جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

انقلاب جنگل و فرهنگ سیاسی ایران


انقلاب جنگل و فرهنگ سیاسی ایران
این نوشته پس گفتار مقاله ای بلنداست که تحت عنوان جغرافیای سیاسی جنبش وانقلاب جنگل برای مجله ی گیله وا شماره ی ۱۰۲ که در رشت چاپ و منتشر می شود تهیه شده وانتشار خواهد یافت.قسمت های اصلی این مقاله درهمین سایت در ۱۴ قسمت انتشار یافته است.این قسمت به انقلاب جنگل از منظری کاملاًمتفاوت نظری می اندازد و نقش این انقلاب را به عنوان نقطه ی عزیمت گسستی تاریخی از فرهنگ سیاسی برخاسته از انقلاب مشروطه و شکل دهی به فرهنگ سیاسی مدرن ایران درسالهای بعد مورد توجه قرارمی دهد.
ازجنبش وانقلاب جنگل روایت های ایدئولوژیک بسیاری به دست داده شده است که درآن ها عموما بی طرفی و کشف حقیقت، هدف اصلی نبوده است.کوشش این نوشته البته فراتررفتن ازچنین روایت هایی بوده است.پیداست که دراین زمینه داوران اصلی و نهایی، خوانندگان فرهیخته ای هستند که تاکنون این نوشته را بادقت پی گیری کرده اند.درآخرین بخش ازاین نوشته ما کوشش خواهیم کرد تا از منظری دیگر به جنبش وانقلاب جنگل نگاهی دوباره بیندازیم.نخست به اجمال نگاهی به منشاءاختلافات بین جناح بلشویکی انقلاب وجنگلیان خواهیم داشت وسپس تاثیر انقلاب جنگل برفرهنگ سیاسی مدرن ایران راموردبحث قرارمی دهیم.
● موضوع مورد اختلاف
بررسی تحولات دوساله ی پایانی انقلاب جنگل که بلشویکها پس ازورود به انزلی درآن نقش اصلی ایفاءکردند،نشان می دهد که دوموضوع محوری سبب گسیخته شدن زودهنگام وحدت جنگلی ها و بلشویک ها دراین انقلاب شد .یکی از دوموضوع این اختلاف، شیوه ی فعالیت های سیاسی و تبلیغاتی و مضمون کاملا جدیدی ازانقلاب ،آزادی و عدالت بود که جناح بلشویکی عرضه می کرد و به تحقیق از زمان مشروطه تاآن هنگام هیچ ذهنیتی از آن در دست نبود. موضوع اختلاف دیگر اجرای برنامه های سیاسی –اقتصادی به ویژه اجرای انقلاب ارضی بود که بلشویک ها خواهان اجرای فوری آن بودند ولی جناج جنگلی به ویژه درخصوص نوع اجرای آن با بلشویک ها موافق نبودند.هردو اختلاف منشاء تئوریک داشتند.اجازه بدهید به اجمال روی هر دو موضوع اندکی مکث کنیم و ببینیم موضوع از چه قرار بوده است.اما پیش ازآن لازم است نخست بگوئیم که منظور ما از جناح بلشویکی و جنگلی درانقلاب جنگل چیست. جناح بلشویکی انقلاب جنگل از سه گروه تشکیل شده بود که تقریبا هر کدام هویت مستقل نسبی تشکیلاتی داشتند ولی برای یک هدف مشخص سازمان داده شده بودند.گروه نخست رافرماندهان سیاسی- نظامی ارتش سرخ شوروی تشکیل می دادند که دراواخر اردیبهشت ۱۲۹۹ خورشیدی وارد انزلی شدند و هدف اصلی آنهاافشاندن بذر انقلاب سوسیالیستی درایران و شرق و به ویژه قلمروی متصرفات استعماری انگلیس در شبه قاره ی هند بود.هدایت و رهبری اصلی این گروه را مدیوانی، کاژانف،اروژنیکدزه و نریمانف رئیس جمهور دولت سوسیالیستی آذربایجان به عهده داشتند.گروه دوم جناح بلشویکی رااعضای حزب کمونیست ایران(عدالت)تشکیل می دادند که در هفته ی اول تابستان۱۲۹۹خورشیدی کنگره ی خودرادر انزلی برگزار وآوتیس سلطان زاده را به رهبری خودبرگزیدند. دراین گروه دست کم درآغاز سلطان زاده، سیدجعفر پیشه وری وکامران آقازاده از قدرت تصمیم گیری وتصمیم سازی مهم برخورداربودند. وگروه سوم جناح بلشویکی را اعضای جداشده از جنگلیان سابق یعنی احسان الله خان وخالو قربان تشکیل می دادند که هردو(به ویژه دومی)ازخصیصه ی عوام گرایی بی بهره نبودندلیکن دوجناح نخست برای پیشبرد اهدافشان دست کم درمراحل اولیه ی جنبش به خاطر سوابقشان درجنگل به آنهانیازداشتند.توضیح آن که تا اوایل سال ۱۹۲۱(زمستان۱۲۹۹)هرسه گروه برطبق یک دستورالعمل مشخص یعنی دستورالعمل کمینترن ودرچارچوب صدورانقلاب به شرق عمل می کردندولی ازآن تاریخ به بعد با توجه به پذیرش مضمون ایجادسوسیالیسم دریک کشورواجرای برنامه ی اقتصادی نوین «نپ» در کشور شوروی و در نتیجه تغییر در سیاست خارجی این کشور، نحوه ی عمل و اقدامات این گروه ها نیز دستخوش ناهماهنگی و تغییراتی شد.
جناج جنگلیان دست کم از پیروزی انقلاب جنگل در خرداد ۱۲۹۹ و به ویژه پس از رانده شدن کوچک خان در تیرماه ۱۲۹۹ به زیده وآلیان در جنگل های فومن،به دوجریان تقسیم می شد که در راس آنها کوچک خان و حسن خان آلیانی قرار داشتند.پس از فرار و رانده شدن کوچک خان توسط بلشویک هااز رشت به زیده و آلیان یعنی سرزمین ایلی حسن خان آلیانی،کوچک خان که از پایگاه اجتماعی شهری خود کاملاً جدا شده و خود را در چنبره ی یک روابط ایلی– نظامی سنتی می دید،به ناگاه دوباره همانند دوره ی نظامی پیشین دربرابر ابتکار عمل های حسن خان آلیانی تقریباًاقتدار لازم را بر تشکیلات جنگل از دست داد. دراین روابط، به دلایلی که پیشتر گفته ایم حسن خان به ویژه درمواقع بحرانی با اقتدار بیشتر برتشکیلات جنگل فرمان می راند.نیروهای عضوگیری شده جنگلیان دراین محیط به شدت عقب مانده(درقیاس با شهررشت وانزلی)،خودزمینه ی اقتدار جناح سنتی وایلی¬- نظامی جناج جنگل را به رهبری حسن خان تقویت می کرد.کوچک خان دیگر نمی توانست همانند استقرارتشکیلات جنگل در کسما وگوراب زرمیخ، محور جذب مشروطه خواهان رادیکالی باشد که درگوراب زرمیخ درمقابل جناج سنتی حاج احمد کسمایی به دور او حلقه زده بودند(برای توضیح بیشترنگاه کنید:بخش اول همین نوشته).
● تئوری راهنمای عمل در بلشویسم
یکی از اختلافات اصلی بین بلشویکها وجنگلیان ،اختلافات نظری وتئوریک درخصوص برنامه وعمل انقلاب جنگل بود.بلشویکهابرخلاف جنگلیان دراین باره از تئوری لنینی انقلاب بهره می گرفتند ودارای برنامه وپلان مشخصی بودند که ازسه سال تجربه در شوروی کسب شده بود.بلشویسم دراین زمان یک تئوری انقلابی ،جذاب ومنسجمی بود که درفضایی انقلابی می توانست رقیبان خودرابه پشتوانه ی پراتیک انقلاب اکتبر به راحتی ازمیدان بیرون کند.بنابراین بدون بررسی تئوری بلشویکی به عنوان راهنمای عمل جناج بلشویکی نمی توان به مضمون واقعی تحولات انقلاب جنگل پی برد.از این رو شناخت دست کم اجمالی از تئوری انقلاب های اجتماعی موردنظر بلشویسم، کمک بزرگی به فهم درست انقلاب جنگل می نماید.
تاپیروزی انقلاب آوریل۱۹۱۷درروسیه، تقریبادرادبیات مارکسیِ زمانه سه نوع انقلاب درتحولات اجتماعی به رسمیت شناخته می شد:انقلاب بورژوایی،انقلاب بورژوا- دموکراتیک وانقلاب سوسیالیستی.
انقلاب های بورژوایی وبورژوا- دموکراتیک وظیفه داشتند جامعه راازبقایای نظام کهن و سنتی به روابط سرمایه داری ومدرن انتقال دهند ودراین راه زمینه ی پیدایش نظام سوسیالیستی رافراهم نمایند. تعریفی که لنین ازاین انقلاب هابه دست می دهد این است: « تصفیه مناسبات اجتماعی (نظامات وموسسات)کشور ازآثار قرون وسطایی،از سرواژ،از فئودالیسم»(مجموعه آثار،ص۸۲۲).اگر تحول اجتماعی از فئودالیسم به جامعه ی سرمایه داری ومدرن رارهبران طبقه ی سرمایه داربه تنهایی به عهده می گرفتند( همانند انقلاب سال۱۶۴۹درانگلستان که به رهبری کرامول انجام شد)،این نوع انقلاب درادبیات مارکسی، انقلاب بورژوایی خوانده می شد.اماهنگامیکه همانند انقلاب کبیر فرانسه ویا انقلاب آوریل ۱۹۱۷روسیه، تحول از جامعه ی سنتی وفئودالی به نظام وجامعه ی سرمایه داری به رهبری طبقه ی بورژوا ولی با مداخله ومشارکت دمو یاهمان توده مردم انجام می شد ،این انقلاب را انقلاب بورژوا – دموکراتیک می گفتند.انقلاب سوسیالیستی نیزبه رهبری حزب طبقه ی کارگربرای بنای جامعه ی سوسیالیستی انجام می شد. این تقسیم بندی متعلق به مارکس وانگلس بود که تقریبا بدون تغییرات اساسی نزدپیروان مارکس پذیرفته شده بود. امابابدعتی که لنین براین ادبیات واردنمودراه خودراتقریبا از دیدگاه های کلاسیک مارکس وانگلس درباره ی وقوع وکارکرد انقلابهای اجتماعی جداکرد وبه طورکلی موضوع عمل در انقلاب های اجتماعی را به شکل جدیدی مطرح ساخت.
ازنظر لنین درعصر سرمایه داری انحصاری که اوآن را امپریالیسم می نامید،رهبری انقلاب های بورژوا- دموکراتیک رانباید دیگر طبقه ی بورژوازی یا خرده بورژوازی به عهده داشته باشند بلکه این حزب طبقه ی کارگریعنی همان حزب بلشویک است که می بایدعهده دار رهبری این انقلاب وهدایت آن به مراحل بعدی باشد.ازنظراو، انقلاب بورژوا – دموکراتیک درواقع یک مرحله ی فرعی ومقدماتی از انقلاب دوم یعنی انقلاب سوسیالیستی بودکه هدایت آن به عهده ی حزب کمونیست نهاده شده بود.اواین ایده ی نظری خودرابه رغم مخالفتهای بسیارتوسط پیروان مارکس به ویژه پلخانوف یعنی پدرمارکسیسم درروسیه به پیش برد وتوانست انقلاب اکتبرراکه انقلاب سوسیالیستی به رهبری طبقه ی کارگرمی نامیدپس ازهشت ماه جایگزین انقلاب بورژوا-دموکراتیک آوریل ۱۹۱۷روسیه نماید.اوچهارسال پس از پیروزی انقلاب اکتبر با تاکید خاص خودیادآورشد که:«مامی گفتیم ودرعمل ثابت کردیم که اصلاحات بورژوا- دموکراتیک محصول فرعی انقلاب پرولتری یعنی سوسیالیستی است...نخستین انقلاب ضمن رشدخودبه انقلاب دوم تحول می یابد.انقلاب دوم مسائل انقلاب اول رادرجریان عمل حل میکند.انقلاب دوم کارانقلاب اول را تحکیم مینماید«(مجموعه آثار،ص۸۲۳تاکیدازماست).جالب است بگوییم که در اعلامیه ای که جناح بلشویکی انقلاب جنگل پس از برکناری دولت کوچک خان در۹مرداد۱۲۹۹صادرکرد، دقیقا از واژه ی انقلاب دوم با مضمون مشابهی استفاده کردمنتهی درآن اعلامیه واژه ی بکارگرفته شده «انقلاب دویم»نامیده می شد:«...]بلشویکها[ درهمچوموقعی دیگر نمی توانستند بی طرف بمانند،زیرا که برای آزادی ایران کارمی کردند. اینست ]که[ آزادی ایران آنها را مجبور کرد که یک دفعه اشخاص بی لیاقت راازروی کارکنارکرده ،کاررابه اشخاص کارکن بسپارد واین بود سبب انقلاب دویم حالیه»(نگاه کنید :فتح الله کشاورز۱۳۷۱صص ۱۷۲-۱۷۴ تاکیدازماست).
ازنظر لنین انجام وظایف انقلاب های بورژوا- دموکراتیک که درکشورهای دیگر می توانست صدها سال طول بکشد اگرتحت رهبری حزب بلشویک باشددرمدت بسیارکوتاهی عملی می شد.درهمین رابطه او در۱۴اکتبر۱۹۲۱به مناسبت چهارمین سالگرد انقلاب اکتبریادآورشدکه دراین زمان انقلاب بورژوا – دموکراتیک را پشت سرگذاشته ووارد انقلاب سوسیالیستی شده است:«ماانقلاب بورژوا –دموکراتیک رابهترازهرکس دیگربفرجام خودرساندیم. ما با آگاهی کامل، استوار وبلاانحراف بسوی انقلاب سوسیالیستی پیش می رویم»(مجموعه آثار،ص۸۲۲). ویا :«... بجاست گفته شود که همه کشورهای راقیه هنگامیکه خودشان انقلاب بورژوا- دموکراتیک رادر۱۲۵سال]انقلاب فرانسه[ و۲۵۰سال پیش وازآنهم جلوتر(انگلستان۱۶۴۹)انجام میدادند،تنظیف این اصطبل]قرون وسطا[ راناتمام باقی گذاردند.کاری که ماطی تقریبا ده هفته بین۲۵اکتبر۱۹۱۷وانحلال مجلس موسسان(۵ژانویه۱۹۱۸)دراین رشته انجام دادیم هزار بار بیشترازآنچیزی بود که دموکراتها ولیبرال بورژوا(کادتها)ودموکراتهای خرده بورژوا(منشویکها واس.ارها)درعرض هشت ماه حکومت خود]درروسیه[انجام دادند»(مجموعه آثار،ص۸۲۲ تاکیدازماست).تکبروتبختری که براین کلمات دمیده شده، حقیقتاًشگفت آوراست ولی درعین حال آشکار می نماید که اولا، به دلیل نتایج خارق العاده ای که درتبدیل انقلاب اول به انقلاب دوم نزد لنین متصوراست،بلشویکهاحتاپس ازاجرای برنامه اقتصادی نوین «نپ» نیز نباید دراجرای چنین پروژه ای تردیدبه خودراه دهند.ثانیا،درتبدیل انقلاب اول به انقلاب دوم تمام گروه های اجتماعی نامبرده شده دربالا می بایدبه زیر کشیده شوند ویادست کم تحت رهبری انحصاری حزب بلشویک وتابع آن عمل کنند.بدین ترتیب ادبیاتی که لنین دراین زمان یعنی زمانی که انقلاب جنگل درمیان بود به کارمی گیرد، تردیدی باقی نمی گذارد که حزب کمونیست بلشویکی باید رهبری این انقلابها رابه عهده داشته باشدتا درعرض ده هفته هزار بار بیش از هشت ماه انقلاب های به رهبری بورژوازی وخرده بورژوازی را به جلو براند.اگر چنین است پس چراجناح بلشویکی درانقلاب جنگل که از همان تئوری های راهنمای عمل بهره می گرفت ومهمتراین که هدایت وراهبری آن راارتش سرخ شوروی به عهده داشت،غیرازاین عمل کند.فشارجناح بلشویکی به کوچک خان از همان روزهای نخست برای دست زدن به اقداماتی که انقلاب اول جنگل(انقلاب بورژوا – دموکراتیک) را به انقلاب دوم یعنی سوسیالیستی تبدیل نماید ازهمین منظر قابل تبیین است.
● راهنمای عمل جناح بلشویکی انقلاب جنگل
راهنمای عمل جناح بلشویکی انقلاب جنگل که پشقراولان ارتش سرخ به حساب می آمدند نیز از تئوری های لنینی بهره می گرفت. بلشویکهای حزب عدالت (که پس از کنگره ی انزلی حزب کمونیست ایران نامیده می شدند)،از همان آغاز ورود در سایه ی قدرت بلامنازع ارتش سرخ درگیلان وبا کمکهای لجستیکی فراوان آن ازابتکارعمل واعتماد به نفس به مراتب بیشتری نسبت به جناح جنگلی برخورداربودند.این جناح باگرته برداری از تجربه ی انقلاب آوریل واکتبردرروسیه وبا اتکا به تزهای آوریل لنین (که ظاهرا درستی آن درتبدیل انقلاب بورژوا- دموکراتیک آوریل به انقلاب سوسیالیتی اکتبر به اثبات رسیده بود)،سخت درتکاپوبودندتا با ترویج دیدگاه های بلشویکی وایجادتشکل های وابسته ،مرحله ی انقلاب بورژوا- دموکراتیک (انقلاب اول)راکه به رهبری بورژوازی وخرده بورژوازی درگیلان درجریان بود، همانندانقلاب آوریل روسیه به انقلاب سوسیالیستی وشورایی تبدیل نمایند. پیداست که در انتقال مرحله اول انقلاب جنگل به مرحله ی دوم(انقلاب شوروی وسوسیالیستی)، ترویج اندیشه های بلشویکی(به عنوان عامل آگاهی بخش وتشکل پرولتاریاکه دربنددوم تزهای آوریل لنین توصیه شده بود)،ضرورت عاجل داشت.اقدامات بلشویکها درگیلان درتابستان۱۲۹۹بر همین تزها بناشده بود که سلطان زاده رهبر حزب کمونیست ایران(عدالت)،جناج بلشویکی جنگلیان وارتش سرخ آن را راهنمای عمل خود قرارداده بودند واین خود مهمترین عامل اختلاف بین جناح بلشویکی وجنگلیان به رهبر کوچک خان بود.درواقع انتظاری که بلشویکهااز کوچک خان داشتند این بود که یا برنامه های لنینیِ انقلاب را به پذیرد وهمراه بلشویکها وارتش سرخ برای تبدیل انقلاب جنگل (انقلاب اول)به انقلاب سوسیالیستی(انقلاب دوم) عمل کند ویا آن که همانند کرنسکی(نخست وزیر انقلاب اول روسیه در۱۹۱۷) جای خودرا به بلشویکها برای پیش برد انقلاب بدهد. راه سومی در برنامه نبود.تاکتیک های بلشویکهادرراستای همین استراتژی عمل می کرد.آنهااز تاکتیک لنینی برای تصرف تمام قدرت بهره می گرفتند.
یکی از تاکتیکهای محوری لنین برای تصرف تمام قدرت، تلفیق کار مخفی وعلنی باهم بود.درکار علنی سازماندهی گروه های مختلف در پوشش فعالیتهای قانونی انجام می شد.درکارمخفی اما تشکیلات ودستجات عملیاتی، سازمان داده می شدند که عموما عضوگیری از سازمانهای دولتی ، نظامی ،انتظامی وامنیتی بود. تشکیلات علنی ومخفی هیچ ارتباطی با یکدیگرنداشتند وتنها دربالاترین نهادحزب یعنی رهبری آن با هم متصل می شدند.روند سازماندهی تشکیلات علنی ومخفی می باید تا بروز وپیدایش بحران درقدرت حاکم به کارخودادامه می داد.آن گاه بافرارسیدن بحران، تشکیلات مخفی می بایدازکمینگاه بیرون آمده وبا سرعت تمام ضربه کاری راواردمی نمودوسپس به کمک تشکیلات علنی تمام قدرت سیاسی راتصاحب می کرد.این شیوه ی توطئه آمیز وکودتاگرانه که هیچ ربطی به تئوری مارکسی نداشت عموما با مقاومت جامعه روبرومی شد.بنابراین بلشویکهاناگزیربه استفاده ازابزارحداکثری خشونت بودند. این شیوه ی عمل نه فقط علیه دشمن بلکه علیه متحدان دیروزنیز روابود.چنان که درروسیه برعلیه منشویکها واس.ارهااتفاق افتاد.دقیقا همین شیوه در خصوص کوچک خان نیز در تابستان۱۲۹۹درجریان بودوکوچک خان پیش از فرارسیدن روز واقعه که گویاازتوطئه آگاه شده بود،راهی جنگلهای فومن شد.بلشویکها که میدان را خالی دیده بودند درست به مانند روز ۲۵اکتبر۱۹۱۷درروسیه ،سحرگاه روز ۹مرداد۱۲۹۹خورشیدی یعنی ۲۰روز پس از رفتن کوچک خان هنگامی که همه ی ساکنان شهر رشت درخواب بودند دریک اقدام سریع وکودتاگرانه تمام قدرت دولتی مستقردررشت را تصاحب وگروهی ازمقامات دولتی جنگلی را دستگیرشدند.لازم به یادآوری است که به رغم رفتن کوچک خان از رشت هنوزسازمان های دولتی منتخب اودرچارچوب همان تشکیلاتی که کوچک خان سازمان داده بود دررشت به کارخودادامه می دادند.
این اقدام کاملاًبا تئوری بلشویکی رایج در دوران کمونیسم جنگلی که درروسیه هنوزپابرجابود،تطابق داشت و چنان که پیشتردیدیم آوتیس سلطانزاده رهبرحزب کمونیست ایران(عدالت)دقیقا به تکرارنقطه نظرات لنین درخصوص انقلابهای بورژوا-دموکراتیک در ۲۵ژوئیه۱۹۲۰(ششم مرداد ۱۲۹۹)یعنی سه روزپیش از به دست گرفتن قدرت دررشت توسط بلشویکهادر پنجمین نشست دومین کنگره ی کمینترن یعنی عالیترن مرجع تصمیم گیری وتئوری پردازی حزب بلشویک که به ریاست زینویف در مسکوتشکیل شده بود،پرداخت وسپس عیناًهمان نظرات راحتا هشت سال پس از شکست انقلاب جنگل در کتاب انکشاف اقتصادی ایران وامپریالیسم انگلستان نیزتکرارکرد(نگاه کنید:به بخش سوم همین مقاله).
ما درجایی از همین نوشته گفته ایم که کوچک خان درآستانه ی پیروزی انقلاب جنگل به آرمان سوسیالیستی (البته اجتماعی ونه فلسفی)روی نهاد وحتا در نامه های او به لنین ومدیوانی دراوایل تابستان۱۲۹۹ می توان این علائق را به خوبی مشاهده نمود لیکن کوچک خان به دلایل متعدداز جمله چیزی که خودبارهادرمقابل فشار بلشویکها تکرارمی کردیعنی اجرای گام به گام برنامه ها، درمقابل برنامه های انقلابی از نوع بلشویکی سرباز می زد.بلشویکها که به این نظر کوچک خان اعتقادی نداشتند وخواهان فوری اجرای برنامه های موردنظرخودبودند، مستقلاًبرای تحقق انقلاب سوسیالیستی وایجادتشکل ها ی لازم درهمین راستا دست زدند.آنها با تجربه ای که از سه سال جنگ داخلی روسیه وکار تشکیلاتی بلشویکها درپشت سرخودداشتند،ضمن ایجاد تشکلهای حزبی مستقل از کوچک خان (والبته درتقابل بااو)، بدون ارزیابی دقیق ازاقدامات خوددرفضای فکری واجتماعی ایران برای خالی کردن زیر پای متحد پرنفوذ وکاریزماتیک خوددرخفانیزتدارک می دیدند.آنهادر تبلیغات بی پروای دمونتراسیونهای پرشمار به ویژه درشهرهای گیلان سخت به بورژوازی نوپای گیلان حمله وخواستاراجرای احکام سوسیالیستی درگیلان بودند.این اقدامات افراطی به همراه مصادره ی کالاهای بازرگانان گیلانی درباکوتوسط ارتش سرخ ودولت آذربایجان به ناگاه سبب وحشت این طبقه از پشتیبانان انقلاب جنگل شد که تا آن زمان پیدا وپنهان از ابتدای جنبش تا پیروزی آن به کوچک خان وجنگلیان کمک کرده بودند.
بلشویکهای نورسیده به محض رسیدن به انزلی به خاطر عدم آشنایی با فضای فکری وفرهنگی ایران ،سخت علیه مذهب نیزتبلیغات به راه انداخته بودند.هرچند با توجه به عکس العملهای بعدی ،دست کم درظاهررویکردی کاملا متفاوت اتخاذکردند امادرهمان زمان کوتاه نیزاثرات منفی آن به ویژه اقتدار رهبری کوچک خان را به چالشی سخت فرامی خواند.تبلیغات تحریک آمیز علیه مذهب نزد افراطیون جناح بلشویکی امر شگفت انگیزی نبود.احسان الله خان که ارتش سرخ صدرکمیسر جمهوری شوروی گیلان رادرنهم مرداد ۱۲۹۹به اوسپردواوراجانشین کوچک خان نموددرخاطرات خودبه یاد می آوردروزی راکه ارتش سرخ در انزلی پیاده شده بود واوکوچک خان را دعوت به دست برداشتن از مذهب کرده بود:«در۱۸ماه مه۱۹۲۰]۲۸اردیبهشت۱۲۹۹[صبح زود ناوگان بلشویک به انزلی نزدیک شد وبه طرف غازیان تیراندازی نمود.کوچک خان ومن که همیشه با هم بودیم با غرش توپخانه بیدار شدیم.من جلوتر از کوچک خان پرسیدم:غرش توپخانه دوستان مارا می شنوید؟اوجواب مثبت دادونماز صبح را آغاز کرده واز من خواست که حداقل به خاطر ورود دوستان مان هم که شده دعاکنیم. من پاسخ گفتم هیچ گاه تابه امروز دعا نکرده ام وبه شما نصیحت می کنم که اگر مایلید با بلشویکها دوستی کنید،مذهب را به دور اندازید«(خاطرات احسان الله خان،به کوشش فریدون نوزاد۱۳۸۵ص۱۴۹).
در چنین شرایطی کوچک خان تحت فشاردوگروه از متحدان خود قرارداشت.طرفداران او در شهرها اکثرا با اندیشه های بلشویکی میانه ای نداشتند.به ویژه این که پشتیبان آن ها را یک ارتش خارجی می دیدند که تمام گیلان رادراشغال خودداشت.این حضورگسترده ی ارتش سرخ وبه ویژه دخالت آن درتعیین قدرت حکومتی ،برای مردم گیلان ،تجربه ی اشغال گیلان توسط ارتش تزاری را تداعی می کرد واین نکته ای بودکه هیچگاه جناح بلشویکی بدان اعتنایی نشان نداد.بنابراین طرفداران جنگلیان از کوچک خان می خواستند که کاری انجام دهدوازدخالت بیشتر بلشویکهادرمسائل ایران جلوگیری کند .از طرف دیگر بلشویکهای متحد او نیز بر ادامه ی سمت گیری سوسیالیستی انقلاب بدون هیچ ملاحظه ای تاکید می کردندواز کوچک خان می خواستند که رهبری اقدامات آنهاراآن گونه که خودبرنامه ریزی کرده بودند به عهده بگیردوالبته درخفانیزآلترناتیوی برای پاسخ نه ی کوچک خان تدارک دیده بودند وآن عبورازآن بود.درتنگنای این فشارهاوظاهراًبا آگاه شدن از توطئه ای که جان اوراهدف گرفته بود پس ازیک مدت کوتاه اتحاد که زمانی بیش از یک ماه طول نکشید،کوچک خان در۱۸تیرماه۱۲۹۹راه خودرااز بلشویکها جداکرد و دوباره به جنگلهای فومن بازگشت که پیش ازآن پنج سال درآن مخفی شده بود.بلشویکها پس ازآن که درتابستان۱۲۹۹خورشیدی رهبری انقلاب جنگل را با هدف اجرای برنامه های بلشویکی به دست گرفتند تازه متوجه شدند که برنامه های آنها از پشتیبانی لازم درمیان مردم حتاجامعه ی شهری نیز برخوردارنیست. دراین زمان حامیان بلشویکها به جز گروه اندکی از جوانان رشت وارتش سرخی که سربازان آن عمدتا از قفقاز به گیلان آورده شده بودند وتقریبا هیچ کدامشان حتا قادرنبودند به فارسی صحبت کنند،خلاصه می شد.لازم است یادآوری کنیم که تقریبا اکثر رهبران اصلی حزب کمونیست ایران(عدالت) که تمام عمرخودرادر روسیه ویاآذربایجان گذرانده بودند، قادر به صحبت کردن به زبان فارسی نبودند ویادست کم آن را بالهجه غلیظ ترکی ادا می کردند.حتا سلطان زاده رهبر حزب اگر چه می توانست تا حدودی به فارسی صحبت کند اما قادر به نوشتن به زبان فارسی نبود وتمام نوشته های خوددرباره ی ایران را به زبان روسی نوشته است.پیشه وری نیز که از دوران کودکی به روسیه رفته بودازهمین ویژگی زبانی برخورداربود.این واقعیت ها در غیاب کوچک خان وبازگشت او به جنگلهای فومن برای مردم به بیگانه بودن حاکمان جدید وتغییر ماهیت جنبش وانقلاب جنگل تعبیر می شدو جناج بلشویکی به اعتبارتجربه ی پیروزی های بلشویکهای روسی درسه ساله ی جنگ داخلی درروسیه وسرمست از باده ی انقلاب کاملاً به آن بی اعتنابودوتصورمی کردتنها پشتگرمی به نیروی نظامی و ارتش سرخ می تواندتحقق بخش آرمانهای بلشویسم باشد.
پس از این که بلشویکهاتمام قدرت دررشت،انزلی ولاهیجان رابه دست گرفتند،به زودی معلوم شد که مفاهیم جدیدی از انقلاب درمیان است که تا آن زمان نه کوچک خان ونه هیچ فعال سیاسی درایران ازآن آگاهی نداشت.درحاکمیت بلشویکی تمام تشکل های غیر بلشویکی ومستقل از دولت(یعنی جامعه ی مدنی و تمام غیرخودیها) همانند کشورشوراها به رهبری لنین منحل شدند.به زودی معلوم شدکه آزادی نیزبه مفهومی که از زمان مشروطه درایران از خواستهای جامعه ی منورالفکران شهری بود درتئوری بلشویکی(لنینی) مفهومی به کلی متفاوت دارد.از نظر آنهاآزادی به دوبخش تقسیم می شد:آزادی بورژوایی وآزادی پرولتاریایی وخلقی. آزادی برای بورژوازی،خرده بورژوایی واقشار غیر پرولتری جایی نزدبلشویکهانداشت.ازاین تعریف جدیداز آزادی بیان وگفتار تا آن زمان نزدایرانیان که اولین انقلاب دموکراتیک در خاورمیانه رابه انجام رسانیده بودند،هیچ ذهنیتی وجودنداشت.سرکوب این گروه ها ،تشکلها ونهادهای مدنی آنهاعین آزادی برای پرولتاریا وخلق بود.به همین سبب به رغم آن که رشت به همراه تبریزاز زمان مشروطه تا آن زمان یکی از دوکانون بزرگ انتشار روزنامه ومطبوعات تلقی می شد(ن.ک:خمامی زاده۱۳۶۷)، به ناگاه تهی از مطبوعات شد و همه ی روزنامه های غیرخودی به اتهام ضدانقلابی تعطیل شدند وتنها روزنامه ای که مجاز به انتشاربود روزنامه ی بلشویکی«کامونیست » بود که به مسئولیت سید جعفر جوادزاده (پیشه وری بعدی) دررشت منتشر می شد.
انقلاب ارضی اختلافی دیگر
امادومین منشاء اختلاف اجرای انقلاب ارضی بود که بلشویکها سخت برآن تاکید داشتند.این برنامه نیزبه گونه ای که طرح شد دقیقاازانقلاب اکتبرگرته برداری شده بودوهیچ توجهی به شرایط ایران نداشت.بی تردید یکی ازبرنامه های انقلاب های دموکراتیک برای تسریع درروند توسعه ی کشورهای با نظام های فئودالی ویا شبه فئودالی انجام اصلاحات ارضی وگشودن روستا به روی روابط سرمایه داری بود.اما نیروهایی که دراین گونه انقلاب هاقدرت را به دست می گیرندبا توجه به پایگاه اجتماعی خودترجیح می دهند شیوه وروش خودرا برای حل مسئله ی زمین به اجراگذارند که به هیچ وجه انقلابی و ازنوعی که بلشویکهامدنظرداشتندیعنی ملی کردن ویا دولتی کردن زمین نبودبلکه اصلاح طلبانه و رفرمیستی وانتقال آن از ارباب به دهقان بود.اما جناح بلشویکی انقلاب جنگل از کوچک خان می خواست به شیوه ی بلشویکی ودقیقا به گونه ای که درانقلاب اکتبر انجام شده بود دست به اقدام بزند. برای این که با این شیوه آشنا شویم به رغم آن که دربخش سوم این مقاله به آن پرداختیم دراینجا نیزبه اختصار به روش بلشویکی انقلاب ارضی می پردازیم که درانقلاب اکتبر وبه ویژه با نظروهدایت لنین انجام شد.
هنگامی که انقلاب بلشویکی درروز۲۶اکتبر به پیروزی کامل خود دست یافت ،از نظر لنین دو موضوع مهمتر از دیگر موضوعات بود که می باید هر چه زود‌تربه آن پرداخته شود:یکی موضوع صلح در جنگ با آلمان بود ودیگری موضوع زمین. بدین ترتیب از نظر لنین فوری ترین موضوع داخلی موضوع دهقانان وزمین بود.از همین رو او درروز۲۶ اکتبریعنی روزپیروزی کامل انقلاب طی یک سخنرانی به این مسئله پرداخت وبرای حاضرین متنٍ یک فرمانی راکه خودتهیه کرده بودقرائت کرد که به آن «فرمان در بارة زمین» نام داده بود.از جمله دراین فرمان آمده بود که:«۱- مالکیت اربابی برزمین بیدرنگ وبدون باز خرید لغو میگردد.۲- املاک اربابی ونیز تمام زمین‌های‌تیول ،موقوفاتِ دیرها وکلیساها با تمام دام وابزار کار وساختمانها‌ی اربابی وتمام متعلقات آنها تا زمانیکه مجلس موسسان تشکیل شود، در اختیار کمیته های ارضی ِبخش وشوراهای ولایتی نمایندگان دهقانان گذارده میشود». در دستورالعملی که تحت عنوان «دستورنامة دهقانی درباره زمین»همراه این فرمان برای حاضرین خوانده شد ،آمده بود :«حق مالکیت خصوصی برزمین برای همیشه لغو می شود:زمین را نمیتوان نه خرید وفروش نمود]و[نه باجاره ورهن داد ونه بشیوة دیگری از خود منتزع ساخت...این زمینها به ملکیت عموم مردم در می آید ودر معرض استفادة تمام زحمتکشان قرارمی گیرد»(مجموعه آثار،ص۵۶۵).اهمیت موضوع زمین از نظر بلشویکها چنان مهم بود که برنامه ی آن درساعت ۲بامدادروز۲۷اکتبر درکنگره ای به تصویب رسید که ازساعت ۹شب روز۲۶اکتبرشروع شده بود:«درروز۲۶اکتبر درساعت۹شب دومین کنگر]شوراها[افتتاح شد.لنین دوگزارش در مورد دو مساله اصلی صلح وزمین ارائه کرد.حدود ساعت ۱۱شب تصویب نامة صلح آماده شد...
ساعت ۲صبح روز۲۷ اکتبر]درادامه ی همان جلسه [‌،دومین سند تاریخی ،سندی که مالکیت خصوصی بر زمین را لغو کرد به تصویب رسیدومیلیون ها دهقان را غرق در شادی کرد.دراین سند،زمین ملک تمامی ملت معرفی شده بود.دراین حکم رهنمودهایی به کمیته های ارضی عرضه شد.از آن جمله که «زمین باید به طور مساوی بین دهقانان تقسیم شود واز کار روزمزدی جلو گیری به عمل آید»(ولک وهمکاران ۱۳۵۸ص۶۲).پیداست که درتئوری بلشویکی به هیچ وجه زمین بین دهقانان چنان که دراصلاحات ارضی معمول است تقسیم نمی شد بلکه زمین ملی وبه ملکیت دولت درمی آمد.ازمنظر دهقانان این تحول تنها تغییر ارباب خصوصی به ارباب دولتی بود.به ویژه این که درسالهای نخست به سبب هزینه هایی که دولت انقلابی داشت فشاروارده بردهقانان بسیار بیشتراز فشارارباب بود. درگیلان نیزهمین تجربه ونارضایتی دهقانان تکرارشد(ن.ک .به گزارش خانوکایف،شاکری۱۳۸۶ ،ص ۴۹۴).
بدین ترتیب اتحادی که با ورود بلشویکها به گیلان با جنگلیان بوجودآمده بود به سرعت فروریخت وتا پایان انقلاب جنگل حتا باآمدن حیدرخان عمواوغلی به سبب سوءظن شدیدی که درمیان بود هیچگاه ترمیم نشد.به ویژه این که می دانیم(چنان که دربالادیدیم)لنین به رغم چرخش درنظرات اولیه اش در مورد کارکرد نظام سرمایه داری دردوران نپ،هنوز معتقد بود که این حزب بلشویک است که باید رهبری این گونه انقلاب ها رادردست داشته باشد.زیراهزارهاباربهتراز طبقات غیر پرولتری وظایف انقلاب بورژوا – دموکراتیک را به انجام می رساند.
● انقلاب جنگل،نقطه ی عزیمت پروژه ی ناتمام مشروطیت
تحولات سیاسی انقلاب جنگل در تابستان ۱۲۹۹خورشیدی در گیلان ضمن آن که خبرازبرآمدن یک فرهنگ سیاسی نوخاسته داشت،ضمنابه طور قاطع گسستی از فرهنگ مشروطه خواهیِ زمانه نشان می داد. تحول سیاسی – اجتماعی که در گیلان هفت سال تحت عنوان جریان جنگل تداوم یافت در طی پنج سالِ نخستِ خود به صورت یک جنبش مشروطه خواهی باقی ماند وسپس در آستانه ی تبدیل این جنبش به انقلاب در یک تحول سریع به انقلابِ جمهوری خواهی از نوع سوسیالیستی بدل شدوحدوداً نزدیک به دوسال نیز با نام جمهوری سوسیالیستی(شورایی)تحت رهبری بلشویکها ادامه پیدا کرد.در طول دوسال آخرکه ماآن را« انقلاب جنگل» نامیده ایم ،دست کم جریان اصلی قدرت حکمرانی درآن یعنی بلشویکهاکه کانون اصلی واستراتژیک جغرافیای قدرت یعنی شهررشت-انزلی را دراختیار خودداشتند، دیگر به مطالبات مدرنی که انقلاب مشروطه به میان آورده ودر قانون اساسی آن تعبیه شده بود، اعتناء واعتقادی نداشتند ودر عوض کوشش می کردند مدرنیته ودستاوردهای آن از طریق اجرای برنامه های سوسیالیستی به شیوه ی لنینی درایران محقق گردد.
انقلاب جنگل بیش از آن که تاکنون پنداشته شده بر فرهنگ سیاسی* ایران به ویژه فرهنگ سیاسی اپوزیسیون ایران تاثیر گذاشته است.در حالیکه جنبش جنگل ادامه دهنده ی جنبش مشروطه کوشش داشت از طریق انقلاب ملی-دموکراتیک وفرایند حاکمیت اقتصاد آزادودموکراسی پارلمانی به اهداف ومطالبات مدرنِ پروژه ی ناتمام انقلاب مشروطه جامه ی عمل بپوشد(که زمینه های تاریخی- اجتماعی آن نیزفراهم بود)، بلشویکهاکه ناگهان به همراه ارتش سرخ وظاهرا در تعقیب ارتش سفیدِروسها به گیلان واردشده بودند،باتئوری لنینی انقلاب،هدف تحقق انقلاب سوسیالیستی از نوع لنینی رادریک جامعه ی عقب مانده دردستور کار این انقلاب قراردادند.مارکس درجایی گفته است که انسانها همیشه مسائلی رادردستورکار خود قرارمی دهند که قادر به حل آن باشند(نقل به مضمون).اما حاملان تئوری اراده گرای بلشویکی،موضوعی را دردستورکار انقلاب جنگل قرارداده بودند که تحقق آن درجامعه ای که تازه از خواب سنگین قرون وسطایی سربرآورده، به هیچوجه ممکن نبود. زیرانیروهایِ نقش آفرین اصلی وفعال دراین انقلاب یعنی خرده بورژوازی،بورژوازی ملی ومحلی که عمده ترین نیروی متشکل درشهرهایعنی کانون پرتپش جنبش مشروطه خواهی به حساب می آمد،به مانند سه سال تجربه ای که درانقلاب اکتبرتا آن زمان پشت سر گذاشته شده بود، نه فقط درچارچوب این تئوری جایی درقدرت نداشتند بلکه به طور آشکاری تهدید به نابودی می شدند وبنابراین خودرانه همراه که در مقابل آن می دیدند.
به باورنگارنده بلشویسم یابه عبارت دیگر لنینیسم(که بعدها استالین معادل التقاطی مارکسیسم- لنینیسم راجایگزین آن کرد**)به عنوان فراروایتی شرق باورانه از تئوری مارکسی که درآن دیکتاتوری خوب(پرولتری) می بایدبااستفاده از تمام ابزاراخلاقی وغیراخلاقی جایگزین دیکتاتوری بد(بورژوازی ویا فئودالی)شود،ازدروازه ی انقلاب جنگل درگیلان بود که به عرصه ی فرهنگ سیاسی ایران واردشد وآن را با توجه به شرایط اجتماعی – تاریخی برآمده از استبداد شرقی و بر بستر شکافِ طبقاتیِ وسیع وفقر مزمن تاریخی که درجامعه ی ایران نهادینه شده بود، باطرح مطالبات اتوپیایی - آرمانی وبرانگیختن شور مخرب بلشویکی(به شیوه ی ژاکوبنی) که رسیدن به هدف درآن حتا با استنادِ درست به تئوری مارکسی دست یافتنی نبود، آلوده ساخت. چه انسان های مبارز وشریفی که با الهام از این تئوری وبعدهادر ترکیب آن بانوعی رمانتسیسم انقلابی برای نیل به آرمان آزادی،عدالت وبرابری پای به میدانی نهادندکه طرح مساله درآن ازاساس نادرست تعریف شده بود.
درپرتواین تحول ساختاری، فرهنگ مدرن سیاسی درایران که درفرایند جنبش وانقلاب مشروطه، ساختاری اصلاح طلبانه یافته وبر اذهان سیاست ورزان جامعه حاکم شده بود ومی کوشیدبا آزمون وخطا وبا دشواری بسیار در شکل دموکراسی پارلمانی سهم هر جریان اجتماعی رادر کانون قدرت با توجه به پایگاه اجتماعی آن تقسیم نماید،به فرهنگی انقلابی از نوع لنینی تبدیل کردکه درآن یک حزب سیاسی به سبک وسیاق«ژاکوبنی» به چیزی جز «تصرف تمام قدرت» به صورت توطئه گرانه نمی اندیشید.ما می دانیم که حتا دررادیکالترین مقطع انقلاب مشروطه یعنی زمانی پس ازحمله ی قزاق ها به مجلس شورای ملی،دستگیری واعدام نمایندگان ومشروطه خواهان و روی کارآمدن استبداد صغیر وهنگامی که پس ازیازده ماه نبردی نابرابربین استبدادومشروطه ،تهران به تصرف مشروطه خواهانِ تبریز،رشت واصفهان درآمد،بازهم جنبش مشروطه، اصلاح طلب باقی ماند وستادرهبری کننده ی این جنبش که اکنون خودرا با الهام از بخش سانتریست انقلاب فرانسه،«هیئت مدیریه»(دیرکتور) می نامید،باارزیابی واقع بینانه از پایگاه اجتماعی خود که فقط به شهرهاتعلق داشت وبا توجه به شرایط اجتماعی حاکم بر موزائیک قومی ایران به ورطه ی ساختار شکنی بی مطالعه ی بدفرجام نیفتاد ودوباره درست یا نادرست فرزندخردسال شاه قاجار را از سفارت روسیه به دربار فراخواند وبرتخت حاکمیت مشروطه نشاند.
دراین زمان روح قانون گرایی وتحولات مسالمت آمیز،اصلاح طلبانه وعقلایی،تدریجاًجای خودرادرجامعه ی عمیقاً متاثرازقرون وسطا وفرهنگ عصبیت قبیله ای به ویژه در بانیان مشروطه بازمی کرد.دریک نمونه ی جالب، زمانی که اتابک،صدراعظم ضد مشروطه ی محمد علی شاه باکارگردانی«هیئت مٌدهشه»که رهبری آن را حیدرعمواوغلی به عهده داشت به دست عباس آقای صراف تبریز ترور شد،نمایندگان دوره ی اول مجلس شورای ملی به پاس داری از قانون وقانونمداریِ برخاسته از فرهنگ سیاسیِ انقلاب مشروطه به سرزنش این ترور پرداختندوخواستار پی گیری آن توسط مجریان قانون شدند.آنها با درایت ودوراندیشی به خوبی به پی آمدها این گونه اقدامات خشونت باراندیشیده بودند.اما نویسنده معروف تاریخ مشروطه ایران سالهابعدهنگامی که کتابِ خودرادر فضای متاثرازفرهنگ سیاسی لنینیسم درایران می نوشت که درآن به تعبیری ترورسرخ و انقلابی،مجازومشروع تلقی می شد(ومتاسفانه این مشروعیت حتا به کتابهای درسی وآموزشی مانیزراه یافت)،به دفاع جانانه از این تروربرخاست ونوشت:«کشتن اتابک یک شاهکاربشمار است و چنانکه خواهیم دیداین شاهکاردلهای درباریان راپرازبیم وترس گرداند[به معنی واقعی استفاده ازارعاب وتروریسم برای رسیدت به قدرت]...عباس آقا جانبازی بسیارمردانه ای نمود... عباس آقا باخون سرخ خود آزادیخواهان راروسفیدگرداند»(کسروی۱۳۷۰ص۴۵۱).نویسنده که خودسرنوشتی عبرت آموز دارد،حتازمانی که نمایندگان مجلس شورای ملی دوره ی اول به عنوان پاسداران«حکومت قانون»که اٌس واساس وتحقق آرمان انقلاب مشروطیت را دراجرای قانون می دیدندبه نکوهش این ترورپرداختتدواهداف مشروطه را ازمجاری قانونی طلب می کردند به بادحمله گرفته واز جمله نوشت:«لیکن شگفت است که دارالشوری، خود را بیگانه گرفته ،نمی خواست باین جانبازی گرانبهای آنجوان ،ارجی گزارد...از اتابکی که آنهمه دروغها ونیرنگها رادیده بودند ،هواداری مینمودند...کاری، باین نیکی رخ داده بود ومجلس بان ارج نمی نهاد»(همان ص۴۵۳تاکیداز ماست).آری اولین مجلس قانونگذار ورسمی برخاسته از انقلاب مشروطه به کشتن سیاستمداری «ارج»نمی نهاد وراضی نمی شدکه به گفته ی نویسنده جرم آن گفتن «دروغها ونیرنگها»ی زیادبود!.
نمونه ی دیگرتغییر سلسله قاجار در سال۱۳۰۴خورشیدی بودکه می توانست فقط با اصلاح موادی از قانون اساسی در مجلس شورای ملیِ وقت ،دست کم در ظاهربا استنادبه قانون صورت گیرد.بدون این که بخواهیم به داوری ارزشی در باره ی این تحول سیاسی مهم یعنی تغییر سلطنت از سلسله قاجار به خاندان مستبد پهلوی بپردازیم،می خواهیم صرفا تاکید کنیم که چنین تحول ساختار شکنانه، تحت تاثیر فرهنگ سیاسی متاثر از انقلاب مشروطه به شیوه ای که اتفاق افتاددرتاریخ ایران بی سابقه بود.نیازی به یادآوری نیست که درتاریخ ایران چنین تحولاتی همیشه با عصبیت قبیله ای،سفاکی وخونریزی جنون آمیزهمراه بود.گویی فرهنگ خشونت ورزی وعصبیت قبیله ای به هنگام تعییرات سیاسی حاددرایران که ریشه در استبداد شرقی داشت، درپرتوفرهنگ برآمده از جنبش وانقلاب مشروطه درحال استحاله شدن به فرهنگ سیاسی اصلاح طلبانه،مسالمت آمیز وقانونمند بود.
ازاین منظر می توان به جرات گفت با ورود بلشویسم (از دروازه ی انقلاب جنگل) که سنخیت های بسیار باخودکامگی وخشونت ورزی استبدادشرقی داشت،نقطه ی عزیمتِ گسستی تاریخی درفرهنگ سیاسیِ نوینِ دموکراتیک ومشروطه خواهی ایران(به مفهومی که در انقلاب مشروطه وقانون اساسی آن تعبیه شده بود) در پایان انقلاب جنگل پدیدآمدکه پشتوانه ی تئوریک وتجربی انقلاب اکتبروبه ویژه در سالهای بعد پیروزی های الهام بخش حاملان این تئوری بر ارتش هیتلردرجنگ حهانی دوم که همزمان بود با فضای باز سیاسی درایران، نفوذمعنوی بسیار برای این تئوری به ارمغان آوردو آن رابدون زمینه های اجتماعیِ لازم به طور کاذب درایران تغذیه وتقویت می کرد .موقعیت بی بدیل ژئوپولتیکی ایران درکارزارجنگ سردوهمجواری دیواربه دیوارایران با منشاء پیدایش آن نیزتمایل به ترویج روایت خودخوانده از تئوری مارکسی درایران را تشویق وترغیب می کرد.
در پرتو این تجربه ی نامیمون تاریخی که اولین آزمونگاه آن انقلاب جنگل در گیلان بود، جریان چپ دموکرات درایران که نماینده ی مشخص آن ابتداجریان اجتماعیون عامیون وسپس حزب دموکرات ایران که تااین زمان با تاثیرازالگوی بین الملل دوم وهمچنین سوسیال دموکراسی مورد نظر پلخانوف، درهمراهی با جنبش مشروطه خواهی،با آزمون وخطا وبا دشواری بسیارمی کوشید فرهنگ سیاسی اصلاح طلبانه به منظور پیشبرد اصول دموکراسی پارلمانی رادر جامعه ی ایران نهادینه نماید، با ورود بلشویسم به عنوان یک تئوری اراده گرای مطلق که خواست فردی وگروهی درآن بر ضرورتهای تاریخی تحمیل شده بودوباخلق ادبیات شورانگیز به مثابه ی جزمیات مقدس و غیرقابل نقض،ضمن آنکه غبطه ی بسیاربرای دیگر نحله های سیاسی برمی انگیخت وشعله ی آرزوهایی عبث ودست نیافتنی را دردل اذهان اپوزیسیون عدالتخواه منورمی ساخت،موفق شدباکنارزدن هر جریان اصلاح طلب واز جمله چپ دموکرات وحتا مارکسی، فرهنگ سیاسیِ آرمانخواه ودرعین حال خشونت ورز وتوطئه گر خلق نماید که محصول آن چیزی جز فاجعه ی تاریخی در تاریخ معاصر ایران نبود.با مسلط شدن این تئوری درفرهنگ سیاسی اپوزیسیون تحول خواه ایران از اواخر دهه ی نخست ۱۳۰۰خورشیدی که در استراتژی آن لجاج گونه« تصرف تمام قدرت » به صورت انحصار طلبانه ویک بار برای همیشه تعبیه شده بود، هر جریان اصلاح طلبی که تکالیف انقلاب مشروطه دردستور کارآن قرارداشت، دراین فرهنگ با لحنی تقلیل گرا وتحقیرگردرمرتبه ای دون تر جای داده می شد .این بدان معنی بود که چنین گروه های اجتماعیِ همراه وهمگام در مقطعی از جنبش هامی باید درتحلیل نهایی به عنوان نردبانی برای صعود به مراتب بالاتر قدرت ،کاربردی وسیله ای داشته باشند، چنان که درانقلاب اکتبر تجربه ی آن وجودداشت.به باور نگارنده با حاکمیت یافتن بلشویسم (لنینیسم)درانقلاب جنگل وسپس تدوام ادبیات وتعمیم الگوهای آن درسالهای بعد،مفهوم جدیدی ازتئوری تحول انقلابی باگرته برداری ازالگوی کمینترن(در مقابل الگوی سوسیالیستی- رفرمیستی بین الملل دوم که کم وبیش تاآن زمان کوشیده بودبانام اجتماعیون عامیون وفرقه ی(حزب) دموکرات جای خودرادراندیشه ی اپوزیسیون مترقی ایران بازکند)،ازدروازه ی این انقلاب وارد فرهنگ سیاسی ایران ودرآن نهادینه شدکه تا آن زمان به کلی ناشناخته بود.تئوری لنینی تحول انقلابی که در همسویی ومتاثراز فرهنگ استبداد شرقی وریشه های عمیق تاریخی آن درایران جذبه ای جادویی یافته بود،اذهان نخبگان سیاسی عدالتخواه ایران راتسخیرکرد وسبب شدتنها تحول مترقی، تحول انقلابی وبراندازانه از نوع لنینی آن دردستور کارقرارگیردکه درآن انقلاب دموکراتیک ومشروطه خواهی نیزمی باید دست آخر به رهبری حزب نماینده ی طبقه کارگرکه چیزی جزروشنفکران انقلابی برخاسته ازفرزندان طبقات متوسط، فئودال وحتااشرافی نبود،انجام شود. درگرته برداری از انقلاب اکتبر اگرکوچک خان می توانست کِرنسکی ایران باشدکه عبور از آن دربزنگاهی معین، تردیدی به همراه نداشت،بنابراین هر کسی چون او ویا هر جنبشی دموکراتیک درایران دست آخر می توانست«محلل» ی برای گذرِفوری به جمهوری سوسیالیستی(شورایی)از نوع لنینی به حساب آید.این فرهنگ سیاسی تام گرا که در انقلاب اکتبرتوسط لنین ساخته وپرداخته شد ودر آن لنین با استادی تمام توانست گام به گام تمام همراهان دیروز را با ابزارهایی که فقط او توانست در پروسه ی مبارزه شناسایی وبه کار گیردواز طریق آن تمام مخالفان، همراهان غیر بلشویک(درواقع همه ی غیرخودی ها) وحتابعدها بخش عمده ای ازخودی ها(فراکسیون های درون حزب بلشویک)را نیزبا زدن برچسب های خودخواسته ازسرِراهِ قدرت دور نماید؛ در فرهنگ سیاسی اپوزیسیون ایران با تمام ویژگیهای آن گرته برداری وحک شد.این شیوه ی لنینی سیاست ورزی بعدهامرجع استراتژی وتاکتیکهای نه فقط پیروان بلشویسم بلکه بسیاری دیگراز نحله های فکری فعال درایران نیز قرارگرفت وخلق فرهنگی را رقم زدکه درآن نه فقط حذف رقیبان سیاسی دربزنگاههای معین مشروعیت می یافت بلکه متحدان دیروزنیز می توانستند به بهانه های مختلفی چون دفاع ازمنافع خلق وپرولتاریا حذف ویامرتد شوند.نزداین فرهنگ، آزادی ودموکراسی در کلیت خودمفهومی بورژوایی داشت زیرا درآن فردیت جلوه گری بیشتری می نمودوبنابراین دربرابرِ مفهوم قدسیِ جامعه وخلق قرارمی گرفت که درآن فرد وحقوق فردی به نحوی بی مقدار وحقیرمی نمود.می خواهیم بگوییم که تئوری لنینی تحول انقلابی بیش از آن که تاکنون تصور شده، پس از انقلاب اکتبرتا دهه ی ۱۹۹۰ یعنی فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم واقعا موجود، به اشکال رنگارنگ بر فرهنگ سیاسی معاصر ایران سایه افکنده وسلطه داشته واز آن طریق تاریخ نویسی، ادبیات،جامعه شناسی سیاسی،روان شناسی اجتماعی وکردار وگفتار مارا زیر تاثیر قوی خود گرفته بود.
به دنبال تسخیر اذهان اپوزیسیون فعال وعدالتخواه ایران ونهادینه شدن چنین فرهنگ سیاسی عصبی،عجول،توطئه گروبی شکیب، از طرفی، ضدیت علیه انباشت خصوصی وسرمایه دارانه که حتا درتئوری مارکسی نیزدر جوامع توسعه نیافته پویشی ناگزیر و انقلابی برای ایجاد جامعه ای مدرن وصنعتی تلقی می شد،دردستورکارو برنامه ی سیاسی اپوزیسیون فعال قرارگرفت واز طرف دیگر به دلیل فقدان زمینه های اجتماعی، خود نیز نمی توانست با حاکمیتش به انباشت اجتماعی وجامعه گرایانه تحقق بخشد.درنتیجه با توجه به آن که فرایندانباشت برای تحول وتکامل اقتصادی درجامعه ی درحال گذار ایران نمی توانست متوقف شود، به ناگزیرانباشت سرمایه برای بازتولید گسترش یابنده وتوسعه ی اقتصادی واجتماعی تنهامی توانست در سایه ی حمایت استبدادپهلوی وتجددآمرانه که تنها گزینه امنیت برای انباشت را فراهم می کرد،اهداف خودراپی گیرد.این نکته ای است مهم که در تاریخ نویسی معاصر ایران تا کنون بدان توجهی اندک ویا اساسا توجهی نشده است ومتاسفانه درصفحات محدود این نوشته ،ایضاح منطق آن وجودندارد.
با عنایت به نکات بالا می توان گفت که از منظر سیاسی نقطه ی عزیمت این فرهنگ برای هرگونه تحولی،درتحلیل نهایی، تغییر انقلابی ساختارهای حقوقی جامعه بودودرنتیجه فعالیت به منظورتغییر در عرصه ی ساختارهای حقیقی، عملی رفرمیستی،تجدیدنطر طلبانه وحتا خیانت آمیز تلقی می شد.برای فرار از چنین اتهامی بود که داشتن برنامه ی سیاسی گام به گام ورفرمیستی چنان امرمذمومی تلقی می شد که فرد لیبرال ومشروطه خواهی چون مرحوم مصدق نیز به تدریج تحت فشار فرهنگ سیاسی حاکم بر اپوزیسون وبه منظور پاسخ به آن به تدریج کوشش کرداز خودشخصیتی انقلابی وساختار شکن ارائه کند.به طوری که در روزهای پایانی بدون توجه به عواقب کاروارزیابی اقداماتش وبه رغم توصیه ی یاران نزدیکش،مجلس شورای ملی را منحل کرد زیرا اکنون دیگر اعتقاد داشت «هرجا ملت است مجلس آنجاست» ووزیرخارجه ی دولت قانونی اش مرحوم فاطمی می توانست درچشم به هم زدنی تحت تاثیر شور مخربی که به طور مصنوعی خلق شده بود به ناگاه خواستارجمهوری دموکراتیک شود.باسلطه ی چنین فضای فرهنگ سیاسی ،دیگر شگفت انگیز نیست حتا اگر محمد رضا پهلوی نیز برای جذب اپوزیسیون ومشروعیت بخشی به اقداماتش درجامعه، خودرا انقلابی!بنامد و «اصلاحات ارضی»خودراتنهایکی از اصول «انقلاب شاه وملت!»قلمدادکند.
این فرهنگ سیاسی براندازمحور و ساختار شکن همچنین سبب شده بود تا روابط بین اپوزیسیون وحاکمیت دستخوش چنان سوءظن وخشونت کینه توزانه ای باشدکه به تشکل جامعه ی مدنی درایران نه فقط هیچ کمکی نمی کردبلکه به ضعف تاریخی آن دامن می زد.وفراموش نکنیم که تجربه ی تمام تحولات انقلابی درکشورهای توسعه نیافته درقرن بیستم به وضوح نشان دادکه حتاپس از موفقیت اپوزیسیون هایی ازنوع بالاو دستیابی به«تمام قدرت»، درشرایط فقدان جامعه ی مدنیِ متشکل، بازهم استبداد دیرینه می توانست به اشکال رنگارنگ دیگری خودرا بازتولیدکند. درچارچوب چنین فرهنگ سیاسی آرمانگرا وشورشی بود که هدف های دردسترسِ تعیین شده در انقلاب مشروطیت حاصل نشد ونتیجتاًپروژه ناتمام مشروطیت رقم خورد.
ناصرعظیمی دوبخشری
*منظور مااز فرهنگ سیاسی در اینجامجموعه ای از ایده ها، ارزش ها، برنامه های سیاسی بلند مدت وکوتاه مدت، رفتارها واخلاقیاتی است که یک چارچوب سیاست ورزی نظام یافته وساختارمند برای تحول سیاسی عرضه می کند. کنشگرانی که دردرون یک فرهنگ سیاسیِ نهادینه شده وساختاریافته سیاست پیشه می کنند،به گونه ای غیرارادی کنش وواکنش نشان می دهند که به ویژه در جوامع بسته ی پیشین، اختیار وآزادی اندکی در دگراندیشی از فرهنگ سیاسی مسلط پیش روی خودمی یافتند.
** استالین در اولین سالهای پس از مرگ لنین تاکید کرده بود که :«لنینیسم، مارکسیسم عصر امپریالیسم وانقلابهای پرولتریائیست»(استالین ۱۹۲۷،مجموعه آثار لنین).
منبع : انسان شناسی و فرهنگ


همچنین مشاهده کنید