چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

رهیافت های قرآنی به علم تا تجلی الهی


رهیافت های قرآنی به علم  تا تجلی الهی
قال الله تعالی: «لا رطب ولا یابس الا فی کتاب مبین‏». (۱)هیچ ترو خشکی نیست مگر آنکه در کتاب مبین الهی وجود دارد.قال الله تعالی: «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی‏ء» (۲) «هیچ چیزی را در کتاب فروگذار نکردیم در حالی که روشن کننده هر چیز است.»قال الله تعالی: «ما فرطنا فی الکتاب من شی‏ء» (۳) «هیچ چیزی را در کتاب فروگذار نکردیم‏».
معتقدیم که قرآن وجود کتبی جهان تکوین و خلاصه‏ای از اسرار آفرینش است، پس همه علوم در قرآن وجود دارد و از آن الهام گرفته است و حتی مسائل فیزیک و شیمی و ریاضی در قرآن هست و اگر ما نتوانیم آنها را پیدا کنیم علتش این است که عقل ما از درک و استخراج آنها از قرآن قاصر است. در آینده بشریت پیشرفت می‏کند و همه مسائل را از قرآن به دست می‏آورد.
ظاهر آیات قرآن دلالت‏بر این دارد که همه چیز در قرآن هست:
مثال: قال الله تعالی: «لا رطب ولا یابس الا فی کتاب مبین‏». (۱)
هیچ ترو خشکی نیست مگر آنکه در کتاب مبین الهی وجود دارد.
قال الله تعالی: «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی‏ء» (۲) «هیچ چیزی را در کتاب فروگذار نکردیم در حالی که روشن کننده هر چیز است.»قال الله تعالی: «ما فرطنا فی الکتاب من شی‏ء» (۳) «هیچ چیزی را در کتاب فروگذار نکردیم‏».
مرحوم فیض کاشانی در استدلال به آیه دوم اینطور می‏فرماید: «که علوم انسان دو گونه است اول علوم مستفاد از حس که به وسیله تجربه و حواس به دست می‏آید و این علوم متغیر و فاسد شدنی و محصور و متناهی است و اکثر علوم مردم این گونه است. دوم علومی که از مبادی و اسباب و غایات به صورت علوم واحد کلی بسیط بر وجه عقلی و غیر متغیر به دست میآید. و آن علم به مسبب الاسباب هر چیزی است و این علم ضروری و کلی و محیط به همه امور و احوال است و شک و تغییر و غلط در آن نیست و این علم مثل دانش خدا به اشیا و علم ملائکه و انبیاء و اوصیاست که به احوال موجودات در گذشته و آینده آگاهی دارند. هر کس کیفیت این علم را بداند معنی آیه تبیانا لکل شی‏ء را می‏فهمد و متوجه می‏شود که همه علوم و معانی در قرآن هست و هر امری خودش یا مقومات و اسباب و مبادی و غایات آن در قرآن وجود دارد.» (۴)
برخی در مخالفت‏با این نظر استدلال می‏کنند که: بعد از کلمه لکل شیء در آیه شریفه آمده است «هدی و رحمة‏» پس معلوم می‏شود که هدایت قرآن غیر از بیان همه چیز است و لذا می‏توان گفت که بیان همه چیز عبارت است از بیانات تربیتی و هدایتی قرآن که برای بشر آورده است.
این امر (وجود همه علوم دنیایی و علوم بشری و معارف دینی در قرآن) در تفسیر مجمع البیان (۵) به عنوان یک احتمال ذکر شده است. جلال الدین سیوطی نیز در الاتقان همین قول را انتخاب کرده و به آیات یاد شده استشهاد کرده است. (۶) در احیاء العلوم غزالی نیز چنین آمده است: «پس علوم همه آنها در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن افعال و ذات و صفات خود را توضیح می‏دهد و این علوم بی نهایت است و در قرآن به اصول و کلیات (مجامع) آنها اشاره شده است‏» (۷)
تمام معارف بشری در قرآن وجود دارد آیاتی است که اشاره به علوم مختلف می‏کند.
غزالی در کتاب جواهر القرآن بر این مطلب اصرار می‏ورزد و مثالهای فراوان می‏زند که علوم مختلف از قرآن نشات گرفته است. او بعد از این که بیان می‏کند تمام علوم دینی و علوم وابسته به آنها (مثل لغت، نحو، قرائات، علم مخارج حروف، علم تفسیر، علم قصص اولین، علم کلام، علم فقه، علم اصول فقه و...) از قرآن منشا گرفته است‏سرچشمه سایر علوم را هم قرآن می‏داند، مثل علم طب، علم هیئت و نجوم، علم تشریح اعضا و علم سحر و طلسمات و... آنگاه می‏گوید: این علوم (آنچه شمردیم و نشمردیم) اوائل و اصول آنها از قرآن است و منشا علم طب را آیه «و اذا مرضت فهو یشفین‏» (۸) می‏داند که خداوند از قول حضرت ابراهیم علیه السلام نقل می‏فرماید و می‏گوید این فعل واحد را کسی نمی‏شناسد مگر کسی که علم پزشکی را کامل بداند و... (۹)
دکتر ذهبی نیز در کتاب التفسیر و المفسرون مثالهای زیادی از ادعاهای کسانی که معتقدند همه علوم در قرآن یا از قرآن سرچشمه می‏گیرد آورده است; مثل علم طب و جدل و هیئت و هندسه و جبر و مقابله و...و برای هر مورد نیز آیاتی ذکر می‏کند (۱۰)
وجود همه علوم در قرآن این است: روایاتی دراین زمینه وارد شده است که مؤید عمومیت مستفاد از لفظ آیات است‏به علاوه ائمه علیهم السلام در مورد علوم مختلف (همچون پزشکی و فضائی و ...) سخن گفته‏اند و سپس فرموده‏اند که تمام علوم ما از قرآن است. پس معلوم می‏شود که علوم مختلف در قرآن وجود دارد، لکن افراد خاصی از آن مطلع هستند. برای مثال به چند روایت اشاره می‏کنیم:
امام باقر علیه السلام: ان الله تبارک و تعالی لم یدع شیئا تحتاج الیه الامة الا انزله فی کتابه و بینه لرسوله. (۱۱) «خداوند تبارک و تعالی هیچ چیز را که مسلمانان به آن محتاج باشند فرو گذار نکرده است و آنها را در قرآن نازل فرموده و برای پیامبر صلی الله علیه وآله بیان کرده است‏».
از امام صادق‏علیه السلام نقل شده است که: انی لاعلم ما فی السموات و ما فی الارض و اعلم ما فی الجنة و اعلم ما فی النار و اعلم ما کان و ما یکون. قال: ثم مکث هنیئة فرای ان ذلک کبر علی من سمعه منه فقال: علمت ذلک من کتاب الله عزوجل. ان الله عزوجل یقول: فیه تبیان کل شی (۱۲) از امام صادق‏علیه السلام نقل شده که فرمودند: «به درستی که من هر چه در آسمانها و زمین است می‏دانم، هر چه در بهشت و جهنم است می‏دانم، هر چه واقع شده یا می‏شود می‏دانم، سپس کمی مکث فرمود. ملاحظه کرد که این مطلب برای شنوندگان دشوار آمده، پس فرمود: این مطالب را از قرآن می‏دانم که خداوند فرماید: قرآن بیان کننده همه چیز است.»
دلیل دیگر بر وجود همه علوم در قرآن مساله بطون قرآن است. در بسیاری از روایات اسلامی به بطون قرآن و این که هر آیه‏ای چندین بطن دارد اشاره شده است. (۱۳) این اعجاز قرآن است که عارف و فقیه و فیلسوف و فیزیکدان هر کدام یک برداشت جداگانه از آیات قرآن دارند، و هر کدام از یک آیه چیزی متوجه می‏شوند که دیگران از آن غفلت می‏کنند. پس هیچ کدام نباید برداشت دیگری را رد کند زیرا اگر فیلسوف هم فیزیکدان بود شاید مثل او برداشت می‏کرد.
غزالی در احیاءالعلوم به این مطلب استشهاد کرده و تعداد علوم قرآن را تا هفتاد و هفت هزار و دویست علم ذکر کرده است و بعد می‏گوید: «این عدد چهار برابر می‏شود، چون هر کلمه ظاهر و باطن دارد و حد و مطلع دارد (۱۴) .»
● مثال‏های علمی قرآن‏»
قرآن در آیات زیادی به حرکت زمین و خورشید و زوجیت گیاهان و... اشاره دارد. به طوری که انسان را در مقابل عظمت علمی خود خاضع می‏کند. ولی آنچه مهم است این است که روشن شود هدف قرآن از ذکر مثالهای علمی چیست؟
در این مورد می‏توانیم سه نظریه ارائه کنیم:
الف: ذکر مطالب و مثالهای علمی در قرآن کریم هدف اصلی و نهایی قرآن نیست‏بلکه هدف اصلی قرآن هدایت انسان به سوی خداست اما برای مثال و شاهد آوردن از مطالب علمی واقعی استفاده می‏کند. پس علوم تجربی و پرداختن به آنها از اهداف اصیل و اولیه قرآن محسوب نمی‏شود. این قول مطابق نظر بعضی بزرگان و کسانی است که می‏گفتند قرآن تبیان هر چیزی است که در رابطه با هدایت دینی باشد. (۱۵)
ب: همان طور که بیان هدایت و معنوی انسان و معارف الهی از اهداف اولیه و اصیل قرآن کریم است، بیان مطالب علمی هم از اهداف اصیل قرآن است و لذا قرآن به علوم طبیعی و شناخت طبیعت توجه زیادی کرده است. این کلام می‏تواند مطابق نظر کسانی باشد که می‏گفتند در قرآن همه علوم و معارف دینی و بشری و تجربی وجود دارد. (۱۶)
قرآن در داستانها و مثالهای علمی به صورت سمبلیک و طبق فرهنگ مخاطبان خود سخن می‏گوید و هدف آن بیان مطالب علمی به صورت اصلی یا عرضی نیست و چون در بحث قبل، ما وجود همه علوم در ظواهر قرآن را رد کردیم، پس مبنای قول دوم باطل شده است لکن برای روشن‏تر شدن مطلب کلام یکی از نویسندگان را در مورد مطالب علمی قرآن می‏آوریم: «بعضی از بزرگان معاصر این طور فرموده‏اند در قرآن کریم بحث درباره جهان و طبیعت و انسان به طور استطرادی و تطفلی به میان آمده است و شاید هیچ آیه‏ای نیابیم که مستقلا به ذکر آفرینش جهان و کیفیت وجود آسمانها و زمین پرداخته باشد، هماره این بحثها به منظور دیگر عنوان شده است. در موارد بسیار گفتگو از آفرینش جهان و انواع آفریده‏ها برای آگاهانیدن انسان و رهنمونی اوست‏به عظمت الهی و سترگی حکمتهایی که خدا در آفرینش به کار برده است. در همه جا نیز این هدف ممکن است منظور باشد که انسان با نگرش به عالم از آن جهت که آفریده خدا و در چنبره تدبیر اوست معرفت فطری و شناخت‏حضوری خود را شکوفایی دهد، و شدت و نیروی بیشتری بخشد (و عقربه دل او را در جهت‏خدا نگاه دارد.)
به عبارت دیگر، قرآن کتاب فیزیک، گیاه شناسی، زمین شناسی و یا کیهان شناسی نیست. قرآن کتاب انسان سازی است و نازل شده است تا آنچه را که بشر در راه تکامل حقیقی (تقرب به خدای متعال) نیاز دارد به او بیاموزد و لذا آیات مربوطه به جهان و کیهان در هیچ زمینه هیچ گاه به بحث‏های تفصیلی در مورد موجودات نپرداخته بلکه به همان اندازه‏ای که هدف قرآن در هدایت مردم تامین می‏شده بسنده کرده است. به همین جهت، بر خلاف بسیاری از آیات دیگر این آیات دارای ابهامهایی است و کمتر می‏توانیم یک نظر قطعی به قرآن نسبت دهیم (۱۷) ».
▪ فواید ذکر مثالهای علمی در قرآن کریم:
۱ ) راه قرآن را در زمینه خداشناسی هموار می‏کند. چون هدف قرآن بیان آیات الهی و توجه دادن مردم به جلوه‏های فیض و قدرت الهی بوده است تا مردم را بیشتر متوجه خدا کند این از راه ذکر مثالهای علمی و آیات الهی در آسمانها و زمین و دریاها و عجایب خلقت انسان و جانوران تامین شده است، لذا احتیاج به ذکر فرمولها و تفاصیل هر مطلب یست‏بلکه اشاره ضمنی کافی است.
۲ ) اعجاز علمی قرآن را ثابت می‏کند. این مثالهای حق و واقعی که با مطالب اثبات شده و یقینی علوم (به نظریات متزلزل و ظنی) مطابقت دارد، ما را متوجه می‏کند که قرآن این مسائل را از محیط اجتماعی خود الهام نگرفته است، چون نزول قرآن در جزیرة‏العرب انجام شده که فاقد تمدن قوی بوده است و حتی تمدنهای آن زمان که در ایران و روم بر پا بوده چنین پیشرفتهای علمی نداشته‏اند تا بتواند نظریات علمی قرآن را به پیامبر صلی الله علیه وآله القا کرده باشند. پس این قرآن از طرف خدای حکیم و عالم نازل شده است.
نکته جالب این جاست که بعضی از مسائل مطرح شده در قرآن مثل حرکت زمین و یا زوجیت گیاهان و یا توده عظیم گازها و اتمها با تفکر علمی موجود در اعصار بعد از نزول قرآن مطابقت نداشت ولی قرآن با شجاعت مطالب علمی و محکم و به دور از خرافات را بیان می‏کند.
مثالهای علمی واقعی در قرآن موجب کنجکاوی بشر و تفکر او در عجایب آسمانها و خلقت انسان و دیگر موجودات می‏شود و بشر را متوجه نیروهای ناشناخته طبیعت می‏کند. یعنی کار مهم قرآن ایجاد سؤال در ذهن انسان است زیرا تا انسان سؤال نداشته باشد به دنبال کشف علمی نمی‏رود، چون گمان می‏کند همه چیز را می‏داند و دچار یک جهل مرکب می‏شود ولی قرآن مسائل ناشناخته کهکشانها و موجودات ناشناخته را بزرگ جلوه می‏دهد و دعوت به تفکر در طبیعت می‏کند، و این موجب پیشرفت علوم و صنایع بشر می‏شود، چنان که در چند قرن اولیه تمدن اسلامی، همین امر موجب پیشرفت‏بلکه جهش علمی مسلمانان شد. (۱۸)
همین توجه اسلام و قرآن به علم و مطالب علمی است که منشا بسیاری از علوم و الهام بخش بسیاری از معارف بشری شد هر چند بیان کردیم که تمام علوم با جزئیات آنها در قرآن وجود ندارد و یا رشد علوم را تسریع کرد.
برای مثال توجه اسلام به آسمانها و حرکت‏خورشید و ستارگان و سیارات موجب شد تا علم نجوم در میان مسلمانان به سرعت رشد کند هر چند مساله قبله در نماز و احتیاج جهت‏شناسی هم در آن تاثیر زیادی داشت.
علم و دین و رابطه برقرار میان آنها از دیرباز موضوع اندیشه‏ورزی و گفتگو میان فیلسوفان و متکلمان و عالمان الهیات بوده است. دامنه این مباحث‏بسی گسترده است و منظرهای گفتگو گاه بسی متباعد و ناسازگار، درک و دریافت ارباب این مباحث از علم و دین و ماهیت و محتوای هریک چندان از یکدیگر فاصله دارد که گاه موضع نزاع را مغشوش و راه تفاهم را مسدود می‏کند. بنابراین، باید بحث از ماهیت هریک از «علم‏» و «دین‏» و تحلیل مبانی، ساختار، غایات، آمال و فعلیتهای هریک از این دو را مدخل ضروری ورود به مباحث علم و دین شمرد. نگاهی به دامنه وسیع موضوعات مربوط به این بحث ضروری بودن پرداختن به این مدخل را آشکارتر می‏سازد. بحث درباره تعارض علم و دین شاید یکی از آشناترین و در عین حال حساس‏ترین مباحثی باشد که مطرح بوده و هست. تعارض علم و دین خود عنوان فراخ دامنی است که از تعارض گزاره‏های دینی و علمی تا تعارض دین با فرهنگ و تمدن برآمده از علم و نگرش علمی را دربرمی‏گیرد. طرح تعارضات گوناگون میان علم و دین به همان میزان از شناخت طراحان نسبت‏به ماهیت علم و دین رنگ می‏گیرد که مساعی کوشندگان برای رفع و دفع تعارض. در کنار گفتگو از تعارض علم و دین از تعاطی و تعاون علم و دین نیز بسیار سخن رفته است. سخن از تعارض و یا سازگاری و تعاطی و تعاون علم و دین گاه ریشه در نگرشهایی خام نسبت‏به علم و دین و چیستی آن دو داشته است و گاه ناشی از ژرف‏نگریهایی نسبت‏به دین و قلمرو آن و علم و کاستیها و ناتوانی‏های آن بوده است و به هر روی، شناخت‏خاصی از علم و دین راهبر مدعیان تعاطی و تعاون است و از هر منظری چنین ادعایی قابل طرح نیست. علم دینی با همه صورتهای قابل تصور و ادعای آن یکی از شیوه‏هایی است که از رهگذر آن تعاطی و تعاون علم و دین به تصویر کشیده می‏شود. التزام به صورتهای مختلف این مدعا مستلزم مقدمات و پیشفرضهای مختص و مشترکی است. دسته‏ای از این پیشفرضها به دین مربوط است. مباحثی همچون قلمرو دین و زبان دین از جمله مهمترین این پیشفرضهاست. اگر قلمرو دین امور مادی و دنیوی را شامل نباشد ساحت‏سخنان دینی از ساحت گزاره‏های علمی جدا خواهد بود و آنگاه وام گرفتن از دین به اتکای راست گفتاری خداوند و اولیاء معصوم دین مقدر نخواهد بود. همچنین اگر کسی زبان دین را به‏هیچوجه زبان واقعگویی و اخبار نداند و یا گزاره‏های دینی را انشائیات محض بشناسد، آنگاه به دشواری می‏تواند از گزاره‏های دینی موادی برای معرفت علمی از واقعیت‏خارجی فراهم آورد. با چنین موضعی در خصوص زبان دین حداکثر می‏توان در قلمرو برخی علوم کاربردی مجالی برای حضور دین فراهم آورد که آن هم البته از منظر روش‏شناسی این علوم خالی از ابهام و اشکال نخواهد بود. از دیگر پیشفرضهای مهم در طراحی صور مختلف علم دینی «معرفت دینی‏» است. باید نخست چگونگی تحصیل معرفت نسبت‏به آموزه‏های یک دین معلوم شود و رتبه یقینی بودن معرفت ما به دین و آموزه‏های آن آشکار شود و چون مبداء وثوق به آن آموزه‏ها را چیزی برتر و فراتر از روشهای متعارف بشری دانستیم، آنگاه قادر خواهیم بود وحی را واسطه‏ای استوار برای تحصیل معرفت نسبت‏به انسان و طبیعت‏بشماریم. کسانی که معرفت دینی را همچون دیگر معارف محروم از یقین و رنجور از ظن و گمان می‏شناسند، نه‏تنها معرفت دینی و دیگر شیوه‏های معرفتی را هم‏ارز می‏یابند و در عرض هم می‏نشانند، بلکه دیگر معارف را مقدم و تعین بخش به معرفت دینی می‏دانسته. نمی‏توانند علم دینی را بنیان نهند; چرا که از این منظر روشنگری چراغ وحی چندان نخواهد بود که بتوان آن را بر میکروسکوپ و تلسکوپ و سنجشهای آماری ترجیح داد. علم‏شناسی نظریه‏پردازان نیز در طراحی و قضاوت درباره علم دینی بسیار موثر است. اگر هنوز کسی روش علمی را پدید آورنده معرفت‏یقینی به طبیعت‏بداند و دیگر روشها را عقیم از معرفت‏زایی ارزیابی کند نمی‏تواند از علم دینی سخن بگوید، ولی اگر آنگونه که امروزه از مسلمات علم بشمار می‏آید، قطعیت معرفت علم از این حد فروتر باشد و دخالت پیشفرضهای ما بعد الطبیعی و دیگر عناصر غیرعلمی در تکوین علم به رسمیت‏شناخته شود و امکان علمهای رقیب پذیرفته شود آنگاه راه بر تصویر کردن علم دینی باز می‏شود، هرچند که راه تا تحقق آن بسیار باشد. یکی از مباحث مهمی که در ارزیابی صور مختلف علم دینی موثر است روش‏شناسی علم دینی است. گفتنی است که همه صورتهای علم دینی روش واحدی را برای داوری پیشنهاد نمی‏کنند. برخی از آنها روش داوری دوگانه‏ای را لازم می‏دانند و معتقدند پاره‏ای از اجزاء علم دینی بر دینی بودن متکی هستند و وثاقت‏خود را از اتکاء بر دین وام می‏گیرند و پاره‏ای دیگر از اجزاء علم دینی از روش تجربی تایید و امضاء می‏گیرند.
تجربه اسلامی در مورد علم گرایی در ادوار اسلامی شامل دوره طلایی در خلال قرن دهم تا سیزدهم ، نزول ، نوزایی نسبی در قرن نوزدهم و سرخوردگی در قرن بیستم است. کاستی علم و فناوری مسلمانان به خصوص از این بابت عجیب است که مسلمانان هزار سال پیش در علم و فناوری سرآمد بوده ، این امر مایه تمایز آنان از مثلا" مردم آمریکای لاتین و مرکز آفریقاست.
دوره طلایی ( سالهای ۹۰۰ تا ۱۲۰۰ میلادی ) - این دوره تقریبا" اوج گیری علم مسلمانان بود که در بغداد ، دمشق ، قاهره ، قرطبه و شهرهای دیگر شکوفا بود. در رشته هایی مانند طب ، گیاهشناسی ، ریاضیات ، شیمی و فیزیک نور پیشرفتهای قابل توجهی کسب شد . درحالی که میان مسلمانان و چینی ها بر سر راهبری علم رقابت وجود داشت ، اروپای مسیحی بسیار عقب بود. این دوره طلایی قطعا" رنگ و بوی اسلامی داشت ، چون در جوامع عمدتا" مسلمان رخ داد اما آیا به اسلام مربوط بود ؟ کشورها رسما" اسلامی بودند و حیات فکری درچارچوب محیط اسلامی جریان داشت . احمدالحسن و دونالد آرهیل دو مورخ فناوری ، اسلام را موتور محرکه انقلاب علمی مسلمانان در زمانی می دانند که حکومت اسلامی در اوج قرار داشت .
افول - در اوایل قرن سیزدهم ، تدریجا" اوضاع خراب شد . در این هنگام بود که مسلمان در جازدند و اروپایی ها جلو افتادند. افول علم ناشی از عوامل بسیاری بود ، از جمله از بین رفتن شبکه های آبیاری و کشاورزی گسترده ، تهاجم مغول و حملات به آسیای مرکزی ، بی ثباتی سیاسی و ...
● علم و اسلام در اندیشه خردورزان
اسلام از آن جهت علم را مقدّس می شمارد که هر علم سرانجام به جنبه ای از تجلّی الهی مرتبط می شود (احمد آرام، ۱۳۶۶، ص ۲۶)؛ در نتیجه، علم سنّتی با حضور در قلمرو "حق مطلق" که خود، هم مقدّس است و هم منبع تقدّس، در اقیانوس امر غوطه ور می شود و از عطر تقدّس آکنده می گردد (حسین نصر، ۱۳۷۸، ص ۱۶۹). در کنه علوم سنّتی، همواره "گرایش به سوی امر تقدّس" وجود دارد. "امر تقدّس" در کانون و مرکز علوم سنّتی واقع است و امور صرفاً انسانی (چونان عقل استدلالی و...) همواره حاشیه ای هستند (دقیقاً به خلاف علوم مدرن). به دلایل مذکور، دکتر نصر معتقد است که علوم سنّتی، "علم مقدّس" نام می گیرند و علوم مدرن "علم نامقدّس". البته ذکر دو نکته در اینجا لازم است: یکی اینکه باید خاطرنشان کرد که بعضاً علومی در درون سنّت پرورده می شوند که سنّتی و در نتیجه مقدّس نیستند، ولکن این علوم در گوشه و کنار قرار دارند و حاشیه ای هستند. دیگر اینکه از آنجا که «از دیدگاه سنّتی هیچ قلمرویی از واقعیت نیست که کاملاً نامقدّس (جدای از اصل) تلقّی شود»، علم مدرن هم کاملاً نامقدّس نیست، ولی بدلیل اینکه امر مقدّس در آن حاشیه ای است از آن به "علم نامقدّس" تعبیر کردیم (حسین نصر، ۱۳۷۸، ص ۱۷۰).
"رنه گنون"، متفکر بزرگ سنّت گرا و بنیانگذار آن، معتقد است که چون در هر تمدن سنّتی فعالیت های بشری «همواره امری منبعث از اصول شمرده می شود» از این رو به فعالیتی "استحاله یافته" بدل می شود و جزء سازنده سنّت و وسیله مشارکت در آن تلقی می شود؛ و از این رو، «چنین فعالیتی خصلتی دقیقاً مقدّس به خود می گیرد». از آنجا که "علم" نیز فعالیتی بشری است، در سنّت موصوف به صفت "مقدّس" می شود؛ "علم مقدّس" (رنه گنون، ۱۳۶۵، ص ۶۴). در جایی دیگر، رنه گنون با نگرشی کاملاً حداکثری به دین چنین می گوید: «در سن دین در همه شؤون زندگانی انسان نفوذ دارد، یا بهتر بگوییم آنچه این زندگی را تشکیل می دهد در قلمرو آن واقع است، به قسمی که در چنین شرایطی هیچ چیز غیر مقدّس [در دامنه دین] نمی تواند وجود داشته باشد» (رنه گنون، ۱۳۶۵، ص ۶۵)، و در نتیجه علم اسلامی نیز از دین اسلام اخذ قداست می کند و بدل به علم مقدّس اسلامی می گردد.علم و دین در اسلام با همدیگر عجین اند. وحی ـ به عنوان اساسی ترین منبع دینی ـ تأثیر به سزایی بر علوم اسلامی داشته است.
یکی از مهمترین کارکردهایی که وحی برای علوم اسلامی به ارمغان آورده است، فراهم آوردن بنیادهای مابعدالطبیعی علوم اسلامی و شکل دهی جهان بینی دانشمندان مسلمانان است. «یک حکمت الهی و یک جهان شناسی کامل از قرآن و حدیث نتیجه شد که همه علوم و معارف [اسلامی] بر آن بنا شده اند» (احمد آرام، ۱۳۶۶، ص ۱۹). بدین ترتیب وحی اسلامی سبب دگرگونی بنیادین در افکار و اندیشه ها و جهان بینی مسلمین شد و از گذر این رخداد میمون، علوم اسلامی به عنوان یکی از ثمرات اسلام متولد شد و ارتباط میان این دو آن چنان وثیق است که بدون شناخت اسلام (و در وهله اول وحی آن) دریافت علوم اسلامی امکان پذیر نیست (احمد آرام، ۱۳۶۶، ص ۱۷).
توسعه نیافتگی کشورهای مسلمان نمودهایی همچون عقب ماندگی علم در این کشورها دارد. در خلال سالهای اخیر ، اندیشمندان زیادی در باره چرایی عقب ماندگی مسلمانان در علم از جهات مختلف نظریه پردازی کرده اند. جهان اسلام در دوره ای که اروپا در قرون وسطی دست و پا می زد ، پیشتاز دستاوردهای علمی در جهان بود. اما به تدریج جایگاه تولیدکنندگی علم را به نفع غرب از دست داد و نتوانست همپای تحولات جهان از جمله انقلاب صنعتی پیش رود.
در مطلبی که از پی می آید و برگرفته از (( نظریه فصلنامه خاورمیانه )) است ، آرون سیگال استادعلوم سیاسی دانشگاه تگزاس به بررسی علل عقب افتادگی علمی مسلمانان پرداخته است . از جمله عللی که وی برمی شمرد ، وجود حکومتهای غیر دموکراتیک در کشورهای مسلمان است. با توجه به آن که این مقاله در سالهای پیش از ۱۱ سپتامبر یعنی زمانی نوشته شده است که حکومتهای حاکم درکشورهای اسلامی با پشتوانه غرب جلوی رشد فکری عمومی را گرفته بودند ( امری که هنوز اعمال می شود ) . می توان به نقش بازدارنده غرب جلوی رشد علم درجهان اسلام پی برد. گفتنی است در سالهای اخیر دست کم در ایران جنبشهای بلندی در راه رشد علم صورت گرفته است که طبعا" دراین مقاله بازتاب نیافته است. با این حال نکته مهمی که این مقاله مطرح می کند، عدم توجه به پژوهش در کشورهای اسلامی است که متاسفانه هنوز تا حد زیادی صادق است.
این مقاله درادامه می افزاید ":با هر شاخصی که در نظر بگیریم ، درحال حاضر جهان اسلام برون داد علمی بسیار اندکی دارد که بیشتر آن کیفیت پایینی دارد. از نظر عددی ۴۱ کشور عمدتا" مسلمان که روی هم رفته ۲۰% جمعیت جهان را تشکیل می دهند ، کمتر از ۵% مجموع علم را تولید می کنند. این ، نسبت ارجاعات به مقاله در نشریات علمی بین المللی است . سایر سنجه ها مانند هزینه سالیانه تحقیق و توسعه و شمار دانشمندان محقق ، مؤید عدم تناسب بین جمعیت و پژوهش است .
این وضع سئوالاتی را پیش می آورد : آیا اسلام مانع علم جدید است؟ اگر خیر که درست هم همین است زیرا در صدر اسلام مسلمانان به پیشرفت های علمی عظیم دست یافتند ، چگونه می توان اختلاف بزرگ بین جهان اسلام و غرب یا شرق آسیا را توضیح داد؟ و برای شکوفایی علم در جهان اسلام ، چه چیزی باید تغییر کند ؟ عواملی مانند حکومتهای استبدادی و بودجه اندک موانع مهمی بر سر راه شکوفایی مجدد علم و فناوری در جهان است .
تجدید حیات علم - روشنگری و انقلاب فرانسه ، امکان دسترسی اروپاییان به علم مسلمانان را فراهم کرد. در دوره روشنگری ، علم از مسیحیت گسیخت و برای مسلمانان مطلوب شد. انقلاب فرانسه و به خصوص تهاجم ناپلئون به مصر درسال ۱۷۹۸ ، قدرت اروپا را برملتی مسلمان تحمیل کرد و علم اروپا را برای آنان به همراه آورد. ظرف چند سال ، برخی زمامداران - و در راس آنان محمدعلی در مصر فن ورزان اروپایی را به خدمت گرفتند و دانشجو به اروپا فرستادند.
فناوری ریشه گرفت - فناوریهای غربی با سرعت زیادی در سالهای ۱۸۵۰ تا ۱۹۱۴ در بیشتر بخشهای خاورمیانه منتشر شد. با تایید نخبگان محلی ، مقامات استعماری اروپایی برنامه های بهداشتی را برای مهار وبا ، مالاریا و سایر بیماریهای واگیر به اجرا در آوردند. گشایش کانال سوئز در سال ۱۸۶۹ از زمان و مسافت کشتیرانی کاست و باعث شکل گیری مناسبات تجاری جدید شد. راه آهن ،تلگراف ، کشتیها و موتورهای بخار، خودرو و تلفن اختراع شدند. بیشتر این انتقال فناوری از طریق ارائه امتیازات انحصاری توسط دولتهای خاورمیانه به شرکتهای اروپایی صورت گرفت . زمامداران مسلمانان نگرانی چندانی از توسعه ظرفیتهای بومی در کسب ، طراحی و یا نگهداری فناوری نداشتند.
علم اهمیت چندانی نداشت و به عنوان دانش یا روش منتقل نمی شد. اعضای جوامع اقلیت همچنان نیروی ماهر را تشکیل می دادند. آنان به تاسیس نخستین مؤسسات آموزشی به سبک غربی در منطقه کمک کردند ، از جمله دانشکده پروتستان سوریه در بیروت ( سال ۱۸۶۶ ) و دانشکده سن جوزف ( در سال ۱۸۷۵ ) . این مدارس و سایر مدارس در استانبول ، تونس ، تهران ، الجزیره و جاهای دیگر در وهله اول در خدمت اقلیتها و اروپایی ها بودند، هر چند که برخی نخبگان مسلمان نیز در این مدارس تحصیل می کردند . در دانشکده های پزشکی در خاورمیانه اکتشافات پزشکی پاستور ، کخ و سایرین در مورد میکروبها و باکتری پذیرفته و تدریس شد. این دانشکده ها به ترجمه و انتشار آثار علمی مهم به عربی و سازمان دهی نخستین انجمن های علمی در منطقه کمک کردند. این انجمن ها در بیروت ، قاهره ، دمشق و استانبول در اواخر قرن نوزدهم هم فعال شدند و اغلب نشریاتی حاوی ترجمه منتشر می کردند. در نتیجه کتاب " در مورد منشا گونه ها" نوشته داروین که در سال ۱۸۵۹ منتشر شد، درسال ۱۸۷۶ ترجمه و در نشریات عربی درج شد، هر چند که انتشار آن بصورت کتاب تا سال ۱۹۱۶ طول کشید . در خلال این مدت ، روشنفکران مسلمان مقاومتی در برابر انتشار آرای علمی غربی نکردند.
سکون علم - درطول سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ ، مسلمانان به آرامی کوشیدند علم بومی را در برابر گونه وارداتی آن تقویت کنند. دانشگاههای جدید با تاکید بر مهندسی و پزشکی در مصر، ترکیه ، سوریه و سودان تاسیس شد. سیاستمداران ملی گرایی که پس از جنگ جهانی اول برخاستند، عمدتا" برکسب استقلال سیاسی تاکید داشتند. علم و فناوری دغدغه آنان نبود. ولی در ترکیه پس از روی کار آمدن آتاتورک درسال ۱۹۲۲، برنامه صنعتی سازی و گسترش آموزش مهندسی به اجرا درآمد . در جاهای دیگر از قبیل ایران ، مصر، عراق و سوریه ، سیاستمداران تلاشهای ناقصی برای صنعتی سازی با هدف بر طرف کردن نیار بازارهای کوچک محلی به عمل آوردند.
انجمن های تخصصی با برخورداری از خودمختاری کافی ، می توانند نقشی مهم در بهبود آموزش علم ، ارتباطات علمی و جایگاه علم در فرهنگ مردم ایفا کنند. طرحهای کوچک می تواند بین بخش های دولتی و خصوصی دانشگاهها پیوند برقرار کند.وقتی درمورد جایگاه علم ودین صحبت می کنیم ، در واقع می خواهیم بدانیم این مسأله از مسائل کدام علم است ، در کجا و چه دانشی درباره علم ودین صحبت می شود.
مسأله علم ودین بیشتر در دو دانش مورد توجه و محل بحث است، یکی الهیات و دیگری فلسفه دین .
از آنجا که این دو دانش با مسائل دینی سرو کار دارند ، به بحث علم ودین و مناسبات بین آن دو می پردازند، اما این مسأله برای فرد متدین نیز که طالب علم هم هست ولو اینکه در فلسفه دین و الهیات کار نکند، مطرح است، چون او هم تحت تأثیر کنجکاوی فطری ، در طلب علم است و علم را دوست دارد و از آن سو دین را هم می خواهد ، پس بحث علم ودین از این حیث برای فرد متدین مطرح می شود.
رابطه علم و دین از دیدگاه متفکرین و اندشمندان بزرگ جهان اسلام
● رابطه علم و دین از دیدگاه علامه طباطبایی‏قدس‏سره
عقل و وحی به عنوان دو راه اساسی برای شناخت عالم هستی و موجودات خارج جهت‏رساندن انسان به هدف اصلی ارتباط دارند و این دو راه در ارائه و نشان دادن‏مقصد و هدف معصوم می‏باشند به شرط این که سالک این مسلک ضوابط و قوانین و شرائطراه (عقل وحی) را به خوبی رعایت کند و معلوم است که از میان انسان‏ها فقط‏انبیاء و معصومین دارای چنین شرطی هستند اختلاف کثیری که حکیمان و محدثین وعرفا، در معارف اسلام حتی دین دارند بدین جهت است که سالک و رونده از راه عقل،با شرائطش استفاده نمی‏کند و چه بسا دچار افراط و تفریط می‏گردد، مثلا علامه‏مجلسی(ره) در تعارض علم و دین همواره دین را پیروز و منصور می‏داند به خلاف‏حکیمان که هرگز میان علم و دین و عقل و شرع تعارضی قائل نیستند و اگر تعارضی‏هم باشد بدوی است و با تاویل قابل حل است.
علامه در این باره می‏گوید:
تو باید تسلیم اخبار باشی اگر عقل و فهمت توانست آن‏ها را درک کند، به آن‏هاایمان تفصیلی می‏آوری و الا به آن‏ها اجمالا ایمان می‏آوری و عملشان را به خودشان‏برمی‏گردانی (حتما مطالب حقی است که تو درک نکرده‏ای) مبادا که چیزی از اخبار رارد کنی، چرا که عقل تو ضعیف است چه بسا که از ناحیه معصومین صادر شده باشد وتو بد درک کرده باشی در این صورت خداوند را بر فراز عرشش تکذیب کرده‏ای آن چنان‏که امام صادق(ع) فرمود:
بدان که علوم ایشان عجیب و غریب است عقل ما به علوم ایشان قد نمی‏دهد، پس برما جایز نیست رد کردن آن‏چه از ایشان به ما رسیده است.
اما علامه طباطبایی(ره) و دیگر حکیمان الهی معتقد است که ملاک اعتبار اخبار این‏است که عرض بر قرآن کنیم و صحت و سقمش را از راه تطبیق با قرآن درک کنیم، درمعارف اعتقادی به عقل صریح محتاجیم و حجت معتبر در مسائل اعتقادی و اصولی سه‏چیز است:
۱ ) کتاب.
۲ ) سنت قطعیه.
۳ ) عقل صریح.
در این میدان خبر واحد حجت نیست، حجیت و اعتبار خبر واحد در فقه و فروعات‏فقهی است، قرآن ما را در اصول اعتقادات، به علم و یقین و قطع موظف ساخته و خبرواحد مفید ظن است لذا نمی‏تواند مستند مسائل اعتقادی باشد و این هرگز بی‏اعتنایی‏به معصوم(ع) نیست چون احراز صدور روایت از معصوم مهم است و با خبر واحد اثبات‏نمی‏شود [در اصول دین]
استاد علامه محمد تقی جعفری اظهار میدارد “ با آن ضرورت و عظمتی که هویت راستین علم دارد ، نباید بشریت را با هویت کاذبی برای علم که ماکیاولیستهای جوامع برای آن می پردازند ، فریب داد . آنان که ما بین علم و فلسفه تضاد مصنوعی ارائه می دهند ، وجود شخصیتهای ذیل را چگونه تفسیر می کنند ؟ سقراط ، افلاطون ، ارسطو ، محمد بن طرخان فارابی ، ابو علی سینا ، ابوریحان بیرونی ، ابن رشد ، خواجه نصیرالدین طوسی ، جلال الدین محمد مولوی ، عبدالرحمن بن خلدون ، دکارت ، لایب نیتز ، هملهولتز ، ماکس پلانک ، آلبرت اینشتین ، وایتکسر و صد ها امثال آنان ، بلکه به قول ماکس پلانک در کتاب علم به کجا می رود : “ متفکران بزرگ همه اعصار ، مردان مذهبی بوده اند . اگرچه تظاهر به مذهب نمی نمودند . ” آیا این انسانهای بزرگ چند شخصیتی بوده اند ؟ آیا این مردان جاوید ریاکار بوده اند ؟ آیا اینان که بشریت را در مسیر علم و حکمت و فلسفه پیش برده اند ، با اینکه می دانستند این سه حقیقت عظمی ( دین ، فلسفه و علم ) با هم ناسازگارند ، بوسیله خیالات ، آنها را در شخصیت خود هماهنگ ساخته بودند ؟ ! ” (جعفری محمد تقی ، فلسفه دین ، صص ۳ ـ ۳۷۱).
قرآن کریم بارها بر این معنی تاکید کرده و جامعه انسانی را به تعمق و تفکر در جهان هستی و خلقت و حقیقت زندگی ترغیب می کند، چنان که می فرماید:«قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون » ترجمه: بگو: «آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر می شوند!» (زمر/۹) ، «یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا» ترجمه: (خدا) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می دهد و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانی داده شده است. (بقره/۲۶۹) گاهی به نحو سرزنش آمیزی به انسانها خطاب کرده و می گوید:«ا فلا تعقلون » این امر که حدود ۱۲ مورد در قرآن کریم آمده، تنها به خاطر آن است که مردم را به این حقیقت متوجه گرداند که اساس زندگی سعادت بخش بشری بر تعقل و اندیشه و علم است و اساس دین اسلام مبتنی بر تفکر است. به همین جهت است که می بینیم دین اسلام در اندک مدت اشعه تابناک خود را بر بخش مهمی از جهان آن روز پراکنده است و تحول عمیقی در جهان بشریت به وجود آورد. علاوه بر قرآن کریم، روایات رسیده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام هم مشحون از این مطلب است و با یک نگاه گذرا به مجامع روایی عامه و خاصه این معنا روشن می شود.با این همه ،چگونه می توان گفت دین با علم و اندیشه از هر نوعی که باشد، ناسازگاری دارد؟ اگر دین با علم و تفکر و اندیشه تعاند و تضاد داشته باشد، این همه توصیه و سفارش در علم آموزی و مذمت جاهل وجهی نخواهد داشت. پس سازگاری دین با علم بدون تردید بر همگان واضح است و برای استدلال بر این معنا همین بس که دین فطری بشر است و فطرت هم از معطیات عقل است، چنانچه علم از معطیات عقل است. پس چگونه می شود بین دین و علم تنافی باشد، البته این در صورتی است که علم صحیح بوده و مورد تایید عقل باشد (علم حقیقی) و از شک و ظن فراتر رود.
● علم و دین در نگاه آیة الله جوادی آملی

قبل از بیان مسئله علم و دین و رابطه آنها، مقدمه کوتاهی بیان می شود تا معلوم گردد در پرتو جهان بینی های گوناگون رابطه علم و دین به شکل های مختلف قابل تحلیل وبررسی است و آن مقدمه این است که: گاهی پندار انسان این است که وجود مساوی با ماده است و هر موجودی مادی است و ماوراء ماده خرافات است، چیزی که با ابزار مادی و حس و تجربه قابل شناخت نباشد وجود ندارد قهرا چنین شخصی هستی را همتای ماده می داند. شخصی که جهان بینی و تفکرش مادی بود، دین را که از ماوراء بیعت سخن می گوید، امری خرافی می پندارد، می گوید: دین خرافات است، اگر خرافات بود، علم آن را نمی پذیرد. از این رو با چنین شخصی نمی توان از رابطه علم و دین سخن گفت.
● آراء در رابطه علم و دین
در بیان رابطه علم و دین سه راه وجود دارد:
۱) کسی که می گوید علم یک سلسله محصولاتی دارد و دین هم محصولات خاص خود را دارد و قلمرو هر کدام جدای از قلمرو دیگری است، این دو دارای مرز مشترک نیستند تا بگوییم: فتوای علم چیست و فتوای دین چیست؟ و به عبارت دیگر قلمرو دین ارزشهاست اما قلمرو علم هستها و نیستها است پس قلمرو علم و دین از هم جدا هستند و هیچ اصطکاکی بین آنها نیست.
۲) علم در عین حال که درباره مسائل خاص خود سخن می گوید، و دین هم درباره معارف مخصوص خود بحث می کند، اما دارای قلمرو مشترکی هستند. در این صورت که دارای قلمرو مشترک هستند آیا حرف علم و دین یکی است یا این که مخالف همدیگرند. در این جا دو نظر وجود دارد :
الف) نظر اول این که: علم مخالف دین است و دین مخالف علم است.
ب) علم و دین هیچ گونه مخالفتی و تعاندی ندارند، بلکه معاضد و هماهنگ با همدیگرند.
۳) با توجه به راه دوم که به دو نظر منشعب می شود، راه سوم این است که علم و دین هیچ تخالفی با هم ندارند، بلکه معاضد و کمک همدیگرند.
● نقد و تحلیل این سه راه
آنها که می گویند قلمرو علم و دین از هم جداست در حقیقت و واقع همه ابعاد دین را بررسی نکردند، و الا دین و علم را از هم تفکیک نمی کردند، و چون حقیقت علم را نشناختند، قلمرو آن دو را از هم جدا کردند، زیرا دین اعم از آن چه که در قرآن کریم آمده و یا در سخنان معصومین (ع) وارد شده، بسیاری از مسائل را به صورت قانون کلی بیان کرده و تشریح و تبیین آن را به اجتهاد کارشناسان واگذار کرد. چنان که در بحث های فقهی و حقوقی و اخلاقی فقط خطوط کلی بیان شده و تفسیر و تشریح آن به اجتهاد و استنباط مجتهدان و حقوقدانان و عالمان اخلاق واگذار شده است در مسائل علمی هم، دین خطوط کلی را بیان کرده و تفریع و تفصیل آن را به کارشناسان سپرده است و همان طوری که اگر کسی یا گروهی در بخش های فقهی زحمت می کشند بعد معلوم می شود اشتباه کرده اند در مسائل علمی نیز چنین است.
گاهی انسان چیزی را به دین اسناد می دهد، ولی در حد مظنه است اما بعد معلوم می شود که فتوای دین چیز دیگری است. بنابراین نمی توان گفت محدوده علم غیر از محدوده دین ومحدوده دین غیر از محدوده علم است.
▪ گستردگی قلمرو دین در باید و نبایدها و اسماء حسنای الهی
البته دین چیزهایی دارد که علم درباره آن سخنی ندارد، بسیاری از مسائل است که مربوط به بایدها و نبایدهاست و علم درباره آنها نظری ندارد یا مسائلی مربوط به اسماء حسنای حق تعالی است ولی علوم تجربی در آن باره کارآمد نیست، ولی در بسیاری از مسائل مشترک هستند، وقتی مرز مشترک داشتند بحث می شود که آیا معاند یکدیگرند یا معاون همدیگر؟
بنابراین در اصل، علم و دین با هم توافق و هماهنگی دارند گرچه ممکن است دلیل عقلی با دلیل نقلی با هم موافق نباشند، یعنی ممکن است ظاهر یک حدیثی مطلبی را بفهماند که تجارب علمی آن را تایید نکند یا محصول تجارب علمی چیزی باشد که ظاهر آیه ای آن را تایید نکند، در این صورت نمی توان گفت علم با دین مخالف است بلکه باید گفت دلیل عقلی دین با دلیل نقلی دین موافق نیستند.
زیرا دین مجموعه قرآن و سنت و آن چیزی است که عقل صحیح و مبرهن استنباط می کند مثلا اگر عقل می گوید: خیانت قبیح است گرچه آیه ای که بر حرمت خیانت دلالت کند، وجود نداشته باشد اگر کسی به فتوای عقل توجه نکرد به دوزخ می رود زیرا عقل چراغ دین است.
▪ دلیل های هماهنگی علم و دین
دلایل هماهنگی علم و دین عبارت است از :
۱) دین دارای منابع غنی و قوی است که از جمله آن منابع کتاب و سنت است و از جمله آن عقل می باشد و بین منابع دین هماهنگی است و اگر در موردی با هم تعارض کردند باید بین آن ها جمع کرد.
۲) معلوم ها با هم، هماهنگند زیرا معلوم در مسائل علمی وفلسفی همان نظام آفرینش یعنی فعل خداست و معلوم در مسائل دینی وحی و قول خداست. فعل خداوند با قول خداوند هماهنگی دارند، زیرا قول خدا همان است که انجام داد و فعل خدا همان است که فرمود، پس بین معلوم در علم و معلوم در دین تعارضی نیست، علم اگر صحیح بود و از معلوم های واقعی حکایت کرد، بین علم ها تعارضی نیست، پس علم دین از قول خدا پرده برمی دارد و علوم تجربی از کار خدا پرده برمی دارد اگر فعل خدا با سخن خدا هماهنگ است، پس علوم تجربی که از کار خدا پرده برمی دارد با علوم دینی که از کلام خدا پرده برمی دارد با هم هماهنگی دارند.
نتیجه آن که چون اولا دین وعلم دارای قلمرو مشترکند و ثانیا عقل و نقل دو بازو و منبع قوی دین هستند، عقل و نقل و علم و نقل معاضد همدیگرند و نه این که معارض هم باشند و لذا اگر بین دلیل عقلی و علمی با دلیل نقلی تعارضی پیدا شد اگر دین عقلی، قاطع و مبرهن باشد، قرینه ای می شود که در ظاهر دلیل نقلی تصرف کنیم.
تفکیک میان علم و دین - طرفداران این نظریه چهار گروه می باشند:
الف) پیروان نظریه نواورتودوکسی
آنها بر این باور می باشند که میان علم ودین تباین وجود داشته و دارای هیچ نقطه و مرکز مشترکی نمی باشند. کارل بارت ، متاله پروتستان با این اعتقاد که موضوع الهیات ، تجلی خداوند در مسیح است و موضوع علم ، جهان طبیعت و پدیده های طبیعی است، بین این دو قائل به تمایز بود.
ب) اگزیستانسیالیستها:
اگزیستانسیالیسم که خود به دو شاخه دینی و الحادی تقسیم می شود ، شاخه دینی آن با تمایز قائل شدن بین معرفت علمی با معرفت دینی ، معرفت علمی را معرفتی غیر شخصی و عینی دانسته، و معرفت دینی را معرفت عمیقا شخصی و ذهنی می داند . مارتین بوبر متأله یهودی با قرار دادن چنین مرزی تأکید بر آن داشت که غایت معرفت دینی بازگشت به رابطه متقابلد دو شخص است که خدا و انسان مومن باشد، لذا دین را نمی توان صرفا در قالب مقولات علمی خنثی و به دور از شور و احساس درک کرد.
ج) پوزیتویست:
پوزیتویستها معتقد بودند که نظریات علمی خصیصه عمده و کلی آنها آزمون پذیری و تجربی بودن آنهاست. و فقط ایمان تجربی مرجع معناداری زبان هستند چون زبان دین ناظر به اعیان غیر تجربی می باشد، فاقد معنا و غیر قابل اعتنا می باشد. اما از آنجایی که بسیاری از متفکران قرن بیستم با نفی مطلق دین موافقت نداشتند در کنار تلقی پوزیتویستی ای که از علم داشتند، نوعی الهیات نواورتودوکسی یا اگزسیتانسیالیستی را پذیرفتند.
د) دیدگاه مبتنی بر فلسفه زبان متعارف :
این صاحب نظران بر خلاف پوزیتویستها که تنها کار مجاز زبان بشری را حکایت از واقعیات تجربی می دانستند، مجذوب تنوع کارهایی بودند که زبان انجام می داد ، سر رشته آرای این فیلسوفان عمدتا به آخرین اثر ویتگنشتاین باز می گردد. بسیاری از تحلیل گران زبان متعارف مایل بوده اند که بگویند: علم و دین دو بازی زبانی متمایز اما کاملا مجاز هستند. هر یک از آنها مقولات و منطق خاص خود را دارد . به نظر این گروه غایت زبان علمی نوعا پیش بینی و کنترل است ، در حالی که در الهیات ، زبان برای نیایش و کسب آرامش بکار می رود.
تناقض بین علم و دین زمانی ایجاد می شود که فرد به لحاظ ذهنی به یکی از ادیان وابسته شود. فردی که دین را می پذیرد و به آن ایمان می آو هیچ وجه خود را مستقل، خودمختار و رها شده نمی یابد. فرد مومن به وجود خداوند ایمان دارد و به لحاظ عملی خود را ملزم به رعایت قواعد و دستورات می کند. شک و تردید که از مهمترین عوامل رشد عمی است در مور اصول و مبانی قواعد دینی جایی ندارد.
● در آخر
اندیشه در باب رابطه علم و دین امروزه در همه جای جهان مطرح است در ایران مسئله علم و دین درصدر مسائل فکری قرار دارد و رابطه علم ودین برای کسانی که در دین سکولار هستند مهم است و برای ما که معتقد به سکولار نیستیم هم مهمتر است، دید ما که نسبت به دین علاوه بر اینکه رابطه دینی، قلبی، شخصی با خداوند می باشد بلکه دین را یک امر اجتماعی و حتی سیاسی هم می دانیم و این تفاوت ما با سکولاریسم است، جمهوری اسلامی ایران برپایه چنین اندیشه ای بوجود آمده است، ما به موضوع علم و دین انگیزه مضاعفی داریم. هر کشوری قائل به حکومت دینی باشد نسبت به مسئله علم و دین بسیار حساس می باشد . کشور ما در حال حاضر هم دین محور است و هم علم بسیار مورد توجه است، ما توجه به علم را هم یک وظیفه دینی می دانیم.
پیشرفت علمی امروزه در ایران برای ما یک وظیفه مقدس دینی محسوب می شود و علم و دین در زندگی فردی و اجتماعی با یکدیگر گره خورده است. در دنیای امروز هم علم یک واقعیت است و هم دین، مقصود از واقعیت این است ما چه به دین معتقد باشیم و چه معتقد نباشیم در جهان امروز وجود دارد و تجربه ثابت کرده، دین با توسعه جدید علم از بین نرفته است . در قرن نوزدهم، دانشمندان عنوان می کردند با پیشرفت علم، جایی برای دین نیست اما از قرن بیستم این روند، جهت معکوس پیدا کرده و امروزه در همه جای جهان شاهد نشاط و تحرک دینی هستیم و بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دین در کلیه سرزمین های تحت تسلط حکومت مارکسیستی دوباره جان گرفت، هفتاد سال مبارزه با دین و تبلیغ علیه آن، دین را از درون بشریت انسان ها ریشه کن نکرده است.
انقلاب های دینی و تحریکهای سیاسی در عالم مسیحیت بخوبی نشان می دهد دین واقعیت دارد، واقعیتی دست کم به نیرومندی واقعیت علم.
رابطه انسان با دین مرتبط است با درک شهودی و بیواسطه انسان از خودش بعنوان موجودی متفاوت از جهان خارج از طبیعت و متمایز با آن. انسان به روشنی باور دارد در درون او خصوصیات و صفاتی است که در عالم خارج از او و در عالم ماده وجود ندارد. انسان درون خود را عالم آزادی می بیند، احساس می کند در تصمیم گیریها آزادی دارد که این را در عالم طبیعت نمی بیند و این مسئله ارتباطی به علم جدید و قدیم ندارد.عرفان از توجه به تمایز انسان از طبیعت قوت گرفته است که این امر را در همه فرهنگها اعم از مسیحی، هندی و... مهم تلقی می کنند و تلاش می کنند که به این سامان بدهند.
خلاصه اینکه بشر به دین احتیاج دارد بشر هم از عالم درون و هم در محیط بیرون به دین احتیاج دارد، برای اینکه بشر در رابطه با خود با پرسشهایی مواجه است که علم قادر به پاسخگویی آن نیست. علم می خواهد انسان را از سوالاتی که مربوط به دورترین کهکشان هاست مطلع کند، اما نمی تواند از نزدیکترین چیزها به خودش آگاه نماید علم در پاسخ به سوالات انسان نظیر از کجا آمده، کیست و چرا آمده و به کجا خواهد رفت، ناتوان است. علم به انسان در برابر اضطرابی که دارد نمی تواند امید و آرامش بدهد انسان خود را بوضوح موجودی اخلاقی می بیند و یک گرایش ارزشی و گریز ضد ارزشی دارد تحت عنوان اخلاق که اینها تفسیر می خواهد. انسان به دین محتاج است.
در قرن بیست و یکم علم به تنهایی برای سعادت بشر کافی نیست، علم به تنهایی برای حل مشکلات انسان کفایت نمی کند. بسیاری از پیشرفتهای علمی دراثر جنگها بوجود آمده و امروزه بودجه ای که از طرف ارتشها و نظامی ها برای تحقیقات علمی اختصاص می یابد به مراتب بیشتر از بودجه ای است که به خدمت در جهت صلح تخصیص می یابد. امروزه علم برخلاف تصور فیلسوفان گذشته چراغی فرا راه انسان نیست، علم بیش از آنکه منجر به صلح و آرامش بشر و موجب استیلا شود ، موجب قدرت طلبی و درد و رنج شده است.
در اعتقاد دینی ما، علم صحیح نمی تواند با دین صحیح تعارض و تضاد داشته باشد و این باور بنیادی است. عالم، حی، حکیم، صاحب قدرت، صاحب حکمت ازاسماء الهی می باشند هر کسی به حقیقت علمی دست پیدا کند به همان اندازه خدا را شناخته است.
چمهوری ایران اسلامی ایران با داشتن ۱۲۰۰ سال سابقه سنت و تفکر اسلامی وارث یک تفکر فلسفی نیرومند است.
علی معروفی
پی‏نوشتها:
۱- انعام ۵۹.
۲- نحل ۸۹.
۳- انعام ۳۸.
۴- تفسیر صافی، جلد ۱، ص ۵۷ (فیض کاشانی «ره‏»).
۵- تفسیر مجمع البیان، جلد چهارم، ص ۲۸۹ ذیل آیه شریفه ۳۸ سوره انعام (طبع اسلامیه).
۶- الاتقان، جلد ۴، ص ۳۸، طبع رضی.
۷- الاحیاء، جلد ۱، ص ۲۸۹، طبع دار المعرفة.
۸- شعراء ۸۰.
۹- جواهر القرآن، فصل چهارم، ص ۱۸.
۱۰- التفسیر و المفسرون (دکتر ذهبی) جلد ۲، ص ۴۷۵ - ۴۸۴.
۱۱- تفسیر نور الثقلین، جلد ۳، ص ۷۴.
۱۲- اصول کافی، جلد اول، ص ۳۸۸، حدیث دوم (چاپ تهران)، دفتر نشر فرهنگ اهل البیت‏علیهم‏السلام).
۱۳- میزان الحکمه، جلد ۸، ص ۹۴ - ۹۵.
۱۴- احیاء العلوم، جلد ۱، ص ۲۸۹، طبع‏دار المعرفة.
۱۵- مثل مؤلف المیزان، جلد ۱۴، ص ۳۲۵ و مجمع البیان، جلد ۴، ص ۲۹۸ در یک احتمال که ذکر کرده و صاحب کشاف، جزء الثانی، ص ۲۱ و ۳۱
۱۶- مثل مرحوم فیض کاشانی «ره‏» در تفسیر صافی (جلد ۱، ص ۵۷) و صاحب مجمع الببان در یکی از احتمالاتی که ذکر کرده است (جلد ۴، ص ۲۹۸).
۱۷- استاد محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ص ۲۲۵ و ۲۲۶ و ۲۲۸ با تلخیص.
۱۸- در این قسمت از کتاب علم و دین (سرفرازی) از ص ۴۳ به بعد استفاده شده است (با تلخیص و اضافات).
با تشکر از محمد علی رضایی اصفهانی جهت مطالب خوبشان در مورد : آیات نور و اعجاز علمی قرآن کریم"


همچنین مشاهده کنید