جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


روشنفکران و اقتصاد بازار


روشنفکران و اقتصاد بازار
شاهد این ادعا این واقعیت است که روشنفکران به جای تعبیر اقتصاد بازار از تعبیر نظام سرمایه‌داری استفاده کرده و بار معنایی منفی برای آن قائل هستند. با توجه به اینکه روشنفکران ایرانی قشر تاثیرگذاری بر جامعه دانشگاهی و همچنین نظام سیاست‌گذاری هستند، باید این مساله را جدی گرفت برای حل آن تدابیری اندیشید. به بیان دیگر، روشنفکران اگرچه در چند دهه گذشته راهی به نظام تصمیم‌گیری کشور نداشته‌اند، اما از طریق تاثیرگذاری فراوان بر جامعه دانشگاهی که عملا نظام تکنوکراسی دولتی را تشکیل می‌دهند از یکسو و از سوی دیگر القای طرح‌ها و دیدگاه‌های خود در ذهن کسانی که به مناصب تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری راه می‌یابند، عملا توانسته‌اند بر سیاست‌های اقتصادی کشور تاثیر قابل توجهی داشته باشند. حداقل کارکردی که روشنفکران ایرانی در این جهت ایفا کرده‌اند، پشتیبانی نظری و توجیه تئوریک تصورات و دیدگاه‌های سیاست‌گذارانی بوده که موضعی مخالف با اقتصاد بازار داشته‌اند. به عنوان مثال مرحوم عظیمی‌گرچه با سیاسیون موسوم به چپ مذهبی به لحاظ ایدئولوژیک اختلاف نظر فراوانی داشتند، اما همواره مورد استناد قرار می‌گرفتند و نوشته‌ها و سخنرانی‌های ایشان در مخالفت با سیاست‌های تعدیل به طور مرتب در روزنامه سلام منتشر می‌شد. در این مقاله تلاش می‌شود تا دلایل مخالفت روشنفکران ایران با اقتصاد بازار مورد واکاوی قرار گرفته و ریشه‌های این تعارض معرفی گردد. در مورد نقش حزب توده و ایدئولوژی چپ در مقالات دیگر سخن گفته شده است. لذا در این مجال به تکرار این عامل پرداخته نخواهد شد.ی
۱) یک واقعیت آن است که در ۵۰ سال گذشته روشنفکران مجال چندانی برای حضور در پست‌های سیاسی و به تبع آن در نظام سیاست‌گذاری نداشته‌اند و همواره در موضع اپوزیسیون قرار می‌گرفتند. حکومت‌ها برای تحت فشار قراردادن روشنفکران به لحاظ مالی مانع از فعالیت آنها در سازمان‌های دولتی می‌شدند. این امر دو پیامد مشخص به دنبال داشت: از یکسو روشنفکران به سمت دانش و تخصص‌هایی سوق می‌یافتند که رابطه چندانی با نظام اداره جامعه نداشته است. از سوی دیگر روشنفکران در عمل فاقد هر گونه ارتباط نزدیک با فرآیند تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری و اجرای سیاست‌ها شده‌اند. این امر موجب گردیده تا روشنفکران تصورات انتزاعی و غیرواقعی از مسائل اقتصادی کشور داشته باشند. در نتیجه مدل اداره کشور براساس نظام برنامه‌ریزی مرکزی نظامی‌ قابل قبول جلوه کند، چرا که این مدل به لحاظ نظری مدلی بسیار جذاب، جالب و منسجم به نظر می‌رسد. اصولا بسیاری از صاحبنظران اقتصادی نیز معتقدند که در عالم تئوریک مدلسازی‌هایی که برای اثبات اینکه نظام برنامه‌ریزی مرکزی می‌تواند همانند نظام اقتصاد بازار کارآیی داشته باشد موجه بوده و هستند، اما اشکال اساسی آنها در عرصه عمل و اجرا نمود می‌یابد. نظام برنامه‌ریزی مرکزی قابلیت اجرای عملی ندارد، چرا که اطلاعات مورد نیاز برای برنامه‌ریزی مرکزی در جامعه پخش بوده و هزینه جمع‌آوری این اطلاعات آنقدر زیاد است که اجرای این مدل را غیرممکن و غیراقتصادی می‌سازد. حال کاملا طبیعی است که افرادی دور از عرصه عمل و اجرا از مشکلات و هزینه‌های اجرای نظام برنامه‌ریزی مرکزی بی‌خبر باشند و صرفا جذابیت‌های آن را مشاهده کنند. باید اذعان کرد که نظام برنامه‌ریزی مرکزی ظاهر جذاب تری نسبت به نظام اقتصاد بازار دارد، چرا که بر حساب کتاب داشتن امور دلالت می‌کند، اما نظام بازار در نگاه اول جاذبه چندانی ندارد، چرا که بر وانهادن امور به حال خود و عدم کنترل دلالت دارد.
۲) واقعیت تاریخی دیگر آن است که روشنفکران در دهه‌های گذشته نوعا به لحاظ سیاسی در نقطه مقابل نظام سیاسی قرار داشته و نقش اپوزیسیون را ایفا می‌کردند. با توجه به اینکه انگلیس (در اوایل قرن) و آمریکا (از زمان محمد رضا شاه) پشتیبانان خارجی حکومت قلمداد می‌شدند و در عین حال سمبل‌های نظام اقتصاد بازار شناخته می‌شوند، نفرتی که از این حکومت‌ها به دلیل حمایت از حکومت‌ها وجود داشت به نظام اقتصاد بازار نیز تسری می‌یافت، چرا که قبول این مساله که سیاست خارجی یک کشور می‌تواند منفی باشد، اما نظام اقتصادی آن می‌تواند قابل قبول، قابل دفاع و توجیه‌پذیر باشد برای روشنفکران دشوار بود در عوض آنها ترجیح می‌دادند که با حکومت‌هایی روبه‌رو باشند که همه چیز آنها از سیاست خارجی گرفته تا نظام اقتصاد داخلی شان نفرت انگیز و منفور تلقی گردد.
۳.واقعیت تاریخی سوم آن است که فاصله جغرافی عامل تاثیرگذاری بر انتقال ایده‌ها و اندیشه‌ها بوده است. بعد مکانی آمریکا و تا حد کمتری انگلیس موجب گردید تا دیدگاه‌های چپ در اردوگاه شرق و گرایشات چپ گرایانه‌ای که سال‌ها در فرانسه و برخی از کشورهای اروپایی رواج داشت، بیشتر از دیدگاه‌های راست به کشور وارد گردد. از این رو روشنفکران ایران بیشتر در معرض اندیشه‌های چپ گرایانه قرار داشتند و به صورت طبیعی تاثیر بیشتری از این اندیشه‌ها پذیرا می‌شدند. ظهور روشنگری از فرانسه، عدم مداخله فرانسه در ایران همانند انگلیس و آموزش‌های اولیه نخبگان ایرانی در فرانسه موجب شد تا فرانسه و جریانات فکری فرانسوی تاثیرات بسزایی در گفتمان‌های فکری در ایران داشته باشند . باید توجه داشت که نظام اقتصادی فرانسه غیربازاری‌تر از دیگر کشورهای غربی بوده و هنوز نیز تا حدودی این‌گونه است.
۴) معیشت روشنفکران عموما از محل نشر، تالیف، کارهای فرهنگی و هنری تامین می‌گردد. این قبیل فعالیت‌ها اصطلاحا فعالیت‌های لوکس قلمداد می‌شود به این معنا که با افزایش درآمد افراد تقاضا برای چنین کالاها و خدماتی افزایش می‌یابد، اما وقتی که درآمد سرانه مردم پایین باشد، تقاضای زیادی برای آنها وجود نخواهد داشت، لذا عملا روشنفکران در فعالیت‌های اقتصادی خود در بازاری وارد شده بودند که تقاضای چندانی برای خدمات و محصولات خود نداشتند، لذا کاملا طبیعی بود که نگاه مثبتی به مکانیزم عرضه و تقاضا نداشته باشند. این واقعیت که در مقاطعی حمایت‌های دولت از فعالیت‌های فرهنگی زمینه رونق بازار فرهنگ را فراهم می‌کرد، در ذهن روشنفکران به کل عرصه اقتصاد بسط می‌یافت و این تصور در ذهن آنها تعمیم می‌یافت که مداخلات دولت حلال مشکلات خواهد بود.
۵) نظام فکری اقتصاد بازار دارای مفروضاتی است که با مفروضات بسیاری از روشنفکران ایرانی در تناقض است. به عنوان مثال، فرض اساسی اقتصاد بازار این است که توده مردم یا همان عاملین اقتصادی عقلایی رفتار می‌کنند و خود بهتر از هر کس دیگر خیر و صلاح خود را در انتخاب‌های خود تشخیص می‌دهند. جایی که دولتمردان هوادار نظام دولتی و برنامه‌ریزی مرکزی با روشنفکران به تفاهم و همدلی می‌رسیدند دیدگاه مخالف با این اعتقاد بود. هر دو گروه خود را برتر از توده مردم می‌پندارند و خود را برای تصمیم‌گیری برای توده مردم ذی‌صلاح می‌پندارند و معتقد بوده و هستند که توده مردم چندان عقلایی رفتار نمی‌کنند. روشنفکران حمایت مردم از برخی سیاستمداران مستبد را دلیلی بر غیرعقلایی بودن مردم قلمداد کرده و آن را به عرصه اقتصاد تعمیم می‌دهند و دولتمردان هوادار سیاست متمرکز وجود نمونه‌های فراوان از معتادان، بزهکاران و اقشاری مثل آنها را دلیل یا شاهدی برای نفی عقلانیت عاملان اقتصادی بر می‌شمرند. قیم مآبی برخی دولتمردان و از موضع بالا نگاه کردن به توده از سوی روشنفکران زمینه وحدت و همدلی آنها را در تخفیف عقلانیت توده مردم فراهم می‌ساخت.
۶) شاید بیان این نکته ساده، اما واقعی قدری خنده دار به نظر رسد، اما این مساله که منطقه‌ای از تهران که به فعالیت‌های توزیع اختصاص یافته بازار خوانده می‌شود موجب گردیده تا هرگاه سخن از اقتصاد بازار به میان آید قشر بازاری تهران و فضای مذکور در اذهان متبادر گردد. از آنجا که بازاریان مذکور عمدتا فعالیت رانتی و غیررقابتی دارد و برخورداری آنها عموما به دلیل سود غیرنرمالی است که از غیررقابتی بودن فعالیت‌هایشان بدست می‌آید، لذا تعبیر اقتصاد بازار متبادرکننده بازار رانتی و نتایج نامطلوب آن است، لذا به صورت طبیعی یک اکراه نسبت به این مفهوم در ذهن و ضمیر تحصیلکردگان، دانشگاهیان و روشنفکران ایجاد شد. در ذهن و ضمیر روشنفکران ایرانی برندگان نظام اقتصاد بازار کسانی هستند که از رانت سیاسی و اقتصادی برخوردارند، نان به نرخ روز می‌خورند، با دین و متولیان دینی بده بستانی در جهت حفظ منافع خود انجام می‌دهند، در حالی‌که در دنیای امروز برندگان رقابت موجود در نظام اقتصاد بازار کسانی هستند که از خلاقیت و کارآیی بیشتری برخوردارند و با عرضه این خلاقیت‌ها به عرصه تجارت و تولید می‌توانند رفاه اجتماع را افزایش داده و خود نیز مزد این خلاقیت‌ها را دریافت کنند.
به تعبیر دیگر اگر در نظام بازار موجود در کشور رانت جبران کننده قدرت نوآوری و خلاقیت و ذکاوت است، در نظام اقتصاد بازار مطلوب خلاقیت و ذکاوت عوامل کلیدی موفقیت به شمار می‌روند.
۷) واقعیت دیگر این است که وجود درآمد نفتی نه تنها تاثیر منفی بر ذهن و ضمیر سیاستگذاران و تصمیم‌گیران اقتصادی ایران داشته، بلکه روشنفکران را نیز در موهوم بافی‌شان یاری کرده است. در جوامع فاقد درآمد نفت، بدیهی‌ترین مفهوم، مفهوم محدودیت منابع است به این معنی که هر گاه سخن از هزینه کردن درآمد دولت در جایی به میان می‌آید بلافاصله این سوال مطرح می‌شود که این درآمد از چه محلی باید تامین شود، یعنی چه کسانی باید این هزینه را بپردازند یا در چه جاهای دیگری باید هزینه کمتری صورت گیرد. تبعات کاهش هزینه در بخش‌های دیگر اقتصاد یا افزایش مالیات از بخش‌هایی از جامعه موجب می‌شود تا چنین طرح‌پردازی‌هایی همواره با عقلانیت، توجیه و منطق همراه گردد. به عبارت دیگر مقاومت‌های طبیعی در برابر چنین تصمیماتی ضامن آن است که عقلانیت بر چنین توصیه‌هایی حاکم گردد، اما وقتی که درآمد نفت به میان می‌آید، تصور محدودیت منابع رخت بر می‌بندد و تصور نامحدود بودن منابع جایگزین می‌گردد. در این حالت عدم عقلانیت‌های موجود در طرح‌پردازی‌ها برای اداره کشور با این توجیه که درآمد فراوان نفت برای انجام آن وجود دارد امکان تداوم می‌یابد. از اینرو اگر امواج دیدگاه‌های روشنفکری در جوامع غیرنفتی می‌تواند در برخورد با صخره‌های سخت واقعیت فروریزد و به سمت دیدگاه‌های واقع‌بینانه‌تر سوق یابد، در کشورهای نفتی مجالی برای تداوم جولان خواهند داشت. طبیعی است که هرچه درآمد نفت بیشتر باشد بر شدت این مساله افزوده می‌گردد. مثال بارز این مساله عملکرد دو دوره جناب آقای خاتمی ‌است. در دوره اول که دولت وی با افت بی‌سابقه درآمد نفت روبه‌رو بود ناچار شد تا شعارها و دیدگاه‌های چپ گرایانه را کنار زده و اصلاحات اساسی چون افزایش ۷۵درصد قیمت بنزین را اعمال کند، اما در دوره دوم که دولت وی از درآمد هنگفت نفت برخوردار شد، اصلاحات مذکور کنار گذاشته شد و به رغم سردادن شعارهای زیبای توسعه و مبارزه با استبداد و تحقیر، رشد بودجه، رشد نقدینگی و رشد دولت برای کشور به ارمغان آمد.
علی سرزعیم
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد


همچنین مشاهده کنید