۱، ص ۳۱۶.
[۷]. سوره انبیا، آیه ۵.
[۸]. سوره مدثر، آیه ۲۴.
[۹]. سوره طور، آیه ۱۵.
[۱۰]. سوره الحاقه، آیه ۴۱
[۱۱]. ۱۰۶.
[۱۲]. ۱۹.
[۱۳]. التصویر الفنی فی القرآن، سید قطب، ص ۸۰.
[۱۴]. ۲۰۹۲۹۹.
آیت الله محمد هادی معرفت
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید